eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 |نیکزاد، نائب رئیس مجلس: برخلاف ادعای عراقچی در کمیسیون امنیت ملی مجلس، آمریکایی ها در هتل محل مذاکرات حضور داشتند 🔺 پژمانفر رئیس کمیسیون اصل نود مجلس: 🔹این مذاکرات انتها و فرجام ندارد. 🔹اگر کسی خلاف مذاکرات مجلس طرح مذاکرات کند، باید با آن برخورد شود. 🔺 نیکزاد نایب رئیس مجلس: 🔹عراقچی گفت آمریکایی ها در هتل محل مذاکرات هم نیستند و مذاکره ای هم با آنها انجام نشده است. 🔹دولت نمی تواند خلاف قانون رفتار کند. 🔹مذاکرات نباید فرسایشی و مرحله ای شود. 🔹مجلس پای قانونی که مصوب کرده، ایستاده است. @Emam_kh
. ♻️ چرا باید از مذاکرات وین ترسید حمید رسایی: عباس عراقچی رئیس هیأت مذاکره‌کننده کشورمان در وین با اطمینان خاطر گفته: 🔹️به هیچ وجه بحثی تحت عنوان «توافق موقت» یا موضوعاتی از این دست در گفت‌وگوهای میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۴ مطرح نیست. 🔹️جمهوری اسلامی ایران تنها در خصوص گام نهایی جهت رفع تحریم‌های ظالمانه علیه ملت ایران گفت‌وگو می‌کند و شایعاتی نظیر طرح‌های گام به گام یا توافق موقت، بی‌پایه و اساس است. 🔹️جمهوری اسلامی ایران، همانگونه که مقام معظم رهبری تأکید فرمودند، به هیچ وجه اجازه فرسایشی شدن مذاکرات را نخواهد داد. 🔹️هرگونه تصمیمی در خصوص روند و نتایج گفت‌وگوها، در تهران اتخاذ خواهد شد و تیم مذاکره‌کننده گزارش خود را از وضعیت مذاکرات به طور مستمر به مقامات عالی رتبه ارائه می کند. 🔸 ولی دقیقا به همین دلیل که یکی از بد سابقه‌‌ترین افراد تیم مذاکره‌کننده با این محکمی، اطمینان خاطر داده که نترسید و حسن روحانی هم اطمینان خاطر داده که نترسید، باید از نتیجه و خروجی مذاکرات وین ترسید و به آن مشکوک بود. 🔸 در تمام مذاکرات قبلی هم که این جماعت از رعایت خطوط قرمز سخن می‌گفتتد و خود را حافظان حقوق ملت می‌نامیدند، در نهایت مثل یک بره رام، هر چه در مقابلشان گذاشتند را امضا کردند و گفتند بیش از این امکان رعایت خطوط قرمز را نداشتیم و سپس پیاده نظام رسانه‌ای در داخل شروع کرد به بزک و عملیات فریب مردم. 🔸 بله این سابقه ما را می‌ترساند. در ابتدای ماه رمضان رهبر انقلاب در دیدار با قاریان قرآن، صراحتا برای بار چندم بر سیاست قطعی هسته‌ای (لغو کامل تحریم‌ها و سپس راستی‌آزمایی) تاکید کردند و حتی فرمودند مکتوب و حضوری به مسئولان تاکید شده. حتی تاکید کردند که این سیاست قطعی به طور عمومی برای اطلاع مردم اعلام شده. 🔸 سخن رهبر انقلاب یعنی هر آنچه غیر از این اتفاق بیفتد، خواست آمریکاست و سیاست مورد پذیرش بنده نیست. اما رهبر و امام جامعه چه می‌تواند بکند وقتی ارکان نظام که باید مجری و حامی سیاست او باشند، یا شیفته گرگند و به وعده‌های او اعتماد دارند و یا ساکت و نظاره گرند! ولی در چنین شرایطی حتی اگر علی باشد چه میتواند بکند که سیدعلی انجام دهد؟ یا باید درگیری داخلی درست کند یا خطبه شقشقیه بخواند. 🔸 اما وظیفه خواص در این بزنگاه چیست؟ خواص باید با حضور صریح و مطالبه با صدای بلند، ولی و رهبر جامعه را مبسوط الید کنند. سئوال الان این است که دبیران کل احزاب اصولگرا کجا هستند؟ اعضای شورای وحدت چرا ساکتند؟ کجایند دور میزنشینان ائتلاف اصولگرایان؟ شورای جبهه پایداری کجاست؟ و دیگرانی که هر روز درباره کرسی ریاست جمهوری اظهار نظر می‌کنند؟ 🔸 شما برای رسیدن به کاندیدای واحد مشکل دارید، برای رسیدن به لیست واحد شورای شهر تهران توی سر هم خواهید زد، عیب ندارد، بزنید فقط جواب دهید: آیا در اجرای سیاست قطعی نظام که رهبر انقلاب آن را علنی اعلام کرده با هم اختلاف دارید؟ اگر ندارید چرا با هم یک بیاینه نمی‌دهید؟ چرا به دولت هشدار نمی‌دهید؟ چرا مصاحبه و مطالبه و روشنگری نمی‌کنید؟ 🔸 آقایان حداد عادل، موحدی کرمانی، قالیباف، رضایی، محصولی، آقاتهرانی و دیگرانی که خود را بزرگتر رای بدنه‌ای می‌دانید که در حال خون و دل خوردن است و شما ساکتید، با شما هستم الان وقت حرف زدن شماست نه وقت تعطیل کردن مجلس و سکوت و تماشا کردن. 🔺 حمید_رسایی @Emam_kh
‼️مسافرت در ماه رمضان 🔷س 5381: اگر کسی در صبح ماه مبارک رمضان به مسافرت برود و پیش از مجددا به و یا جایی که اقامت_ده_روز دارد برسد، حکم روزه اش چگونه است؟ ✅ج: اگر مبطلی انجام نداده باشد، لازم است نماید و آن روز صحیح می باشد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨عجب ماهی است!📿 خوابیدن مان عبادت حساب میشود نفس کشیدن مان تسبیح خدا یک آیه ثواب یک ختم قرآن و تمام گناهان رابه عبادت و توبه تو میبخشند وقتی خدا میزبان مهمانی شود، سنگ تمام میگذارد☺️ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
✨﷽✨ ✍زﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌کرد. ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪای! ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. زﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ! ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ! ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ به خاطر ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ، ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ هنگامی که ﺷﯿﺸﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ! ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ. ﺑﺮﺧﯽ انسان‌ها ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ دیگران ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﯾﺒﻨﺪ. هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ. ﺑﺮﺧﯽ انسان‌ها ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮ ﻇﺎﻫﺮﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺷﯿﺮﺻﻔﺘﺎﻥ "ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ" شده‌اند! 🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 147 برای صبحانه تخم مرغهای عسلی را از ماهتابه داخل بشقاب انتقال دادم. -صبح عسل خانومی بخیر. با لبخند بشقاب را مقابلش روی میز گذاشتم. - انقدر خوشم میاد صبح ها اینقدر سرحالی. من یک ساعت می کشه که نرمال شه حوصله م! تکه نانی از داخل سبد برداشت و خیره به صورتم گفت: برای اینکه ورزش می کنم. تو تا سر کوچه هم با ماشین میری زحمت به پاهات نمیدی خب آدم تنبل و کسل میشه دیگه! دست از هم زدن چایم برداشتم و با تشر سمتش براق شدم: بازم بهم گفتی تنبل!؟ خنده ای کرد و با شیطنت چشمکی زد. -نیستی؟ راست می گفت، بودم! یعنی حوصله ی ورزش و پیاده روی را نداشتم. به جای جواب چشم غره‌ ای سمتش رفتم. تک خنده زد و لقمه ی تخم مرغ را سمتم گرفت. سری تکان دادم وگفتم: نه مرسی نون پنیر می خورم. و نغمه کوچکی که خودم پیچیده بودم را در دهانم گذاشتم. فرهاد: راستی احمد زنگ زده میگه شنبه تعطیل رسمیه جمعه هم که تعطیله بریم شمال این دوروز رو. - من که مرخصیم تکمیله، بیمارستان هم تعطیل رسمی سرش نمیشه! - یه کاری کن دیگه! از التماس نگاهش خنده ام گرفت. سی سال سن داشت و مثل بچه ها برای مسافرت ذوق می کرد. - ببینم کسی رو می تونم جای خودم بزارم. -ببینیم نداریما حتماً یکی رو پیدا کن جات وایسه. همچین هوس شمال کردم روحیه مون هم عوض میشه. سری تکان دادم بدم نمی آمد نیاز داشتم به این گردش... - باشه سعیم رو می کنم. نگاهم سمت ساعت کشیده شد. - فرهاد دیرم شده میشه میز رو خودت جمع کنی؟ لبخندی زد. -نه که همیشه تو جمع می کنی ! از تیکه اش خنده ام گرفت‌ ادامه داد: فقط ظهر خبرم کن اگه اوکی بود شب راه بیافتیم. مریم و مجید هم اوکی هستند. از این که مریم هم همراه مان می‌آمد لبخندی روی لبم نشست. چمدان و لوازم را داخل ماشین گذاشتیم و نشستیم قرارمان سر کوچه بود که همگی باهم راه بیافتیم هرچه به احمد اصرار کردیم که تک سرنشین است و همراه ما بیاید قبول نکرد. با تک بوق و چراغ راهنما متوجه ماشین مجید شدیم فرهاد فرمان را گرداند و پشت سر ماشین مجید پارک کرد و پیاده شد. من هم برای سلام و احوالپرسی با مریم و مجید پیاده شدم. مریم و مجید هم پیاده شده بودند. فرهاد گوشی اش را از جیب شلوارش خارج کرد. با مجید دست داد و نگاهش را به ته کوچه دوخت. - پس کجا موند این احمد؟ مجید: زنگ بزن بهش. به کلاه روی سر مجید اشاره کردم. - یخ نکنی مجید؟! خنده اش گرفت و به مانتو جلو باز و کوتاهم اشاره کرد. - نپزی شمل! خندیدم و رو به مریم گفتم: مریم مجید اهل تیکه انداختن نبوده ها! تو از راه به درش کردی! مریم دست هایش را بغل کرد. سرمایی بود و می دانستم به زودی آب بینی اش هم راه می افتد. -والا نصفش تو زمین بود من فقط کشیدمش بیرون همین! صدای خنده ام مصادف با شروع مکالمه فرهاد شد - کجایی پس داداش؟ -... -چی برای چی؟! مجید سرش را در گوشی فرهاد خم کرده و دکمه اسپیکر را زد و صدای احمد پخش شد: شرمنده به خدا فرهاد داییم و عمه م تصادف کردند وضعیتشون اصلا خوب نیست. نمی تونم باهاتون بیام. مجید با لحنی ناراحت گفت: نه بابا داداش این چه حرفیه کاری از دستمون برمیاد؟ فرهاد مجال جواب دادن به احمد نداد و گفت: داییت و عمه ت کجا بودند که تصادف کردند!؟ داییت کجا عمه ت کجا! احمد: چه می دونم! خبر مرگ شون ساخت و پاخت کردند ما هم تازه فهمیدیم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد ‌ 🌺🍃🌸🍃🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 148 چشم هایم گرد شد؛ به مریم نگاه کردم ابروهایش بالا پریده بود سنگینی نگاهم را که حس کرد لبش را به دندان گرفت و نگاهم کرد. عجب زمانه ای شده بود خدا خودش رحم کند... فرهاد: خیلی خوب باشه اگه کاری داشتی بگو رودرواسی نکن. احمد: نه بابا چه کاری برید خوش باشید. بعد از خداحافظی تماس را قطع کرد و روبه مجید تای ابرویش را بالا داد. -پرویزخان کجا و دنیا خانم کجا! مریم آب بینی اش را بالا کشید و غر زد: یخ کردم بابا. بریم بعدا راجع بهشون بحث می‌کنید خاک بر سرا رو! همگی موافقت کردیم و سوار ماشین‌ها شدیم. هنوز از سرپیچ رد نشده بودیم که بی ام و اسپرت قرمز رنگی چراغ و بوق زد و فرهاد با حرص دستش را روی بوق گذاشت. -تو روحت احمد! اسکولم کرده! شیشه را پایین داد و ترمز کرد. مجید هم پشت سرمان ماشینش را متوقف کرد. احمد از خنده در حال غش کردن بود؛ سقف ماشینش را جمع کرد و دستش را روی دهان خندانش گذاشت و نگاهمان کرد. فرهاد برس روی داشبورد را برداشت و سمتش پرتاب کرد که با خنده رو هوا گرفتتش. فرهاد با حرص نگاهش می کرد. - خیلی بیشعوری احمد سی و پنج سالته! اندازه ی یه بچه پنج ساله مخ نداری! هم سن های تو الان دوتا بچه دارن اون وقت تو دست از خل بازی برنداشتی! احمد برس را باز پرتاب کرد سمت فرهاد و با خنده گفت: یکیشونم لابد خودتی! زنت بغلت نشسته عرضه ی یه ماچ کردنش رو هم نداری چه برسه بچه درست کردن! چشم هایم از بحث و تیکه پرانی های مردانه شان گرد شد و عرق شرم روی کمرم نشست و نگاهم را از چشمک احمد گرفتم و سرم را سمت شیشه خودم برگرداندم. فهمیدم فرهاد لحظه ای برگشت و نگاهم کرد و باز سمت احمد برگشت و آهسته و با حرص گفت: یعنی خاک بر سر بیشعورت احمد! صدای بالا رفتن شیشه ماشین فرهاد و کشیده شدن لاستیک های ماشین احمد روی آسفالت را شنیدم. پوفی عصبی کشید و ماشین را از جا کند و گفت: احمد یکم بی ملاحظه است توجه نکن بهش نمیفهمه چی میگه حالا یه مدت بگذره میشناسیش مدلش رو. اتفاقاً من خوب احمد را شناخته بودم این فرهاد بود که او را نمی شناخت! احمد هیچ حرفی را بی منظور نمی زد حتی شوخی هایش را... چشمک آخرش خیلی خوب بیانگر پیرنگ حرف به ظاهر نسنجیده اش بود. از نگاه‌های تیزش فهمیده بودم که فهمیده در دلم چه خبرهایی است می خواست با شوخی تند و بی ملاحظه اش فرهاد را به خود بیاورد و جایگاه مرا در زندگی اش نشانش ‌دهد. جوابی ندادم. یعنی اصلا از خجالت روی نگاه کردنش را هم نداشتم چه برسد به صحبت کردن. خسته بودم و سکوت سنگین میانمان باعث شد پلک هایم سنگین شود. با صدای جیغی از خواب پریدم و وحشت زده به صورت خندان مریم نگاه کردم. - رسیدیم تنبل خانوم. کل مسیر رو خواب بودی که! پوفی کشیدم. -سکته کردم مسخره این چه مدل بیدار کردنه؟! با چشم و ابرو به پشت سرش اشاره کرد، نگاهم به فرهاد افتاد که با احمد و مجید در حال جابجا کردن لوازم بودند. - آقاتون که دلش نیومد بیدارت کنه زحمتش افتاد گردن من! کمربندم را باز کردم. - خسته بودم خوابم برد. کلا هم که میدونی تو ماشین خوشخوابم. از ارتفاع ماشین پایین پریدم. باد سردی که به صورتم خورد باعث لرزیدنم شد. دست هایم را در بغلم جمع کردم. - چه سرده! با نشستن چیزی روی شانه ام هینی کشیدم و به پشت سرم نگاه کردم. فرهاد بود که کتش را روی شانه هایم انداخته بود. -نترس منم‌ دست هایم را در آستین کتش فرو کردم. زیادی بزرگ و گشاد بود. لبخندی به محبتش زدم. - خودت چی؟ -من سردم نیست الانم که میریم داخل خونه. در ماشین را باز کرد و چمدان کوچکم را برداشت. احمد نزدیکمان آمد و اشاره‌ای به تیپم کرد. -چه خانم خوش تیپی! از شوخی اش خنده ام گرفت. - گوشیتو بیار زودی یه سلفی باهام بگیر از دستت نرم! گوشی اش را از داخل جیب شلوارش بیرون کشید و با خنده خم شد و سرش را نزدیک سرم آورد. به صفحه ی گوشی که روی دوربین جلو تنظیم بود نگاه کردم. احمد: بگو هلو! نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺🍃🌸🍃🌺
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 @Emam_kh
✨﷽✨ 🌹 بچه ها را متذکر خداوند کنید 🌹 مقصود این است در خانه فضایی درست کنید که فضای غفلت نباشد و فضای ذکر باشد. خانه ای که 3000 شبکه ماهواره ای درآن باز است نمی تواند فضای ذکر باشد. آسمانیان وقتی زمین را نگاه می کنند برخی خانه ها همچون ستاره می درخشند و برخی به چشم نمی آیند. که روایت داریم اگر بلایی بخواهد نازل شود ملائک برای اهل این خانه ها دعا می کنند و بلا دور می شود و می گویند اینان را ما می شناسیم. اگر در زمین ناشناخته ایم در آسمان ها شناخته شویم. در خانه ها روضه بگیرید قرآن بخوانید. در روایت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام داریم منزلی که خیلی قرآن در آن خوانده می شود:« تَهجُرُهُ المَلائِکةُ و تَحضُرُهُ الشَّیاطین» 5 دیگر چیزی که جوانان را از گناه دور می کند ازدواج آسان است. غریزۀ جنسی چیزی کمی نیست. 〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗 ‌‌
رئیسی: به هیچ وجه در صنعت هسته ای متوقف نمی شویم ♦️پاسخ حرکت‎های تروریستی دشمن ایستادگی مقتدرانه است و آغاز غنی سازی ۶۰ درصدی نمونه‎ای از همین اقدامات است. @Emam_kh