📛😳📃😢📛
🌹سیاحت_ݟرب
🌸آقانجفی_قوچانی
#قسمت_نوزدهم
👌گفتم: «من از اين آيه شريفه، فقط تهيّه اسباب جهاد دنيوي را میفهميدم.»
گفتند: «قرآن و آيات آن، دستورات تمام عوالم و منازل ومقامات است و جامع همه آنها است و مجموعه تمام مراتب وجوديّه است و اگر نه چنين بود، ناقص بود و حال آنكه [قرآن] خاتم الكتب و آورندهی او خاتم الانبياء است.
در پس پرده هرچه بود آمد.» «وَ لَيسَ وَراءَ العَبّادانِ قَريَة؛ یعنی بالاتر از اين حرف، حرفی نيست.»
☺️همه برخاستيم و رفتيم. راه از زير درختان پرميوه و در نهرهای جاري و نسيم فضا، با روح و ريحان، قلوب مملوّ از فرح و خوشی، كأنّه جمال خداوندی تجلّي نموده بود.
رسيديم به منزلگاه و هر كدام در حجرهای از قصرهای عالی كه از خشتهای طلا و نقره ساخته بودند، منزل نموديم. 😍
اثاثيه هر منزلی از هر حيث کامل بود و نظافت و نقوش و ظرافت آنها، چشمها را خيره و عقلها را حيران میساخت.
خدمهای كه داشت، بسيار خوش صورت و خوش اندام و خوش لباس، و در اطراف، برای خدمتگزاری در گردش و طواف بودند.😇
«وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ اِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً وَ اِذا رَأَيْتَ ثُمَّ رَأَيْتَ نَعيماً وَ مُلْكاً كَبيراً؛ و بر گِردشان (براي پذيرايی)، نوجوانانی جاودانی میگردند كه هرگاه آنها را ببينی، گمان میكنی مرواريد پراكندهاند و هنگامی كه آنجا را ببينی نعمتها و مُلك عظيمی را میبينی. / سوره انسان، 19-20 »
و من خجالت داشتم از آنها كه خدمت مرا میكردند.
نظرم به آئينه بزرگی افتاد، خود را به مراتب اَجمَل (زيباتر) و اَبهی (با اُبهّتتر) و اَجَلّ (جليلتر) از آنها ديدم. در آن هنگام سكينه و وقار و بزرگواری مرا فرا گرفت و به جلال خود متّكی شدم.
گويا شب شد. چراغِ برقهای هزار شمعی از سرشاخههای درختها روشن شد و از ميان برگهای درختها، چراغ برق به قدری روشن گرديد كه حدّ و حصر نداشت و تمام باغات قصرهای عالی را از روز روشنتر كرده بود.
😳از روي تعجّب با خود گفتم: «خدايا! اين چه كارخانهای است كه اين همه چراغ روشن نموده است.» كه شنيدم كسی تلاوت نمود: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ فيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاشَرْقِيَّةٍ وَ لاغَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيئُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نوُرٌ عَلي نُورٍ؛ مَثَل نور خداوند همانند چراغدانی است كه در آن چراغي پُرفروغ باشد، آن چراغ در حُبابي قرار دارد، حُبابي شفّاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان.
🕯اين چراغ با روغنی افروخته میشود كه از درخت پُربركت زيتونی گرفته شده كه نه شرقی و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعلهور شود، نوری است بر فراز نوری./ سوره نور،35»
فهميدم كه اين انوار از شجرهی آل محمّد (ص) است و اين شهر و منزلگاهِ مسافرين را، #شهر_محبّت میگفتند و محبّين اهل بيت علیهم السلام، آنهايی كه محبّتشان به سرحدّ عشق رسيده، اينجا منزل میكنند و سَكَنه و مسافرين، در اين شهر و قصرهای عالي، ضاحِكَةٌ مُستَبشِرة (خندان و شادمان) و به ذكر حمدِ حقّ و درود و مدحِ وليّ مطلق اشتغال داشتند و اصوات آنها بسيار جاذب و دلربا بود و ما با حال امنيّت و كمال مسرّت بوديم.😍😊
در سردر اين شهر به خطّ جليّ نوشته بودند: «حُبُّ عليّ حَسَنَةٌ لا يَضُرّ مَعَهُ سَيّئَةٌ؛ محبّت علی(ع) حسنهای است كه با وجود آن، گناه ضرر نمیرساند
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁