اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟*
*بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.*
*من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.*
*اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند*
*بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.*
*صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.*
*بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.*
*قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟*
*مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.*
*قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.*
*پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.*
*قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟*
*مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.*
*من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند*
*شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.*
*برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.*
*قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.*
*مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.*
*کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی*
*چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی*
*دادند دو گوش و یک زبان از آغاز*
*یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی*👌👏👏🌹🌹❤️
☘🍁☘🌸☘🍁☘
‼️جا به جا خواندن تسبیحات و حمد در رکعت سوم و چهارم
🔷کسی که عادت دارد در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر تصمیم گرفت حمد بخواند، ولی به خاطر غافل شدن از این تصمیم، بر طبق عادت خود به خواندن تسبیحات مشغول شود نمازش صحیح است، و همینطور اگر عادت به خواندن حمد دارد و تصمیم میگیرد تسبیحات بخواند.
‼️شک در خواندن حمد یا تسبیحات
🔷اگر نمازگزار در حالی که ایستاده است شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده، باید حمد یا تسبیحات را بخواند، ولی اگر در هنگام گفتن استغفار مستحب، شک کند آیا تسبیحات خوانده یا نه لازم نیست آن را بخواند.
‼️خواندن حمد و سوره به جای تسبیحات نماز
🔷اگر شخصی هنگام نماز بر اثر غفلت در رکعت سوم یا چهارم حمد و سوره بخواند و بعد از نماز متوجه شود نمازش صحیح است و نیاز به اعاده ندارد.
‼️آهسته خواندن تسبیحات اربعه
🔷تسبیحات اربعه یا حمد تنها در رکعت سوم و چهارم: باید آهسته بخواند، چه نمازگزار مرد باشد و چه زن، ولی در صورتی که حمد بخواند میتواند در نماز فرادی «بسم الله الرحمن الرحیم» را بلند بگوید، اگر چه احتیاط در آن است که «بسم الله» را هم آهسته بگوید و در نماز جماعت این احتیاط، واجب است.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
#بغض_محیا
قسمت چهل و هفتم
و مادر مرا فرستاد تا لباسم را درآورم تا کثیف نشود ...
گپ زدیم و انگار نه که تا دیروز در خانه آشوب به پا بود ...
انگار که همه چیز سر جایش بود ...
همه رفتند و من با دقت لباسم را داخل کاور میگذاشتم ...
در باز شد و من کلافه بی ان که برگردم گفتم ...
الحمداالله که کسی بلد نیست تو این خونه در بزنه ...
ساحل باز چی...
به سمت در برگشتم که با دیدنش خشکم زد ...
از اخمش هم بیشتر متعجب بودم ...
- ساحل که نه اما داداش ساحل اینجاست ...
نزدیک شد ...
- لباست مبارك باشه...
موهایم را پشت گوشم فرستادم ...
- ممنونم ...
والا عمه و مادر زحمت کشیدن خیلی
سري تکان داد ...
با همان اخم هاي گره خورده اش...
- دستشون درد نکنه ...
اگه به تو بود که با لباس مشکی میومدي محضر...
طعنه اش را نشنیده گرفتم ...
- خب حالا آقاي برادر ساحل چی کار داشتید اومدي ...
؟؟؟ اخمش غلیظ تر شد ...
- تو هنوز یاد نگرفتی وقتی لباس عوض میکنی در اتاقتو قفل کنی...
- ببخشید حواسم نبود ...
غریبه که نیومد مامانم بود ...
ابرویش را بالا داد...
- مامانت همه جونتو ببینه عیب نداره یعنی؟ صداي حرف زدنتم که بیرون میومد ...
رعایت کن این چیزا رو محیا تو این خونه فقط من و تو نیستیم که...
سري تکان دادم ...
روي تخت نشست ...
- خب حاال برو بپوش ببینیم چه شکلیه این لباس که یه ساعته همه خانونا دورت معرکه گرفتن...
سرم را پایین انداختم ...
ایشااالله روز عقد میبینید ...
اخمی کرد ...
یعنی چی ؟ من نباید ببینم چی تنت میکنی روز عقد ...
کنارش نشستم و با ارامش برایش توضیح دادم ...
و من میدانستم تنها راه آرام کردن مرد جدي ام توضیح دادن و آرامش بود ...
آقا امیر عباس خیالتون راحت ...
اجازه بدین همون روز ببینید ...
سري تکان داد...
- خیلی خب ...
از جا بلند شد ...
من میرم پایین با آقاجون را جع به روز عقد حرف بزنم ...
توام بیا ...
سري تکان داد ...
امروز از آن روزهاي خوب زندگیم نبود ؟؟؟ چادرم را سر کردم و پایین رفتم ...
..
آقاجون و امیر عباس صحبت میکردند و محسن و عمو هاهم گوش میدادند مادر و عمه هم کنارشان
بودند ...
آقا جون تسبیحش را در دستش چرخاند ...
والا مژگان جان پنج شنبه ولادت حضرت زهراست موافقی عقد رو همون روز برگزار کنیم ...
؟؟؟ -هرچی شما صلاح بدونید باباجون ...
پس با یاري خدا همون پنج شنبه از محضر وقت میگیریم ...
محسن زحمتشو میکشه ...
محسن زیر لب چشمی گفت...
و من همانجا خشک شده بودم ...
به دعوت عمه کنارش نشستم و همه صلوات فرستادند به یمن وصلتی که هیچ کس از درست بودنش
مطمئن نبود ...
عمه جابه جا شد و با اجازه اي به آقاجون گفت...
- مژگان جان میدونم با توجه به شرایط خاص امیر عباس شما لطف بزرگی میکنی تا دسته گلتو به ما
میدي براي مهریه هزار سکه در نظر گرفتیم و با اجازه ي آقاجون حق طلاق رو به گل دخترم میدیم ...
و من دیدم که صورتش سرخ سرخ شد ...
میدانستم از تصمیم عمه خبري ندارد ...
میدانستم مرامش را هم ندارد ...
سرفه ي مصلحتی امیرعباس کلام عمه را قطع کرد ...
- مادر من دست شمارو میبوسم اما...
نمیتونم همچین حقی رو به همسرم بدم ...
چشم غره ي عمه هم نتوانست کار خودش را بکند ...
و او حرفش را زد ...
مثل تمام تصمیماتش که کسی جلودارش نبود ...
اي کاش کمی اقتدارش راهم من داشتم ...
همه ساکت بودند ...
و من نگاهم را روي چهره ي همه گرداندم ...
و ...
صورت سرخ دارا نگاه متعجبم را روي خودش ثابت گذاشت...
💖 🧚♀●◐○❀
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹شرح #حکمت10
🔴 قسمت دوم
🔻 بایدهای معاشرت با مردم
🔻 نکته آخری که درباره رعایت آداب و عرف مردم در نهج البلاغه داریم، حکمت ۶۲ است. میفرمایند:« إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ» وقتی تو را ستودند بهتر از آن ،آنان را ستایش کن. و اگر به تو احسان کردند، بیشتر از آن به آنان ببخش و به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است.
3⃣ تواضع:
سر فصل سوم از بایدهای معاشرت با مردم تواضع است.
مولا علی(ع) در حکمت ۲۲۴ نهج البلاغه میفرمایند: «وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ به برکت تواضع نعمت ها تمام و کمال می شوند».
4⃣ انصاف:
مطلب چهارم انصاف است. با مردم انصاف دادن.
در همین حکمت ۲۲۴ میفرمایند:« بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ با انصاف به خرج دادن دوستان انسان فراوان می شوند».
البته در مورد معنای انصاف حضرت در حکمت ۲۳۱ فرموده اند:« الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ عدل خودش نوعی انصاف است».
5⃣ تحمل سختیها و ناملایمات و اشکالات و اشتباهات مردم:
مطلب پنجمی که در نهج البلاغه پیرامون بایدهای معاشرت با مردم هست، مطلب تحمل سختیها، ناملایمات، اشکالات و اشتباهات مردم است در این معاشرت ها. که تحت عناوینی مثل صبر، حلم، تحمل و سعه صدر در نهج البلاغه جمع شده است که به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
📌 5.1 صعه صدر:
در حکمت ۱۷۶ میخوانیم:« آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ .ابزار ریاست سعه صدر داشتن است». ارتباط این مبحث به موضوع ما این است که انسان وقتی میخواهد در جامعه با همه معاشرت خوب داشته باشد، در واقع در مقابل افکار مختلف، سلائق مختلف، فرهنگها، سطح مطالعات و سطح فهم های مختلف قرار می گیرد و قطعا اذیت میشود ؛اگر سعه صدر داشته باشد، مانند یک رئیسی است که ناچار است در یک اداره ای، وزارت خانه ای با صدها کارمند و هزاران مراجعه کننده با افکار و سلائق مختلف ارتباط داشته باشد، پس باید خیلی سینه گشاده ای داشته باشد.
📌 5.2 حلم:
حضرت در حکمت ۲۱۳ نهج البلاغه شریف می فرمایند: «أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً» چشمت را بر بدیها و درد و رنج ها ببند تا ابد راضی زندگی کن. حلم داشته باش.
🔹 فوائد حلم: یکی از فوائد حلم در مقابل جاهل است. وقتی انسان در مقابل رفتار جاهل حلم داشته باشد، اتفاق جالبی که می افتد؛
۱. اول اینکه مردم در مقابل جاهل طرفدارش می شوند.
۲. دوم اینکه خودبه خود با حلم و بردباری د مقابل جاهل، دهان جاهل را میبندد.
🔻در حکمت ۲۱۱ میخوانیم:« الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ حلم دهان بند انسان سفیه و جاهل است».
🔻در حکمت ۲۰۶ هم اینگونه می خوانیم: « أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ . نخستین پاداش بردبار از بردباریش این است که مردم در برابر نادان، پشتیبان او خواهند بود».
گاهی وقتها ما به راحتی نمیتوانیم حلم به خرج بدهیم. یعنی در این کار مشکل داریم. چه کنیم؟
🔻حضرت در حکمت ۲۰۷ راهش را یاد داده است. فرمود:« إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ . اگر بردبار نیستی خودت را بردبار نشان بده. زیرا اندک است کسی که خودش را همانند مردمی کند ولی از جمله آنها به حساب نیاید».
خلاصه حلم باید خیلی جدی گرفته بشود. اینقدر مهم است که حضرت در حکمت ۴۱۸ می فرمایند:« الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ » حلم به اندازه یک عشیره و طایفه انسان را پشتیبانی میکند.
🔻 یا در حکمت ۴۲۴ می فرمایند:« الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ» حلم یک پرده بسیار ضخیمی است که جلوی عیب های انسان را می پوشاند.
🔻اینکه انسان چگونه میتواند به حلم هم برسد در حکمت ۴۶۰ اینگونه میفرماید:« الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ » حلم و بردباری و صبر کردن و عجله نکردن، توأم باهم هستند - از کجا به دست می آیند؟- يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ همت بلند داشتن نتیجه اش میشود حلم و بردباری. بنابراین اگر انسان چشمهایش را به افقهای دوردست زندگی خیره شود ، مشکلات پیش پا افتاده او را از پای درنمی آورد و حلیم میشود.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
⭕️تلاش برای واردات و تولید واکسن مضاعف شود.
✅حضرت #امام_خامنه_ای:
🔻هم برای واردات، هم برای تولید داخلی باید تلاش مضاعف بشود و بتوانند واکسن را هر جور که ممکن است برای همهی مردم برسانند، میلیونها واکسن بایستی در اختیار قرار بگیرد. ۱۴۰۰/۵/۲۰
✍🏼پ.ن: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
#واکسیناسیون
@Emam_kh
🔴 ملی مذهبیِ واقعی
یادش بخیر. نیمه دوم دهه هفتاد بود. آن وقت ها بحث ملی مذهبی ها و شعارهای پرطمطراقشان بسیار داغ شده بود.
مرحوم "محمدرضا آقاسی" بعد از اتمام مراسم در مسجد ، چند دقیقه ای را داخل پایگاه بسیج میهمانمان شد و با شوق و حرارت ، بیتی درباره #بسیج خواند که هنوز به خاطر دارم:
کیست ملی مذهبی تر از بسیج؟
در ره دین ، زینبی تر از بسیج؟
درود بر بسیج و زنده باد روحیه #بسیجی✌️
(شادی روح مرحوم آقاسی صلوات)
#هفته_بسیج
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
سرلشکر سلامی: تا پیروزی راه زیادی باقی نمانده است
🔻فرمانده کل سپاه: هر مخاطرهای به برکت وجود بسیجیان به یک فرصت برای شکوفایی اسلام سربلندی کشور تبدیل شده است.
🔹دشمن در حال زوال است، بسیج جبهه وسیع گشوده و دشمن را در جبهههای مختلف دنبال میکند.
🔹صحنههای خطرناک تمام شده اگر چه صحنههای سخت وجود دارد ولی خطرناک نیست.تا پیروزی راه زیادی باقی نمانده است.
@Emam_kh
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دکتر حسن عباسی: یقه دانشگاه امام صادق را باید گرفت! امام صادقی ها با اقتصاد کشور چه کردند؟!
🔻 حسن عباسی در نشست ملی مطالبهگران بانکی و بازار سرمایه موضوعات مهمی از جمله بررسی وضعیت اقتصادی کشور را مطرح و دانشگاه امام صادق را عامل وضعیت فعلی اقتصاد و بانک ها معرفی کرد.
🔻 چندین وزیر اقتصادی و مسئولان دولت رییسی از دانشگاه امام صادق هستند!!
@Emam_kh