فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پدر سوخته؛ با نظام چکار دارم؟ به تو انتقاد دارم!
🔹از بین اساتید، خیلی کم مثل #رحیم_پور_ازغدی، اینگونه شفاف و بیپرده و محکم مسائل را تبیین کند.
🔸حتماً برای شما تاکنون اتفاق افتاده؛ در شهر و دیار و محل کار خودتان به یک مسئول نقدی وارد میکنید؛ یا به یک اداره و یک نهاد انتقادی میکنید؛ عدهای سریع گارد میگیرند که چرا به اسلام و نظام و انقلاب اهانت میکنی؟!
🔹گاهی به یک روحانی یا مسئول حوزه علمیه یا #امام_جمعه شهرتان انتقادی وارد میکنی، عدهای گارد میگیرند که فلانی روحانیت را قبول ندارد و مبنای فکریاش #اسلام_منهای_روحانیت است!
🔸گاهی از عملکرد یک مسئول بسیج، یا یک فرمانده سپاه یا مسئول یک قسمتی از سپاه ناراضی هستی و انتقاد میکنی، چه خصوصی چه در فضای رسانه؛ عدهای برایت گزارش رد میکنند، پروندهسازی میکنند و در جلسات خصوصی میگویند فلانی اصلاً سپاه را قبول ندارد!
🔹گاهی به رئیس دستگاه قضا یا یک دادستان یا یک قاضی، نقد میکنی، عدهای ناجوانمردانه میگویند اینها تشویش افکار عمومی یا تخریب وجهه نظام است!
🔸گاهی به عملکرد یک دستگاه دولتی یا غیردولتی، یک فرماندار، یک استاندار نقد میکنی، برخی اسمش را میگذارند تخریب نظام!
🔹گاهی به عملکرد #بنیاد_مستضعفان یا #کمیته_امداد یا قرارگاه خاتم یا ستاد اجرایی فرمان امام در فلان مسئله یا عدم شفافیتشان در قراردادهای اقتصادی انتقاد میکنی، عدهای میگویند اینها هدفشان زدنِ بال و پر رهبری است...
خلاصه؛ پروندهسازی،برچسب زدنها، خرسخالهبازیها و تخریبهای پشت پرده ادامه دارد؛ با هرروش غیراخلاقی ونابجا!
✅ داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰#شهادت در مقابل دیدگان همسر و دخترخردسال
🔺رهبرانقلاباسلامی: #شهید_رضایینژاد شهید علم، شهید هستهای که آنچنان رتبهی علمی دارد که دشمن احساس میکند وجود این آدم برای جمهوری اسلامی مایهی ترقی و تعالی است و باید او را از بین ببرند. میآیند جلوی همسرش و دختر خردسالش او را شهید میکنند. این دانشمند جوان دورهی کودکیاش را در همین بمبارانها، در همین شرایط سخت در ایلام گذرانده است.
➡️ ۱۴۰۰/۰۸/۳۰
@Emam_kh
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
⭕️ جای خالی انقلابیهای اصیل
🔹 ۲۰ ماه از تشکیل مجلس یازدهم میگذرد و عوامزدگی، کمبصیرتی و ضعف نگرش انقلابی به نمایندگان اجازه نداده تا برای مهار و معالجه ولنگاری حاکم بر فضای مجازی راهکاری قانونی ارائه و تصویب کنند!
🔹 به همین علت فضای مجازی مانند گذشته جولانگاه مثلث شوم "تل آویو ، تیرانا و تعادل (مرکز جنگ روانی سعودی علیه ج.ا.ا)" است و دشمن هرچه میخواهد با ذهن و روان مردم ایران انجام میدهد و با انتشار اطلاعات و اخبار غلط و ناقص جامعه را علیه مجلس و دولت و نظام میشوراند ...
🔹دولت و مجلس هم از ترس همین فضای مجازی ولنگار و قلم به مزدان حاکم بر آن، تا امروز جرات نکردهاند برای قانونمند کردن فعالیت واتساپ و اینستاگرام و ... قدمی بردارند❗️
▪️و این یعنی دشمن با خیال راحت مشغول تاخت و تاز و جنگ روانی علیه انقلاب اسلامی و نظام ج.ا است و مسئولان ارشد و مدیران سه قوه هم خود را سرگرم حل مشکلات معیشتی و اقتصادی کردهاند، غافل از این که حل مشکلات اقتصادی با وجود ولنگاری حاکم بر فضای مجازی ممکن نیست و این عزیزان هر لحظه باید منتظر یک فتنه امنیتی یا شوک اقتصادی ایجاد شده توسط دشمن (آن هم توسط همین فضای مجازی بیقانون و رها) باشند.
✳️ اینجاست که جای خالی مردان انقلابی آشکار میشود. مردانی که بیاعتنا به جوسازیهای رسانهای ضدانقلاب و بدون ترس از واکنشهای اراذل و اوباش فعال در فضای مجازی به قانونمند کردن این فضا بپردازند و یک بار برای همیشه انقلاب و نظام را در برابر این ویروس خطرناک واکسینه کنند.
✍دکتر محمدصادق کوشکی
@Emam_kh
🚨 در دنیا وقتی یک لشکری پیروز شود، برایشان غارت معمول است، اما
👈 مجاهدِ ما به شکرانه پیروزی، اخلاصش بیشتر میشود
🔻 رهبر انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای ایلام:
در دنیا معمول است که وقتی یک لشکری پیروز میشود، برایشان غارت و چپاول و ظلم یک چیز عادّی است؛ اینجا رزمندهی مجاهد فیسبیلاللّه اگر پیروز هم بشود، اخلاصش و رعایت حدود الهیاش اندکی کم نمیشود، بلکه در حال پیروزی، به خاطر شکرانهی پیروزی، این رعایتها بیشتر هم میشود. ۱۴۰۰/۸/۳۰
@Emam_kh
🔴یکی از بین خودمان"
نهضت جنگل را دشمن شکست نداد.
سر میرزاکوچک خان را یکی از یاران #نفوذی خودش جناب خالو قربان برید و برای رضا شاه برد.
رئیسعلی را هم اجنبی ها شهید نکردند.
رئیسعلی هم از پشت با تیر غلامحسین تنگکی که #نفوذی انگلیس بود از پا در آمد.
تاریخ مبارزات ما با استعمار گواه است که هیچ وقت از روبرو تیر نخوردیم. هر بار مبارزه جدی شد قهرمانان ما به خودشان باختند و از پشت زدن شان.
برای زانو زدن این ملت همیشه پای یک #نفوذی در میان بود. یکی از بین خودمان.
#روزملی_مبارزه_با_استعمار
#نفوذ
@Emam_kh
‼️احکام ذکر رکوع
🔷ذکر واجب در رکوع عبارت است از یکبار گفتن «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» یا سه بار گفتن «سُبْحَانَ اللهِ» و اگر به جای آن، ذکر دیگری از قبیل «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و «اَللهُ اَکْبَرُ» و غیر آن را به همان مقدار بگوید نیز کافی است.
‼️آرامش هنگام ذکر رکوع
🔷در رکوع هنگامی که ذکر واجب را میگوید، باید بدن آرام باشد، بلکه حتی در هنگامی که اذکاری را به قصد استحباب آن در رکوع میگوید، مانند تکرار «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و امثال آن، احتیاط واجب آن است که بدن را آرام نگهدارد.
‼️حرکت هنگام ذکر رکوع
🔷اگر در حالی که ذکر واجب رکوع را میگوید، بدن او بی اختیار حرکت کند و حال طمأنینهی واجب را بر هم بزند، باید پس از آرام گرفتن بدن، ذکر واجب را دوباره بگوید.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای ایران...
ای مهد عاشقان...
سر زمین صاحب الزمان...
اللهم عجل لولیک الفرج
حتما حتما ببینید
عالیه👌👌
____🍃🌸🍃____
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت پنجاهوپنجم
انگار لحنش کمی ملایم تر بود...
چادر را تا دم ابرویم کشیدم و به رو آقاجون که به سمتمان میامد لبخند زدم ...
هدیه اش هم لبخندم را بازتر کرد...
ساعت ست زیبایی که از انداختنش هم به همراه امیر عباس دلم را غرق خوشی میکرد...
صورتهایمان را بوسد و ساعت ها را دستمان کرد ...
مادر هم هدیه اس دستبند زیبایی براي من و سکه اي براي امیر عباس بود ...
عمه هم که سنگ تمام گذاشته بود برایم و سرویس طلا هدیه داد...
عموهاهم هرکدام سکه دادند...
خاله مژده مهربانم هم کم با وجود این که خاله ام بود تفاوت سنی چندانی با من نداشت به همراه
شوهر دختر زیبایش سکه هدیه دادند...
دایی مهدي هم همینطور ...
بالاخره همه یکی یکی آمدند و هدیه هایشان را دادند ...
عکس هم گرفتیم ...
خندیدیم ...
اما مال من که مصنوعی بود ...
قرار بود بعدازعقدبراي شام به رستوران برویم به دعوت مادرم و آقاجون...
، همه خانواده کم کم میرفتند تا حاضر شوند ...
آنهایی هم که اهل خانه ي ما نبودند میرفتند تا براي شام شب حاضر شوند هرچند که تعدادشان زیاد
نبود ...
اتاق خالی شده بود و من همانطور به سفره عقد زیبایم نگاه میکردم ...
چه راحت و ساده من تمام و کمال مال او شدم اما او نه...
از کنارم بلند شد و گره کراواتش را شل کرد ...
منهم انگشت درهم گره میکردم ...
انگار هر قدم که رسما به هم نزدیک تر میشدیم ...
دلهایمان فرسنگ ها از هم فاصله میگرفت ...
دل او که نه ...
دل او که از اول هم به من نزدیک نبود اصال ...
اما دل من که برایش هر لحظه بی قرار تر میشد حالا انگار میخواست فرار کند از معبودش...
معبودي که جانش راهم برایش میداد...
معبودي که جاي اسطوره بودن حالا زندانبانش شده بود ...
نمیدانم در موبایلش چه بود که از تازه عروسش مهمتر بود که اینگونه خیره اش شده بود...
آرام از جا بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم تا لباسم را عوض کنم...
پوزخندي به رویاهایم زدم ...
که شوهرم با دیدنم نفسش بند می آید ...
اصلا حالم از رویا داشتن هم دیگر به هم میخورد ...
من که سراسر زندگیم شده بود ...
ترس و غم و اشک...
مرا چه به رویا دیدن...
همانطور که از پله ها بالا میرفتم اشک هایم روي گونه ام سر میخورد...
حرف هایش در سرم اکو میشد...
' این آخرین بارو دل به دل من بده محیا همه زندگیمو پات میریزم 'همه ي زندگی اش که هیچ ...
انگار لیاقت قطره از احساسش را نداشتم حتی...
در اتاق تنهایی هایم را باز کردم ...
تنها عروسی بودم که نه از جیزیه برایش خبري بود نه خانه اش عوض میشد و نه حتی اتاقش...
تنها تفاوت زندگیم با قبل این بود که اسارتم رسمی تر شده بود...
حتما دستورهایش هم رسمی تر شده بود...
تنها تفاوتش این بود که بدبختی هایم رسمی تر شده بود...
شکستنم هر لحظه براي اضافی بودن...
براي نخواستنم...
اشک ریختن هایم براي عشقی که از دست میرفت هرلحظه با دیدن عشق بازي هاي شوهرم با
دیگري...
رسمی تر شده بود...
به آینه خیره شدم ...
حالم از چهره ي بزك کرده بهم میخورد که عجیب زیبایم کرده بود...
به تارهاي نسکافه اي رنگی که از بغل تاج ظریف روي سرم به طرز زیبایی آویزان بودند هم دلم بهم
میخورد ...
زیبایم کرده بودند ...
اما من هیچوقت در چشم او که باید زیبا نمیشدم ...
همیشه محیاي ضعیف و عاشق و تو سري خور بودم برایش...
گره شنل را باز کردم...
اما دلم نیامد موهایم را باز کنم ...
یا...
آرایشم را پاك کنم ...
حداقل پیش خودم که میتوانستم ملکه باشم براي لحظه اي...
شنل را روي تخت پرت کردم ...
و به خودم خیره شدم...
اشکهایم میریخت بی اختیار...
تمام احساست درونم جمع شده بود...
غم ...
خشم ...
ترس...
حسادت ...
عشق...
احساس میکردم داخل گودالی پرازباتلاق دست و پا میزنم و هیچکس نمیتوتند به دادم برسد...
یعنی سرنوشت تمام عاشقا همین میشد...
؟ !!!خدا کند دارا عاشق من نباشد...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀