#هفته_بسیج
بسیج پاره تن مردم است
فرارسیدن آغاز هفته بسیج بر بسیجیان ودلاوران همیشه در صحنه گرامی باد.
#خدا_قوت
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نخستین فیلم از توقیف کشتی خارجی در آبهای پارسیان
🔹فرمانده ناوتیپ ۴۱۲ ذوالفقار شهرستان پارسیان: تفنگداران سپاه یک فروند کشتی خارجی با ۱۱ خدمه، حامل ۱۵۰ هزار لیتر سوخت قاچاق را در آبهای این شهرستان توقیف کردند.
@Emam_kh
به یه مرده میگن : روزه میگیری؟ میگه طاقت ندارم...😞
میگن : مسجد میری؟؟ میگه وقت ندارم...😑
میگن : خیرات میکنی؟؟ میگه درآمد ندارم...😶
میگن : صیغه میکنی؟؟ میگه آره بابا دیگه کافر که نیستم..!!!😐😟
این دقیقا حکایت بعضی از ماهاست که از اسلام و دین هر چی که دوست داشته باشیم قبول می کنیم و بیخیالِ بقیه ش میشیم. یادمون رفته که خدا تو قرآن چی بهمون گفته:
📔آيا شما به پارهاى از كتاب ايمان مىآوريد، و به پارهاى كفر مىورزيد؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست.
(بقره/85)
✅ نکته پایانی:
غیبت، تهمت، حجاب و خیلی چیزای دیگه از مواردی هستند که این مدلی باهاشون برخورد میکنیم...
@Emam_kh
‼️ اجزای قرائت:
🔷در رکعتاول و دوم نمازهای واجب یومیه: حمد و بنابر احتیاط واجب یک سورهی کامل واجب است.
🔷در رکعت سوم و چهارم نمازهای واجب یومیه: حمد تنها یا یک مرتبه تسبیحات اربعه و بنابر احتیاط مستحب سه مرتبه واجب است.
‼️احکام قرائت در نماز
🔷سورهی «فیل» و «ایلاف» در حکم یک سورهاند، و خواندن یکی از آن دو بعد از حمد کافی نیست. همچنین سورهی «والضحی» و «الم نشرح».
🔷 اگر کسی بر اثر جهل به مسأله، در نمازهای خود سورهی فیل یا انشراح را به تنهایی خوانده است، در صورتی که در یادگیری مسأله کوتاهی نکرده باشد نمازهای گذشتهی او محکوم به صحت است.
‼️احکام قرائت نماز
🔷در نمازهای واجب یومیه بعد از قرائت حمد و یک سورهی کامل، قرائت بعضی از آیات به قصد قرآن اشکال ندارد.
🔷 اگر وقت نماز تنگ باشد یا بترسد که اگر سوره را بخواند دزد یا درنده یا چیز دیگر به او صدمه میزند نباید سوره بخواند.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت چهلوسوم
خار حسادت بدجورقلبم را زخمی میکرد ...
من خانم نبودم ؟؟؟ عزیزش هم نبودم ؟؟ پس چرا اینگونه بی رحمانه در زندگی اش اسیرم کرده بود ؟
!!!یعنی سهم من محبتش همان دوبار بود !!!او جانش بود و من تا
آخر عمر نمیتوانستم جان و عزیز کسی باشم ؟ !قلبم گرفت از تصمیمی که گرفته بودم و بدجور
تازیانه هایش به روحم درد داشت ...
و چه بی رحم بود امیر عباسی که پیش روي من اینطور نداشته هایم را به رخم میکشید ...
لبم را فشردم تا فریاد قلبم به زبانم نرسد...
اما اشکی که چشمانم را تار کرده را کجاي دلم میگذاشتم !سرم را تکیه دادم به پنجره ...
داشتم خفه میشدم اما نمیدانم چرا هنوز هم دوست داشتم کنارش بمانم ...
دوست داشتم هنوز مال او باشم ...
بازهم میخواستم نادیده بگیرم نامردي هایش را ...
میدانستم هر دقیقه با او میمیرم ...
زندگی و غرورم پر پر میشود اما بازهم ناجوانمردي میکردم با خودم ...
میخواستمش ...
هر لحظه به خاطرش خودم را درهم میکوبیدم ...
بغض فرو میدادم ...
اما حاضر نبودم لحظه اي ...
حتی لحظه اي...
از کنارش...
یادش...
از فکرش بروم ...
حاال که شانس بودن با او را داشتم ...
ماشین ایستاد و تکانی خوردم ...
دستم را کمی لمس کرد ...
- رسیدیم ...
نگاهم خورد به چهره اي که جانم را هم پایش میدادم ...
لبخندي زدم و پیاده شدم ...
نگاهی به نماي طالیی رستوران انداختم ...
زیبا بود ...
اما نه انقدري که حالم خوب شود از انچه شنیدم ...
دستش پشتم نشست و من فهمیده بودم این عادت همیشگی اوست هنگام راه رفتن...
رستوران خلوت بود تقریبا ...
گوشه اي ترین میز را انتخاب کردیم و نشستیم ...
رو به روي هم ...
چشم در چشم هم ...
تنها ...
همانطور که سالها ارزویش را داشتم ...
آبی که روي میز بود را برداشت و داخل لیوان پایه دار ریخت و به طرفم گرفت ...
- خوب نیست همیشه بغضتو قورت بدي ...
بخور حداقل بره پایین ...
خوب نبود انقدر تیز بودنش ...
اما به نظر نمیرسید با دیدنم کسی نفهمد که دائم بغض میخورم و اشک چشم خشک میکنم...
لب فشردم ...
نتوانستم بگویم چه خوب که انقدر راحت از کنار بغض من میگذري ...
چه خوب که همیشه بغضم را میبینی و میدانی مسببش هستی ...
اما تنها کاري که کردي پر کردن لیوان دم دستت برایم بود و بی تفاوت به رخم کشیدي قلبی که
خودت شکستی
...
لعنت به قلبی که براي توي بی رحم میزند ...
لعنت به زبانی که لال میشود تا بچرخد و دفاع کند از محیایی که در حال فروریختن بود ...
- ساکتی چرا ؟ حرف میزنم باهات انگار یه جاي دیگه اي تو ماشینم همینجور بودي...
لیوان را بیشتر سمت خودم کشیدم ...
- چیزي نیست ...
منو را باز کرد ...
- چی میخوري؟ -فرقی نداره هر چی خودت میخوري...
سري تکان داد ...
انگار آماده بود تا همه جا برایم تصمیم بگیرد ...
خوراك ماهیچه خوبه ...
مرسی...
گارسون را صدازدو سفارش داد...
- انگار حرفامون نیمه موند ...
ناخن هاي بلندم را اطراف لیوان کشیدم ...
- بهتره بگید حرفاتون چون من که هیچوقت حرفی نمیزنم ...
شما همیشه حکم صادر میکنی ...
حکماهم همه لازم الاجرا ...
- تازگیا تلخ شدي محیا ...
- دست خودم نیست ...
کمی به سمتم خم شد ...
- پس دست کیه ؟؟؟ من عروس تلخ نمیخواما...
زهرخندم پنهان کردنی نبود ...
- قرار بودتلخ نباشی...
- تلخ نیستم پسرعمه ...
سعیم رو میکنم ...
البته که زوري بودن و اضافی بودن تو زندگی کسی مانعی نیست براي تلخ نبودن ...
- تو خودت خواستی محیا که ما هرکدوم اینجا باشیم ...
خودت این بازي رو شروع کردي ...
فکر کردي براي من راحته تا آخر عمرم نصف بشم ...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀