eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۸: نزدیک غروب، وقت برای خودمان بود.... چشمانم دنبالت میگشت... میخواستم آخرای این سفر چند عکس از بگیرم.... گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود که لحظاتی را ثبت کنم.... زمین پرفراز و نشیب فکه با پرچم های سرخ و سبزی که باد تکانشان میداد حالی غریب را القا میکرد.... تپه های خاکـے!.... و تو درست اینجایی!....لبه ی یکی از همین تپه ها و نگاهت به سرخی آسمان است. پشت به من هستی و زیرلب زمزمه میکنی: ...آنها_دیدند... آهسته نزدیکت میشوم،دلم نمیخواهد خلوتت را بهم بزنم.... اما..... _آقای هاشـمـــے!... توقع مرا نداشتی....آنهم در آن خلوت.... از جا میپری!می ایستی و زمانی که رو میگردانی سمت من، پشت پایت درست لبه ی تپه،خالی میشود و.... از سراشیبی اش پایین می افتی سرجایم خشک میشوم !!.... پاهایم تکان نمیخورد....بزور صدا رو از حنجره ام بیرون میکشم... _آ...آقا.....ها...ها...هاشمے....! یک لحظه به خودم مے آیم و میدوم.... میبینم پایین سراشیبی دوزانو نشسته ای و گریه میکنی.... تمام لباست خاکی است.... و با یک دست مچ دست دیگرت را گرفته ای.... فکر خنده داری میکنم !! اما....تو...حتما اشکهایت از سر بهانه نیست...علت دارد...علتی که بعدها آن را میفهمم.... سعی میکنم آهسته از تپه پایین بیایم که متوجه و بسرعت بلند میشوی... قصد رفتن که میکنی به پایت نگاه میکنم...... تمام جرئتم را جمع میکنم و بلند صدایت میکنم.... _آقای هاشـمـــے...آقا ...یک لحظه نرید....ترو خدا...باور کنید من!....نمیخواستم که دوباره....دستتون طوریش شد؟؟...آقای هاشـمــے باشمام!.... اما تو بدون توجه سعی کردی جای راه رفتن،بدوی!....تا زودتر از شر راحت شوی.... محکم به پیشانی میکوبم.... ؟؟؟ . آنقدر نگاهت میکنم که در چهارچوب نگاه من گم میشوی.... ... یانه........ ما آنقدر به غلطها عادت کردیم که.... در اصل چقدر من . ادامه_دارد.... به قلم:محیاسادات هاشمی 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂