🔴 پشت پرده #جوجه_کشی چیست؟
1⃣ بازار دان مرغ و طیور و واردات ذرت سالهاست در انحصار شخصی است بنام #مدلل! دلش میخواهد قیمت را بالا و پایین میکند. انحصار ایجاد میکند! ایشون چهره اصلی و عامل کشتار وحشتناک جوجههاست. وزارت کشاورزی هم پاسخگوی این انحصار نیست!
2⃣ مدلل کیست؟ نام این فرد بارها در فضای رسانهای منتشرشده ولی عملاً برخوردی تاکنون با وی ندیدهایم. نام مدلل در صدر دریافت کنندگان #ارز_۴۲۰۰_تومانی است. ۱۴۹ میلیون یورو دریافت کرده!
3⃣ خانواده مدلل جزو بزرگترین سرمایه داران ایران است. بیشترین فعالیت مدلل ها در حوزه خوراک دام و طیور، روغن و دانههای روغنی، سیمان و ... است. در صنعت روغن نباتی، سیمان صنعت، ذوب آهن و فولاد، آب معدنی و چای هم اقداماتی دارند.
4⃣ رانت ۶۵۰ میلیون یورویی سال ۹۲ را بیاد دارید؟ با روی کار آمدن آقای روحانی بنا داشتند این مبلغ را برای واردات انحصار روغن و موادروغنی بنا داشتند به مدلل بدهند که با نامه نگاری احمد توکلی درمجلس و انتقادات رسانهای با ورود وزیر صنعت جلویش گرفته شد.
5⃣ برخی منابع از بدهی ۵ هزار و ۷۵۴ میلیارد ریال یکی از اعضای خانواده مدلل به بانک سرمایه هم خبر میدهند. اما تاکنون خبری از برخورد قاطع در این زمینه منتشر نشده!
6⃣ حالا ماجرای جوجه کشی چیست؟ مرغداران و تولید کنندهها، دان مرغ ندارند و مدلل و ۴،۵ نفر دیگر بازار را قبضه کردهاند! وزارت هم طبق دستورالعمل به مرغداران اعلام کرده که تخممرغها را معدوم کنید. دیر عمل شد و تخمها به جوجه تبدیل شدند!
7⃣ کشتار حیوان زنده به این شکل طبق فتاوای مراجع عظام شیعه، حرام شرعی است و هم وزارت هم تولیدکننده دچار یک اقدام حرام و غیرانسانی شدهاند به اسم پروتکلهای جهانی و ...! اما بدتر ماجرای انحصاری است که مدلل و امثال او ایجاد کردهاند! انحصاری که هم به ضرر تولید کننده است و هم به ضرر مصرف کننده! براستی چرا با وی برخورد نمیشود؟ چرا این انحصار شکسته نمیشود؟ آیا تلاطم بازار مرغ و تخم مدغ در شرایط تحریمی در دولت احمدی نژاد و دولت فعلی روحانی بارها توسط این شخص انجام نشده؟
✅ داود_مدرسی_یان:
@Emam_kh
🦠تفاوتهای تب یونجه با کرونا
🔹از کجا بفهمیم تب یونجه داریم نه کرونا؟
#کرونا_را_شکست_میدهیم
ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا
@Emam_kh
نظافت چی التماس دعا
تنها کسی که تو این روزها میتونه مقابل کعبه حاضر بشه و نماز بخونه یک نظافت چی هستش..
«تا یار که را خواهد و میلش به که باشد»
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
@Emam_kh
🔴🔵 دعا برای ظهور بعد از نمازها :
🌺 آیت الله مجتهدی(ره):
🔶 یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:” آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!” و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.
📚 کتاب مهربانتر از مادر/ انتشارات مسجد مقدس جمکران
@Emam_kh
خاطرات کاملا #کرونایی
قسمت بیستم
👈(قسمت آخر)👉
از روزی که پریا خانوم و دوستاش اومدن و یه عده دیگه هم از خانما ترغیب شدن و جهادی اومدن پای کار، قسمت خواهران به جنب و جوش افتاد و کاملا بی سر و صدا و خالصانه وایسادن به کار و غسل و کفن اموات.
ما نمیدونستیم چطوری ماسک و تجهیزات گرفتن و چطوری غذا و پخت و پز میکردن و چطوری جذب کردن و ... کلا ماشالله همه چیزو جداگانه و با سیستم خودشون چیده بودند.
روش کار و استقلال کامل در تامین اقلام مورد نیازشون سبب شده بود که حتی یکبار هم به برادرا مراجعه نداشته باشند و همین سبب افزایش ضریب پاکی فضا و برکت فوق العاده در کارشون شده بود.
وقت خدافظی ما رسید. قرار شد پشت جبهه هم کمک کنیم. تقریبا هممون به این نتیجه رسیدیم و هم قسم شدیم که به صورت شبانه روزی و دو برابر تلاش جهادیمون در بیمارستان و غسالخونه و قرارگاه، در فضای مجازی فعالیت کنیم.
مثلا چند نفر به کمک بچه های رفع شبهات برن ... چند نفر برن کمک بچه های تهیه کلیپ و ضبط و پخش نماهنگ های کوتاه ... چند نفر برن علما و موسسات را راضی و توجیه کنن که لطفا مقداری از خمس مقلدانشون رو برای مبارزه با این بیماری مصرف کنند ... دو سه نفر قرار شد با سایر بچه هایِ جهادیِ شهر و جاهای دیگه ارتباط بگیرن و انتقال تجارب صورت بگیره ... عده ای هم بشین و تولید پست کنن ... یک یا چند نفر هم بشینن و روایت فتح این جبهه پر افتخار طلبگی و جهادی رو به خاطره و داستان بکشند.
اما هنوز کم داشتیم. نفر کم داشتیم. تجهیزات بدک نبود. آدم واسه شست و شو و تیمم و اینا داشتیم. اما بچه های 24 ساعته و پای کار برای فضای مجازی و اطلاع رسانی و تولید محتوای جبهه نرم کم داشتیم و داریم. نه صرفا بچه های گوشی اندروید به دست. بلکه بلا نسبت شما؛ بچه های موثر و موج آفرین و عاقل.
بگذریم ...
به خودم اومدم و دیدم با دست خالی ایستادم سر چهارراه منتظر تاکسی و میخوام برم خونمون. ماسک داشتم و به خاطر اینکه باید سر و صورتمون قشنگ توی بیمارستان و غسالخونه میپوشوندیم، کمی محاسنم از روزای گذشته کوتاهتر کرده بودم و پیراهم شلوار معمولی تنم بود و لباس روحانیتم یه کم چروک شده بود و به خاطر همین گذاشته بودم تو نایلون.
وقتی سوار تاکسی زردی شدم که جلوی پام ایستاده بود، دیدم یه خانم و یه آقا هم عقب نشستند. نشستم جلو و در رو بستم و راه افتاد.
رادیو روشن بود. یه آقایی داشت کنفرانس خبری میداد و میگفت: «نه خیر ... هیچ خبری نیست ... نه خبری از قرنطینه است و نه قراره جایی تعطیل بشه و اصلا امکان چنین چیزی هم نیست ... وزارت بهداشت ما اونچنان داره زحمت میکشه و اونچنان رونق بهداشتی و اونچنان مدیریت کارامدی از خودش نشون داده که اصلا مردم میگن: ما این ماسکارو نمیخوایم و نیاز نداریم!»
بجای دهن گوینده این جملات، یه کمی پیچ صدای رادیو رو گِل گرفتم و چرخوندم که صداشو نشنوم. در همین حین، راننده که از اون پیرمردای شیطون و شنگول طاغوتی بود گفت: «حق داری ... حق داری جوون ... ما دوره خدابیامرز شاه، جوونیمون کردیم و آردمون الک کردیم و الکمون هم آویختیم. خدا به داد شماها برسه با این جمهوری اسلامیشون!»
حالا منو میگی؟ حالم گرفته بود که از بچه ها جدا شدم و باید برم خونمون و به خاطر همین با شنیدن این خزعبلات، داشتم فقط نرمش قهرمانانه میکردم! خدا وکیلی!
یهو آقای پشت سریمون گفت: «قم آقا! قم!»
راننده با تعجب از تو آینه به اون آقاهه نگاهی کرد و گفت: «گفتی آخر همت پیاده میشی! نگفتی قم!»
آقاهه گفت: «نخیر آقا ... منظورم اینه که از قم اومده! این ویروس از قم اومده! اصلا بخاطر همینم بود که نمایندشون داشت تو مجلس شلوغش میکرد. آخرشم اومدن صندلیشو ضد عفونی کردن و اونم بدش اومد! چرا باید بدش بیاد؟»
خانمه که میخورد بالای پنجاه شصت سالش باشه گفت: «اصلش مال چشم بادمیاست ... بعدش یهو سر از قم و آخوندای خارجی درآورد!»
آقاهه که مشخص بود جونش میخواره با حالت شیطنت آمیز گفت: «هیچی دیگه ... بدبخت شدیم ... ویروسه رفت قم و هر چی هم بلد نبود، آخوندا یادش دادند ... دیگه قشنگ دهنمون سرویسه!»
سه تاشون زدن زیر خنده!
ولی من همینطور نشسته بودم و بنا نداشتم چیزی بگم تا اینکه راننده گفت: «آخوندا عامل پخش این ویروسه هستند. حالا تا یه چیزیم بگیم، فورا میخوان بزنن دهنمون سرویس کنن! مگه تعارف داریم؟ اقوام ما شمال زندگی میکنن! چند شبی هست اومدن پیشمون. ترسیدن مردم. میگن هیچ خبری نبوده. دو سه تا ماشین از قم اومدن رفتن شمال و ظرف مدت دو هفته همه جا ویروس پخش شده! بی بی سی میگفت آخوندا از طرف حکومت مامور شدن برن جاهایی که تو انتخابات کم شرکت میکنن این ویروس رو پخش کنن تا مردم حساب کار بیاد دستشون!!»
خب دیگه! داشتم جوش میاوردم. آخه این چه شعری بود که بافتن و اینا هم باور کردن؟!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
به خودم گفتم دیگه بسه چرت و پرت! دیگه سکوت جایز نیست و اگه ولشون کنم، تا صدر اسلام پیش میرن!
رو کردم به راننده و گفتم: «آقا شما گاهی پشت کتف چپتون گزگز نمیشه؟»
یهو سکوت کامل بر ماشین حکمفرما شد. گفت: «چطور؟ شونه سمت چپم؟»
گفتم: «آره ... شونتون.»
گفت: «یه کم چرا ... چطور؟»
گفتم: «جدیدا وقتی سیگار میکشین خیلی طعم و حالش رو زبونتون و ته گلوتون احساس نمیکنین؟»
یه چند ثانیه نگام کرد و گفت: «دقت نکردم اما چرا فکر کنم ... یه جوریه ...»
گفتم: «لا اله الا الله! نکنه یه کم اشتهاتونم کم شده و ...؟»
ینی پلک نمیزدا ... با تعجب بیشتر گفت: «مثلا دیشب شام نخوردم ... از بس ...»
گفتم: «اجازه بدید من بگم؛ از بس فکر و این چیزا دارین و خسته و کوفته برمیگردین؟ آره؟»
یه دونه با کف دست زد رو فرمون و گفت: «آی قربون آدم چیز فهم! آره به خدا ... حالا چطور مگه؟ چیه اینا؟»
گفتم: «آقا جسارتا میشه دو تا سوال دیگه هم بپرسم؟»
گفت: «بفرما ... غلط نکنم شما دکتری! آره؟»
گفتم: «آب ریزش هم دارین؟»
یه فینگ بلند کشید و یه دستی به دماغش کشید و گفت: «آره ... یه کم ...»
ولی مشخص بود که داره رنگش عوض میشه! اون دو تا هم مثل چی داشتن گوش میدادن!
گفتم: «سرفه خشک هم دارین؟»
دیگه معلوم بود ترسیده! گفت: «آره ... بعضی وقتا ... آره ...»
دست چپمو گذاشتم رو ماسکم و دست راستمم رفت به طرف دستگیره در و گفتم: «جناب میشه همین بغل من پیاده شم؟»
با تعجب گفت: «وسط اتوبانیم! چرا جوون؟ صبر کن حالا!»
با عصبانیت گفتم: «آقا شما وضعت خیلی خرابه! چرا نرفتی قرنطینه؟»
اون خانمه که فورا روسریش گرفت جلوی دهنش و با ترس گفت: «وای خدا مرگم بده! وای خاک بر سرم! چشه این؟»
راننده با وحشت گفت: «چرا؟ چمه آقای دکتر؟»
گفتم: «آقا شما اوضات خرابه ... همون آخوندا که رفتن شمال و محله اقوام شما ... مریضیشون دادن به اقوام شما و شما هم از اقوامتون گرفتین! آقا وایسا میخوام پیاده شم!»
اون مرده که پشت سرم بود با عصبانیت به راننده گفت: «پیری مگه نمیشنوی که میگه میخواد پیاده شه؟ ما هم میخوایم پیاده شیم! وایسا ببینم!»
راننده که نزدیک بود به گریه بیفته گفت: «به قمر بنی هاشم پلیس وایساده ... وسط اتوبانیم ... نمیتونین که از دیوار شش متری برین بالا ... دو سه دقیقه صبر کنین پیادتون میکنم ... نوکرتونم هستم!»
من که خودمو به طرف در کشیده بودم گفتم: «البته آقا و خانم هم چون حداقل یه ربع بیشتره که تو ماشین هستن و شما هم ماسک نداشتین، به احتمال قوی مبتلا شدند! خدا به هممون صبر بده! مریضی بدیه! خدایا خودت رحممون کن!»
واقعا راننده دسپاچه شده بود و الان بود که بزنه در و دیوار! اون زنه و مرده هم داشتن پس میفتادند! اون مرد پشت سرم گفت: «حالا چی هست؟ همین کروناست؟ یا ابالفضل!»
گفتم: «نه ... از کرونا بدتره!»
راننده که عرق کرده بود، یه کم شیشه را داد پایین و با اعصاب خوردی گفت: «آخ سینمم میسوزه ... چیه که از کرونا بدتره؟ هی به ضعیفه گفتم این بچه های بی صاحاب خواهرت بلند نشن بیان ورِ دلم! مگه من یتیم خونه راه انداختم که گله ای پامیشن میان اینجا؟ گفتی اسمش چیه؟ دوا و درمونی هم داره؟ بیمه چطور؟ قبول میکنه؟ من زن و بچه دارم به قرآن!»
درست و حسابی نشستم و ماسکمو برداشتم ... دستمو گذاشتم رو دستش که روی دنده بود ... با تعجب نگام کرد ... داشت دستش میلرزید ... یه کم زور دستش کردم و یه لبخند زدم و گفتم:
«اسمش بیماریِ «نکنه کرونا گرفته باشم» هست!
از خود کرونا بدتره ...
اما بازم از اون بدتر «مرضِ شایعه» است؛ مرض اینکه هر چی بشنوم و هر چی فضای مجازی بگه و هر چی تو ماهواره و کلا هر چی همه بگن راست میگن الّا جمهوری اسلامی!
خیلی مرض خطرناکیه! لامصب مُسری هست و زود همه میگیرن!
پدر جان!
شما نه کرونا گرفتی و نه بیماری خاصی داری. اینایی هم که گفتم، همش علائمی بود که یا حدس زدم و یا بر اساس طبع و مزاجتون رخ میده و تا حدودی هم در این سن و سال برای شما طبیعیه.
شما متاسفانه ...
البته جسارتا ...
به بیماری شایعه ...
مرض اینکه همه دنیا راس میگن الا آخوندا ...
همه چی دست خودشونه و تقصیر پاسداراست ...
قم جای بدی هست و همه بدبختیامون زیر سر حوزه علمیه است ...
شما به این مجموعه بیماری ها گرفتارید.
و الّا در این ماشین نه کسی کرونا گرفته و نه علائم مریضی و ویروس داره و نه چیزی ...»
اینو گفتم و نشستم سر جام.
دیگه هممممه ساکت شدند و هیچی نگفتند.
ولی معلوم بود که خیلی تو فکر رفتن و ذهن و خیال هر کدومشون یه وری رفته.
کم کم رسیدیم به ایستگاه بی آر تی ... و باید مسیرمو عوض میکردم ...
گفتم: من همین کنار پیاده میشم ...
دست شما درد نکنه!
حلال بفرمایید ...
یاعلی ...
🔹🔹پایان🔹🔹
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
❣حضرت امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
هر سال مراسم اوّل سال را در زیر سایه حریم حضرت علیّ بن موسی الرّضا برگزار میکردیم، نوروزمان با این دیدار مزیّن میشد، امسال محرومیم. بهتر این است هر جا هستیم، از راه دور #صلوات مخصوصه را عرض کنیم.
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
🌹💫 با تقوا کیست؟ 💫🌹
💢حضرت #آیت_الله_مجتهدی
🔰«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». باتقوا کیست؟
👌 کسی که ایمان به غیب دارد. خدای نادیده را می پرستد. امام زمان را نمی بیند،؟ اما قبول دارد.
👌 «وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ». افراد باتقوا اقامه نماز می کنند. نماز می خوانند.
👌«وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ». خمس میدهد. هر چه خدا به او داده، خمسش را میدهد. یک خرده بیشتر، انفاق هم میکند. زکات می دهد. خمس می دهد. سور می دهد به مردم. اگر کسی خمس ندهد، باتقوا نیست.
☘ شخص باتقوا کسی است که خمس هم می دهد. سال خمسی دارد. سال به سال خمسش را میدهد. گاهی بعضیها، ده تومان، صد تومان خمس میدهند. پانصد تومان اضافه آورده سر سال، صد تومان خمس می دهد.
☘ حتماً لازم نیست یک میلیون تومان بدهی. اگر شما سر سال پنج تا تخم مرغ اضافه آوردی، یکی اش را باید خمس بدهی.
👌 شخص باتقوا کسی است که همه واجبات را بجا بیاورد نه این که «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشد. نماز میخواند، ولی خمس نمیدهد. مستطیع شده، مکّه نمیرود. اینکه متقی نیست.
☘ متقی آن است که تمام دستورات اسلام را عمل کند. نه اینکه بعضی را عمل کند بعضی را نکند.
@Emam_kh
30.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پشت پرده های صدا و سیما از زبان یامین پور
✍️علی علیزاده کارشناس مسائل سیاسی
🔹دیشب فارس نیوز با وحید یامین پور مصاحبهای داشت درباره پایتخت. اما یامینپور به پایتخت بسنده نکرد و از روند کلی صداوسیما و وادادگیاش گفت. از دستمزدهای کلان سلبریتیها. از پرداخت پنجاه میلیون به یک مهمان برای گفتن چند جمله سفارشی در شب یلدا. از دستمزد شبی هشتاد میلیون رضا گلزار در شبکه سه. و وقتی خبرنگار فارس سعی کرد با تشر ساکتش کند با صراحت گفت از این دستمزدها مطلع است.
🔹 از باج دادن به سلبریتیها گفت. از این که وقتی با قلدری صداوسیما را تحریم میکنند، دستمزدشان بالاتر میرود. گفت صداوسیما اگر مثل مهجورها و سفیهان عمل میکند باید برایش قیم گذاشت. گفت پیش نویس قانون اداره و نظارت صداوسیما گم شده و سازمان هیچ قانونی در نحوه ادارهاش ندارد.
🔹سخنان یامین پور که خود بخشی از صداوسیما است به شدت شجاعانه بود. یامینپور میداند سخنانش شاید به قیمت ممنوع التصویر شدن یا لغو برنامه جدیدش که قرار بود به زودی کلید بخورد تمام شود. با اینحال با قربانی کردن منافع شخصی و مصلحتهای شغل، پرچم مطالبه شفافیت مالی صداوسیما را بلند کرد.
@Emam_kh
شیرینی_ساق_عروس :
مواد لازم:
آرد
1/5 پیمانه
زرده تخم مرغ
1 عدد
روغن مایع
1 قاشق غذاخوری
شیر یک دوم پیمانه
بیکینگ پودر 1 قاشق چای خوری
وانیل یک چهارم قاشق چای خوری
سفیده تخم مرغ 1 عدد
مواد داخل ساق عروس:
پودر قند
یک دوم پیمانه
پودر بادام
یک پیمانه
هل
1 قاشق چای خوری
گلاب
2 قاشق غذاخوری
شربت بار به میزان لازم
طرز تهیه:
شیر، روغن، زرده تخم مرغ، وانیل و بیکینگ پودر را با هم زن بزنید.
آرد را کم کم اضافه کرده تا حدی که خمیر نرم و لطیفی به دست آید.
خمیر را کمی ورز داده و سپس بگذارید نیم ساعت استراحت کند.
از خمیر کمی برداشته و به صورت خمیر باقلوا، نازک پهن کنید، سپس به دور نی چوبی (قلم خطاطی) بپیچید و با سفیده تخم مرغ لبه آن را به هم بچسبانید.
خمیر را با چاقو، به قطعات دو سانتی متری برش داده و داخل روغن داغ سرخ کنید.
سپس قلم را از داخل آن خارج نموده و مواد میانی را با هم مخلوط کنید و داخل نی های سرخ شده را از این مواد پُر کنید.
یک سر نان شیرینی ها را به شربت بار آغشته کرده سپس داخل پودر پسته یا کنجد بزنید و در ظرف بچینید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ ۱۲۵ میلیون کشته و شعار آزادی
استاد حسن عباسی
@Emam_kh
⭕️ یه چیز میگم تا چند روز رفع زحمت میکنم
جهانگیری گفته فساد مثل موریانه به جان انقلاب افتاده، مدیری که بداند فساد در مجموعه اش است و برخورد نکند یا بی عرضه است یا الوده!
اقای جهانگیری با توجه به فساد اخوی محترمتان یک سوال دارم
شما آلوده اید یا بی عرضه؟!
@Emam_kh
✨❣التماس دعاء یعنی چه؟
💠•☜ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ!
💠•☜ﻣﻮسی ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !!
.
✨و این است فلسفه ی التماس دعا✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خـدایـا بحـق رحمانیتت
غـمهای مـا را بـزدای
و عشق خودت را در دل ما جای ده
ڪه عشـق بہ غیـر از تـو
درد است و درد است و درد❗️
خـدایا دلهـای مـا را
در پنـاه خـودت حفـظ بفـرما
از پنجـره قلبـت گاهی نگاهی
بہ آسمـان بینـداز
و عشـق را از تـه قلبـت
بہ زنـدگیات دعـوت کن
مـا در این دنیـا مهمـانیم
و خـداوند میزبـان
نگـران فـردایت نبـاش
خـدا بـا تـوسـت...
شبتـ🌙ـون در پنـاه امـن الهـی🌸🍃
@Emam_kh
🌼سلام_امام_زمانم
🍃سلام_آقای_من
🌼سلام_پدر_مهربانم
بی تو درجمعیم و تنهاییم،
بی تو خندانیم و گریانیم،
بی تو آرامیم و سوگواریم ...
بی تو مردگانیم در نقش زندگان ...
بیا و حیاتمان بخش....
🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
@Emam_kh
امام باقر عليه السلام
🔷به راستى كه اين زبان كليد همه خوبى ها و بدى هاست پس شايسته است كه مؤمن زبان خود را مُهر و موم كند، همان گونه كه (صندوق) طلا و نقره خود را مُهر و موم مى كند.
تحف العقول، ص 298
سلام🌸🍃
🌸 خـدایـا
ذهنم پریشان است قلبم بیقرار است
و افکارم شوریدهاند و درماندهام
پس رشتـه زنـدگیام را
بہ دستهای امـن تـو میسپـارم
آنگاه طوفان میخوابد
و آرامـش تـو حکم فرمـا میشـود
🌸 خـدایـا
آرامشی عـطا فـرما تا بپـذیرم
آنچه را ڪه نمیتوانم تغییر دهم
شهامتی ڪه تغییر دهم آنچه را ڪه میتوانم
و دانشی ڪه تفاوت این دو را بدانم!
🌸 خـدایـا
خـودم و کارم رو بہ تـو میسپـارم
پنـاهــم بـاش
آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
روزتان درپناه خداوند رحمان🌸🍃
@Emam_kh
نویسندهای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
"سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.
مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهم از دستم رفت.
سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد.
مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!"
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
"سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.
حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
" و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقویت عضلات چشم
بسیار عالی☝
@Emam_kh
📌روشهای از بین بردن پشههای قارچ
🔻استفاده از سیب زمینی مرطوب در کنار گلدان
🔻پشه های گلدان برای تخم گذاری نیاز به محلی مرطوب دارند .شما میتوانید مقداری سیب زمینی با ضخامت کم تهیه کنید و در ظرفی پر از آب قرار دهید تا خیس خورده و مرطوب شود. سپس این سیب زمینی ها را کنار گلدان قرار دهید.
🔻 این سیب زمینی ها محل مناسبی برای تخم گذاری پشه می باشند که خارج کردن این سیب زمینی ها راه خوبی برای ازبین بردن تخم این حشرات و پشه ها می باشد
@Emam_kh
‼️شکستن روزه قضا
🔷س 3984: شکستن روزه قضاي ماه رمضان در اثناي روز چه حکمي دارد؟
✅ج: اگر وقت برای قضاء روزه تنگ نباشد، می تواند قبل از اذان ظهر روزه را باطل کند، اما بعد از اذان ظهر، جایز نیست، وگرنه کفاره واجب می شود، کفارۀ آن عبارت است از غذا دادن به ده فقیر و اگر توان ندارد، باید سه روز روزه بگیرد.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*جبهه های چهار گانه جنگ*
خواهش می کنم حتما با دقت تا آخر گوش کنید .🤔🤔
عالی و پر مغز است.👏👏
@Emam_kh
بسم الله الرحمن الرحیم
💠🍃 همه میدانند که شستن ظرفها با #مایع_ظرفشویی روزی حداقل چند گرم از این مایع را وارد بدن میکند اما کسی حاضر نیست یک سوم سرکه به آن اضافه کند.
💠🍃 آب شرب شهری دارای نیتریت و نیترات و کادمیوم و آرسنیک و کلر است. اما کسی حاضر نیست یک کوزه ده هزار تومانی بخرد و میرود دستگاه تصفیه آب حداقل 400 هزار تومانی میخرد.
💠🍃 همه میدانند که در نمک یددار، ید وجود ندارد بلکه یدات وجود دارد و از روزی که مردم نمک یددار خور شدند، کم کاری و پرکاری تیروئید بیداد میکند اما کسی حاضر نیست از سنگ نمک استفاده کند.
💠🍃 همه میدانند که تمام روغن های نباتی جامد و مایع ترکیبی از پالم و تراریخته است اما کسی حاضر نیست، دستور موکد قرآن به استفاده از روغن پیه و دنبه را مصرف کند (روغن پیه و دنبه هم لاغر کننده است وهم صورت را زیبا میکند و هم تری گلیسیرید و کلسترول را تنظیم میکند.)
💠🍃 همه میدانند که بوعلی سینا 16 بیماری لاعلاج را علتش را مصرف گوشت گاو و گوساله میداند اما متاسفانه در خریدن گوشت گاو در قصابی ها از همدیگر پیشی میگیریم.
💠🍃 همه میدانیم که خیلی از آبلیموهای بازاری آب کاه با ترکیب جوهر لیمو است، اما متاسفانه خیلی از خانم ها به خودشان زحمت خرید یا گرفتن آب طبیعی لیمو را نمیدهند.
💠 همه میدانیم که رب بازاری دارای سرب و مواد نگهدارنده است اما باز هم استفاده میکنیم.
💠🍃 همه میدانیم هیچ حیوانی به بوته چای نزدیک نمیشود، اما ما روزی بین 3 الی 10 لیوان چای میخوریم.
💠🍃 همه میدانیم اغلب نانها دارای جوش شیرین و مکمل های شیمیایی است که عامل اصلی تمام مشکلات گوارشی و دیابت است اما حاضر نیستیم از کسیکه درخانه نان خانگی میپزد حمایت کنیم.
💠🍃همه می دانیم، سس مایونز سم کبد است اما تمام سالادهایمان را با سس تزئین میکنیم.
💠🍃 ترکیب سوسیس، آرد و تفاله سویای تراریخته و بنزوات سدیم و گوشت های ارزان و بی کیفیت مثل قلوه گاه گاو است.
💠🍃 به جای ریختن نخود و کشمش درجیب فرزندانمان یا انجیر خشک یا توت خشک و یا خرمای برنی در جیب آنان شکلات و کیک و کلوچه است. خوب فکر کنید ببینید دارید چکار میکنید.
✅ لطفا بجای ساده لوحی در اعتماد به سازمان استاندارد و سازمان غذا و دارو، خطر بیوتروریسم غذایی را در تمام کانالها و گروهها گسترش دهید مشکل اول ما در حوزه بهداشت، دارو و درمان نیست، بلکه غذاست.
@Emam_kh
بسـمــ الربـــ الحـــسیــن و الشهــــــدا
رمان_مسافر_عاشق
قسمت_اول
بے قرار از این سمت خانہ تا آن سمت خانہ مے چرخم...بہ ساعت نگاه میکنم از آن زمانے ڪہ همیشہ می آمدی گذشتہ است...!دلم شور میزند...نکند کہ...نہ نہ!بہ من قول داده بودے...
چشمانم را میبندم و سرم را روی مبل تکیہ میدهم...خانہ را کامل مرتب کرده ام و تمام در و دیوار هارا غبار روبی کردم دیشب بود کہ خبر برگشتت را داده بودے...
بہ غیر از صداے تیک تاک ساعت چیزے نمی شنوم... باد ملایمی هم پرده هاے اتاق را تکان میدهد...
گہ گاهے صدای خنده هایت از گوشہ ای از ذهنم رد میشود...!
هر وقت بہ یادت مے افتم ناخودآگاه لبخندے روی لبانم مینشیند...
در همین افکار بودم کہ با صدای انداختن کلید بر روے قفل از جا می پرم...با نگاهے سریع و گذرا بہ ظاهرم از روے آینہ ی بوفه ی روبرویم از ترکیبم مطمئن میشوم تا خواستم بہ در برسم بازش میکنے...
مرا کہ میبینے سر جایت می ایستی و لبخند میزنے
با دیدنت دلم میلرزد...۴۵روز بود کہ براے آمدنت لحظہ شمارے می کردم...چقدر تغییر کرده اے!!!
پوست صورتت آفتاب سوختہ و ریش هایت بلندتر شده اند! چند لحظہ بہ قامت بلندت نگاه میکنم...تو هم مثل من بہ صورتم زل زده اے...بہ خودم مے آیم و فوراً بہ سمتت مے دوم...
با گرمے ساک را از دستانت میگیرم اما مانع میشوے و با لحن مهربانت در گوشم مے خوانے :
نڪن جـانا...سنـگینہ...!!!
گونہ هایم از شدت ذوق سرخ میشوند و گرماے صورتم را حس میکنم براے اینکہ متوجہ خجالتم نشوی رویم را بر می گردانم و با صدای آرام بہ داخل خانہ دعوتت میکنم
پوتینت را در مے آوری و کنار کفشم روے جا کفشی میگذاری...بہ حرکاتت نگاه میکنم...انگار کہ براے اولین بار است میبینمت...
حتے نمی توانی تصورش را هم بکنے که چقدر از دیدن دوباره ات خوشحالم!
داخل میشوے و دوباره عطر تنت فضاے خانہ را پر میکند...بہ گمانم همراه خود #گل_هاے_یاس آوردی!
خستگے از صورتت پیداست...آنقدر که حال ایستادن روے پاهایت را هم ندارے...کنارم مینشینی و با آهی سوزناک سکوت بینمان را میشکنی
دوست دارم تمام بے قراری ها و دورے ها و فراق بینمان را پایان دهم...
دوست دارم دستانت را بگیرم و باور کنم ڪہ برگشتہ اے! بہ این خانہ ے بدون تو!
دوست دارم دیگر نگذارم بروے...
سرت را بہ سمتم بر میگردانے و با لبخند خستہ ات دلم را میبرے
آنقدر ساکتے کہ حتی قدرت حرف زدن را از من هم گرفتہ ای...اما من میخواهم بگویم...اینکہ در نبودت چگونہ زینب وار صبر کردم و آن چرا کہ گفتے انجام دادم...
گفتے #مدافع_چادرش باش و از حریمش دفاع کن...گفتے کہ میروے انتقام سیلے حضرت زهرا(س) را بگیری
گفتے میروی تا انتقام تازیانہ هاے حضرت زینب(س) و حضرت رقیہ(س) را بگیری و اما گفتے کہ برای #شهادتت دعا کنم!
اما...نمے شود محمدم...نمی شود...!
نویسنده : مـــــریم یونسے
#رمان_مسافر_عاشق❤️
قسمت_دوم
وقتے بہ چهره ات نگاه میکنم حس میکنم کہ باز هم همین هارا تکرار میکنے...حس میکنم باز هم منتظر جوابے...از طرف من!
نزدیک تر می آیم و دستے بہ صورتت میکنم...اصلا تو هیچ میدانے لمس زبری صورتت وقتے می خواهم قربان خستگے هایت شوم چہ با من میکند؟!!
با لحنے آرام میگویم: نمی خواے لباستو عوض کنی؟
دستم را روے سینہ ات میگذارے و می گویی: #اگر_این_قلب_آشفتہ_بگذارد...!
بہ ساعت نگاه میکنم از نیمہ شب گذشتہ است
بلند میشوم و بہ سمت اتاقمان میروم در همان حال بلند میگویم: بخواب محمد...فردا باید بہ دیدن مادرت بری...خیلی منتظرتہ...از صبح صدبار بهم زنگ زد و خبرتو گرفت!
از جایت بلند میشوے و بہ سمت دستشویی میروے و وضو میگیرے
لباست را از تنت در می آوری و لباس راحتت را کہ روے تخت گذاشتہ بودم می پوشے و میخوابے...
* * * * * *
صدایے در گوشم میپیچد...چشمانم را باز میکنم...
اتاق تاریک است و فقط روشنایی ملایم ماه است کہ از پنجره پیداست
از جایم بلند میشوم و بہ رخت خواب خالے ات نگاه میکنم...
یڪ لحظہ دلم میلرزد...نکند رفتہ اے؟!!
تا باز صدا در گ شم می پیچد بہ سمت هال میروم
وقتی تورا میبینم سرجایم می ایستم
سجاده ات را پهن کرده اے و آرام در سجده با خدایت حرف میزنے و اشک میریزی...
شانہ هایت تکان میخورد...انگار کہ متوجہ حضورم نشده اے...
بہ حالتت غبطہ میخورم از اینکہ اینقدر خالصانہ با #عشق_آسمانے ات مناجات میکنی
گریہ هایت قلبم را چنگ میزند...
جلو مے آیم و کنارت می نشینم...سر از سجده بر میداری و ذکرے را زمزمہ میکنی و دستے بہ صورتت میکشی...
اشک هایت را پاک میکنی و با لبخند نگاهم میکنے...اما من بہ چشمان خیست زل میزنم
با لحنے تـلخ کہ تا عمـق وجودم را میـسوزاند مے گویی:
#یاران_چہ_غریبانہ_رفتند_از_خانہ...
تصویرت در چشمانم تار میشود و با ریختن اشکے بر گونہ هایم سردے صورتم را حس میکنم
حرفت کہ تمام میشود سرت را پایین مے اندازے و بغضت را فرو می دهی و دوباره ادامہ میدهی: تموم دوستام شهید شدن مریـم!حسین...رضا...مهدے...
حرف هایت مرا هم شهید میکند! اما خجالت میکشم تا اعتراضے کنم گ چہ میدانم اما میپرسم: چے خواستے از خدا؟!
آهی میکشی و سکوت میکنے دوباره میپرسم:محمد؟!
_آسـمون خـانومم آسمـون!
رویم را بر میگردانم و لب هایم را گاز میگیرم تا مبادا خبرے از اشک هایم بیاید...دندان هایم میلرزند...
اما دیگر نمی توانم اشک هایم را پشت سد چشم هایم نگہ دارم...بلند میشوے و روبرویم مینشینی وچانہ ام را میگیرے و چهره ام را روبروے صورتت میگیری و با اخم بہ چشمانم زل میزنے...با صداے مردانہ ات میگویی: نبینم چشمات بارونیہ ها...
سرم را آرام بہ علامت تائید تکان میدهم...
چند ثانیہ بہ صورتت نگاه میکنم و تمام تغییرات این چند روزت را بررسے میکنم...
با صداے قرآن کہ از مسجد نزدیک خانہ مان بلند میشود بہ خودمان مے آییم...نزدیک نماز صبح است!
کمے کہ آرامتر میشوم از جایم بلند میشوم و نفس عمیقی میکشم تا وضو بگیرم
از دستشویی کہ بیرون می آیم صحنہ اے را برایم میسازے ڪہ بی اراده لبخند میزنم...سجاده ام را کمی عقب تر از سجاده ی خودت پهن کردے و منتظرم نشستہ ای
از جایت بلند میشوے و میگویی: بیا خانومے! دلم براے نمازهای دونفرمون تنگ شدہ بود!
بلخندم پر رنگ تر میشود و با اشتیاق جواب میدهم: منم همینطور!
فورا چادر نمازم را سرم میکنم و زیرلب میگویم : دو رکعت نماز صبح میخوانم بہ اقتداے امام حاضر #قربتہ_الے_الله...
نویسنده : مـــــریم یونسی
ادامه دارد.......
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘