eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
20.4هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۵ نگاهت میکنم پیرهن سفید با چاپ شهید همت، زنجیر و پلاک، سربند یا زهرا و یک تسبیح ‌سبز شفاف پیچیده شده به دورمچ دستت. چقدر ساده ای و من به تازگی سادگی را دوست دارم. قرار بود به منزل شما بیایم تا سه تایی به محل حرکت کاروان برویم. فاطمه سادات میگفت:ممکن است راه را بلد نباشم. و حالا اینجا ایستاده ام کنار حوض آبی حیاط کوچکتان و تو پشت به من ایستاده ای. به تصویر لرزان خودم در آب نگاه میکنم .... این را دیشب پدرم وقتی فهمید چه تصمیمی گرفته ام گفت. صدای فاطمه رشته افکارم را پاره میکند. _ریحانه؟...ریحان؟....الووو نگاهش می کنم. _کجایی؟ _همینجا....چه توشتیپ کردی تک خور؟!(و به چفیه و سربندش اشاره میکنم.) میخندد.... _خب توام میووردی مینداختی دور گردنت. به حالت دلخور لبهایم را کج میکنم.... _ای بدجنس نداشتم!!.... دیگه چفیه ندارید؟! مکث کرد.... _اممم..نه!.... همین یدونست. تا می آیم غر بزنم صدای قدمهایت را پشت سرم میشنوم.... _فاطمه سادات؟؟ _جونم داداش؟؟! _بیا اینجا.... فاطمه ببخشید کوتاهی میگوید و سمت تو با چند قدم بلند میدود. تو بخاطر قدبلندت مجبور میشوی سرخم کنی، در گوش خواهرت چیزی میگویی و بلافاصله چفیه ات را از ساک دستی ات بیرون میکشی و دستش میدهی.... فاطمه لبخندی از رضایت میزند و سمتم می آید. _بیا....!(و چفیه را دور گردنم میندازد.) متعجب نگاهش می کنم _این چیه؟!! _شلواره!... معلوم نیس؟؟ _هرهرهر!....جدی پرسیدم!مگه برای آقا علی نیست؟! _چرا!.... اما میگه فعلا نمیخواد بندازه. یک چیز در دلم فرو میرود. زیر چشمی نگاهت میکنم، مشغول چک کردن وسایل هستی. _ازشون خیلی تشکر کن! _باعشه خانم تعارفی! (و بعد با صدای بلند میگوید)....علی اکبر!....ریحانه میگه خـیــلــی باحــالـــے!! و تو لبخند میزنی نیدانی این حرف من نیست. با این حال سر کج میکنی و جواب میدهی: _خواهش می کنم. * احساس آرامش میکنم درست روی شونه هایم.... نمیدانم از چیست! از یا