eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه ۱۵ سوره مائده 🌸 ياَأَهْلَ الْكِتاَبِ قَدْ جَآءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُواْ عَن كَثِيرٍ قَدْ جَآءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُّبِينٌ 🍀 ترجمه: اى اهل كتاب! همانا پیامبر ما به سوی شما آمد، در حالى كه بسیارى از آنچه را شما از كتاب (آسمانى) پنهان مى كردید براى شما بیان مى كند و از بسیارى درمى گذرد. قطعاً از سوى خداوند، نور و كتابی آشكار برایتان آمده است. 🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره مائده در مدینه نازل شده است. به دنبال آيات قبلی كه درباره و و پيمان شكنی هاى آنها بود، اين آيه اهل كتاب که همان یهود و نصارا هستند را بطور كلّى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى كرده، نخست مى‌ فرماید: يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ: ای اهل کتاب! همانا پیامبر به سوی شما آمد، در حالی که بسیاری از آنچه را شما از کتاب آسمانی پنهان می کردید بیان می کند و از بسیاری در می گذرد. 🌸 سپس اشاره به اهميّت و عظمت قرآن و اثرات عميق آن در و تربيت بشر كرده مى‌ فرماید: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ: قطعا از سوی خداوند ، نور و کتابی آشکار برایتان آمده است. در تفسیر المیزان آمده منظور از ، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. منظور از کتاب مبین ، است. 🔹 پيام های آیه ۱۵ سوره مائده 🔹 ✅ ، دینى جهانى است و همه ادیان را به حقّ دعوت مى كند. ✅ در و دعوت مردم، حتّى از اهل كتاب هم مأیوس نشویم. ✅ جهان بدون ، تاریک است. ✅ برخى حقایق تورات و انجیل، كتمان شده است. ✅ از شیوه هاى ، بیان مطالب به قدر ضرورت است. ✅ و ، بسیار با عظمت هستند. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 ماجرای اقدامات شرورانه منافقین قبل از بازی فوتبال ایران و آمریکا ♨️ پیشنهاد‌هایی که به بهانه گرفتن امضا درِگوش حمید استیلی زمزمه میکردند که با پیوستن به ما از هر لحاظ تامین می‌شوی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹می‌گویند پیامبر ما اُمی است معنای اُمی را نمی‌دانیم فقط می‌دانیم اینها کہ مادر‌ی‌اند تعلق زیادی بہ مادر دارند و نشان‌شان این است کہ، عزم و همت بلند دارند و با مهر و محبتی کہ از شیره جان مادرانشان سیر نوشیده‌اند گاهی عالمی ساخته‌اند. خدا، محمد، علی، امام، حاج قاسم و فاطمه زهرا ام‌ابیهاست... @Emam_kh
از عالمی پرسیدند آدرس امام زمان کجاست؟ کجا میشود حضرت را پیدا کرد؟ عالم گفت : آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که میفرماید: هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان آنجا تشریف دارد. @Emam_kh
فرعون ها چگونه کولی می گیرند؟ 🔹کسی را تصور کنید که برای سر به نیست کردن یک نوزاد، همه نوزادان پسر را می کشت. چه نامی برای اومی گذارید؟ وحشی؟ جنایتکار؟ بیمار روانی؟ ♦️فرعون، این گونه بود. کابوس دیده بود؛ و تعبیر کردند به این که پسری متولد می شود و تومار حکومت او را در هم می پیچد. او بی رحمانه تصمیم گرفت هر پسری را که در میان بنی اسرائیل متولد می شود، به قتل برساند تا سلطه جبارانه خود را تضمین کند. 🔹خداوند در قرآن حکیم می فرماید: "إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ. ♦️همانا فرعون برتری جویی و سرکشی نمود و مردمش را کرد؛ گروهی از آنان را به ناتوانی و ضعف کشاند، پسران شان را سر می برید، و زنان شان را [برای بیگاری گرفتن] زنده می گذاشت؛ بی تردید، او از مفسدان بود". 🔹سلطه طلبی، جنایت و فساد انگیزی فرعون، مسلّم است. اما او برای تداوم سلطه مستکبرانه خود، نیاز داشت میان مردم تفرقه بیندازد و آنها را چند دسته کند تا قدرتش بر همه آنها بچربد. به تعبیر امروزی، دو قطبی ایجاد کند و خود مردم را مقابل هم قرار دهد. ♦️این همان ترفندی است که مستکبرانِ پس از فرعون هم به آن دست یازیدند. اختلاف افکنی و درگیری میان ملت های مختلف؛ و تفرقه اندازی در درون ملت های قدرتمندی که مقابل سلطه جویی ابرقدرت ها می ایستادند. 🔹آمریکا و متحدانش بیش از چهل سال است که تمام ابزار های دشمنی را علیه ملت مقاوم ایران به کار بسته اند، اما ایران و انقلاب اسلامی قدرتمند تر از همیشه در حال شاخ و برگ گستراندن در منطقه است. ♦️مهم ترین نقشه دشمنان، بعد از همه شیطنت ها و سرشکستگی ها، دو قطبی سازی و چند دسته کردن مردم به بهانه های مختلف است. از دیپلماسی و مذاکره و برجام بگیرید، تا انتخابات و مجادلات سیاسی و فرهنگی و کنسرت و فیلم و ورزشگاه رفتن زنان و ... 🔹برای یگان عملیاتی دشمن، فرقی نمی کند که دستاویز تفرقه انگیزی، کوچک باشد یا بزرگ، اصلی باشد یا فرعی، متن باشد یا حاشیه. مهم این است که اسباب مجادلهء بی حاصل را فراهم سازد، به تقابل و دلخوری و سرخوردگی بینجامد، و توانمندی های کشور را دچار فرسایش درونی کند. ♦️این که هر کدام ما درباره مسائل ریز و درشت، چه نظری داریم، یک بحث است، و این که دشمنان مشترکی داریم و دشمن برای چند دسته کردن ملت ما طراحی کرده و اهتمام دارد، بحث دیگری است. 🔹داشتن اختلاف نظر و بحث و گفت و گو با رعایت آداب عقلی و شرعی و قانونی آن، محترم است؛ اما شکاف انداختن در عمق جامعه و غافل کردن از عملیات جاری دشمن، عین خیانت و جنایت است. @Emam_kh
‼️وجوب امر به معروف و نهی از منکر 🔷 امر به معروف و نهی از منکر از واجبات بسیار مهم و بزرگ اسلام به شمار می آید، افرادی که این فریضۀ بزرگ الهی را ترک می کنند یا نسبت به آن بی تفاوتند، گناهکارند و کیفری سخت و سنگین در انتظار آنها است. امر به معروف و نهی از منکر نه تنها به اتفاق علمای اسلام واجب است، بلکه وجوب آن جزو ضروریات دین مبین اسلام به شمار می آید. ‼️محدودۀ امر به معروف و نهی از منکر (قسمت اول) 🔷محدودۀ امر به معروف و نهی از منکر منحصر به قشر و صنف خاصی از مردم نیست و تمام اقشار و اصناف واجد شرایط را در بر می گیرد حتی بر زن و فرزند واجب است که هنگام مشاهدۀ ترک معروف یا انجام حرام توسط پدر و مادر یا شوهر، در صورت تحقق شرایط آن به امر به معروف و نهی از منکر مبادرت کنند. ‼️محدودۀ امر به معروف و نهی از منکر (قسمت دوم) 🔷 امر به معروف و نهی از منکر مربوط به جایی است که شخصی با علم به حکم شرعی و با التفات تخلف کند، اما نسبت به کسانی که به خاطر جهل به حکم شرعی مرتکب گناه می شوند، ارشاد و راهنمایی لازم است و امر و نهی واجب نیست، همچنین نسبت به کسانی که به خاطر غفلت یا جهل به موضوع، مرتکب گناه می شوند تکلیفی نیست مگر این که موضوع از امور بسیار مهم نزد شارع باشد که در این موارد باید شخص را متوجه حکم یا متوجه موضوع کرد. 📕 منبع: leader.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت صدوپانزدهم به درد خو گرفته ام براي درمان نبرید، خبر از این بی کسی ام به این و به آن نبرید انگار نیرویی مرا از جا بلند میکرد و به سمت در میکشاند... پشت قدم هایی که مرا تنها گذاشته بود تا جوانمرد باشد براي دیگري... ومن چه عاجزانه عشقم میجوشید براي خوب بودنش... از جا کنده شدم و قدم تند کردم به سوي در... با ضرب بازش کردم و دیدم... دیدم مردي که پشت در هنوز مانده بود... با سري که میان دستانش گرفته بود... سر بلند کرد و من شکه شدم از چشمانی که رنگ خون داشت... لب گزیدم... از اشک و غروري که نباید پیش روي من ریخته میشد... دست گذاشت روي کمرم و در اتاق را باز کرد... با تمام بغضش،انگار توانش را جمع کرده بود صدایش مثل همیشه باشد... همانطور محکم و پرغرور... - دنبالم نیا محیا... که اگه به دنبال امدن بود،حاضر بودم تمام عمرمو دنبالت بیام... و من بغضم خفه ام میکرد... داشتم میمردم انگار... در را بست پشت سرم... ومن ماندم و یک کوه غم... و عشقی که نه کم شده بود و نه نابود شده بود با وجود تمام جنگ هایی که در درونم راه انداخته بودم... آتشی را که با باران بوسه هایش خاموش کرده بود... دستی روي لباسم کشیدم و ایستادم... انگار با هر ضربه پوست کلفت تر میشدم... بالاخره که چه؟!... امیر عباس تا ابد عشقش در دلم می ماند اما... او باید کنار همسرش می ماند... ه دایی که حاال فهمیده بودم دیگرنمی تواند حرکت کند... دوباره با یادآوري حال هدي خودم را فراموش کردم... چقدر دلم می خواست دیدنش میرفتم... اما میدانستم چشم دیدنم را ندارد... آهی کشیدم و از جا بلند شدم... به سمت آشپزخونه که رفتم مادر با دیدنم لبخندي زد... - چه عجب مادر از اون اتاق دل کندي... با حرف مادرانگار عمه حواسش جمع شد... و نگاه کشید به سویم... لبخندش بی رمق بود مثل خوشبختی هاي تو چشم من... دلم رضا نمی داد خبر قبولیم را بدهم... اما بالاخره که باید میفهمیدند... روي صندلی چوبی پشت میز نشستم... مادر هم چاي داغش را پیش رویم گذاشت... لبخندي زدم و دست حلقه کردم در لیوان چاي... - راستی مادر... قبول شدم... مادر با اشتیاق به طرفم برگشت... - چی؟!... چی قبول شدي مادر؟!... حتی با یادآوري اش هم دلم میلرزد... - برق شریف... مادر اخمی کرد... - برق شریف دیگه چه رشته ایه؟... خنده ام گرفته بود... سعی کردم لبخندم را جمع و جور کنم... و جواب مادر را بدهم که صداي نعیم از پشت سرم آمد... - اي بابا، زن عمو این دختر عموي ما هنوز دانشجو نشده به زبون دانشجویی حرف میزنه... منظورش مهندس برق،دانشگاه شریفه که البته باید بگم کار هرکسی نیست قبول شدن تو همچین دانشگاه و رشته اي... مادر دست بلند کرد به سمت آسمون... و من لبخندم پهن تر شداز تعریف نعیم... عمه لبخند تلخی زد... - مبارکت باشه عمه... پسرم نتونست خوشبختت کنه... خوبه که اینقدر شیري... بلند شدم و صندلی کنار عمه رو اشغال کردم... دستم را روي دست پر از چروکش گذاشتم... - عمه جان شاید هیچ وقت عروس خوبی برایتان نبودم... یا بهتر بگم هیچ وقت نتونستم عروستون باشم... اما تا ابد دلم گرمه محبتتونه... دلم گرمه حمایتتونه... عمه همه چیز درست میشه... هدي هم حالش زود خوب میشه... یه چیزایی خوندم راجع به مریضیش اوضاع اونقدر هم بد نیست عمه جان... عمه نگاه عمیقی به صورتم انداخت وصورتش بارانی شد... هق هقش بالا گرفت... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀