5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قصه های نماز
🔰 شهید مهدی زین الدین🌷 را در کنار خانه خدا 🕋 دید. متعجب پرسید: شما که شهید شده بودید‼️😮 چطور به اینجا آمدید⁉️🤭
شهید زین الدین جواب داد...
شهدا رو یاد کنید با صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌹🌹
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
مادر خیلی وقته صدام کرده...
دستم را بند کرد با دستش...
- هر وقت اسممو صدا کردي عشقتو باور میکم...
خیره ي چشمانش شدم...
- براي ثابت کردن عشقم روي هستیم قمار کردم پسر عمه...
صدا کردن اسمتون که دنیام بود اگر فایده داشت...
عاشق بودن براي ما دیگر فایده اي ندارد...
و قدم تند کردم به سمت در اتاق...
در که پشت سرم بسته شد ...
آهسته تر قدم برداشتم...
اما اشک هایم انگار مسابقه داشتن با هم...
لعنت فرستادم به حال دلم...
وارد آشپزخانه که شدم مادردست هایش را خشک میکرد...
به سمتم برگشت...
- اومدي مادر؟!...
کجا موندي دوساعته دارم صدات میکنم...
لبخندي زدم...
اومدم دیگه مادر جون...
- خیلی خوب حاالا که اومدي بیا این خیارا رو بشور...
هرکی دنبال کار خودش رفته کمرم شکست...
قدم تند کردم...
خیارها رو شستم...
همانطور که ماست و خیار درست میکردم...
نگاهی به صورت شکسته مادر انداختم که این روزها عجیب شکسته تر شده بود...
مادرم بود و بالاخره باید میفهمید...
- مادر...
سوالی به سمتم برگشت...
با آرام ترین لحن ممکن گفتم...
- باید یه چیزي رو بهتون بگم...
راستش من و امیر عباس داریم جدا میشیم...
بی تفاوت برگشت...
- بهتر...
فکر کردي طلاق بگیري آسمون به زمین میاد...
که اینجوري عزا گرفتی؟!...
پاشو جمع کن خودتو دختر پاشو...
انقدر بهتر از امیر عباس براي تو ریخته...
همچین به کسی که لایقته شوهرت بدم که همه حض کنن...
لب گزیدم...
از حرف نامربوط مادر وقتی که هنوزاسم شوهرم در شناسنامه ام بود...
و او از زندگی جدید برایم رویا می بافت...
رویایی تلخ تر از زهر...
سرم را پایین انداختم ...
نمی خواستم بحث کنم...
و مشغول سالاد خورد کردنم شدم...
گرمیه دستی را روي پشتم حس کردم...
و سر باالا گرفتم...
که با چشمان سرخ ازخون امیر عباس روبه رو شدم...
و حیرت کردم از این که همیشه آن جایی که نباید چیزي بشنود،ظاهر میشد...
شاید به خاطر زیادي حلال زاده بودنش بود ..دردل دعا می کردم نشنیده باشد...
اما چشمانش خالف این را نشان می داد...
می دانستم حرف زدن من درست نبود،پس سکوت کردم...
و نگاهم را میان مادرم و شوهرم پاس دادم...
مادري که هنوز متوجه حضور دامادش نشده بود...
مادر به سمتم برگشت...
- محیا بیا این...
با دیدن امیر عباس کمی جا خورد...
اما ادامه داد...
- بیا نمک و بریز توش کم نمک نشه...
و فشار دست امیر عباس روي شانه ام بیشتر میشد...
همانطور که به مادر خیره بود...
و مادر نگران خیره ي دستش که شانه ي دخترش را میفشرد...
صداي امیر عباس را شنیدم ...
که مثل همیشه محکم و با ثبات حرف میزد...
می دانستم مادر را بی حرمت نمی کند،اما...
- زن دایی درست نیست از شوهر دادن زنی که شوهر داره صحبت میکنید...
و منتظر نشد تا جوابی از مادر بگیرد...
و با گام هاي بلند از آشپزخانه خارج شد...
و مادر همانطور مات رفتنش...
رو به مادر کردم...
- مادر راست گفت،کارتون درست نبود...
نگاهی کرد به من...
پشیمان از حرفش گفت...
- راست میگی ...
چه بد شد شنید...
من خواستم یکم حرصمو خالی کنم...
چه میدونستم میاد...
دستی در هوا تکان داد...
- ولی محیا از تو که گذشت...
ولی خدا به داد این دختره هدي برسه با این مریضیش...
عجب جذبه اي داره...
همیشه فکر میکردم زن بگیره حداقل با زنش مثل همه نیست...
والا این که ما میبینیم با زنش از همه جدي تره...
مادر میگفت ومن همانطور جمله ي اولش در ذهنم اکو میشد...
" از تو که گذشت "واقعا از من گذشته بود؟!...
همانکه همین چند دقیقه پیش باران بوسه هایش حالم را زنده میکرد؟!...
با سوزش شدیدي در دستم چاقو را با ضرب انداختم...
و سریع انگشتم را به طرف دیگه بردم...
مبادا خونش داخل کاسه بریزد...
مادر هول زده سمتم دوید...
- چیکار کردي دختر...
حواست کجاست...
نگاه با خودش چیکار کرد...
نگاهی انداختم به زخم نه چندان عمیق انگشتم...
زخم این که خوب میشد ...
با زخم دلم چه میکردم ...
دستم را از دست مادر بیرون آوردم...
و از جا بلند شدم...
- چیزي نیست مادر،خوب میشه...
و خون دستم را زیر آب گرفتم...
و دستمالی رویش گذاشتم...
بی حرف دوباره به سمت اتاقم رفتم...
و خودم را رها کردم روي تخت...
همانجا که تمام غم هاي را میریختم...
همانجا که به حال آرزوهایم زار میزدم...
* * * * انقدر سریع اتفاق افتاد همه چیز...
انگار چشم برهم زدنی گذشت...
و حالا من جلوي محضر ایستاده بودم...
و چه جالب که این همه با زجر و غم براي نفس کشیدن کنارش دست و پا زدم...وبه همین راحتی یک
نفس مانده بود تا جداییمان...
نگاهی انداختم به امیر عباسی که غم داشت نگاهش...
و از آن روز به بعد که حدود ده روزي میگذشت...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت38 ( 9 )
🔷 پرهیز از دوستی با بخیل
🔻در ادامه حکمت ۳۸ ، امیرالمؤمنین به فرزند عزیزشان سفارش می کنند: « إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ» ؛ از دوستی با بخیل بپرهیز ، «فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ» ؛ زیرا بخیل دقیقاً در چیزی که به آن احتیاج داری پشت تو را خالی می کند.
🔷 "بخل" در نهج البلاغه سیمای خیلی دقیقی دارد :
1⃣ اولین مبحث، زشتی بخل است.
🔻حضرت در حکمت سوم می فرمایند : « الْبُخْلُ عَارٌ»؛
بخل ننگ است.
همچنین مولا علی (علیه السلام) در حکمت ۳۷۸ می فرمایند : « الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُيُوبِ» ؛ بخل جامع تمام عیب های زشت است.
و نیز مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۲۹ می فرمایند: « هَلْ تُبْصِرُ إِلَّا بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً » ؛ روزگار ما را می بینی؟ بخیل را می بینی که با بخل ورزیدن در مورد حقّ الله ، دارد ثروت وافر جمع می کند؟
2⃣ نکته دوم ریشه بخل است .
🔻مولا علی (علیه السلام) معتقدند بخل ، حرص و ترس، ریشه در سوءظن به خدا دارند. یعنی اعتقاد کسی که اهل بخل است ، خراب است.
در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر ( رحمت الله علیه) می نویسند : « فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى »
همانا بخل و ترس و حرص، اخلاقها و خصلت های متفاوت اند ، امّا «يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ » ؛ این سه در یک ریشه به هم می رسند و آن سوءظن به خداست.
🔻مولا علی (علیه السلام) در نهج البلاغه معتقدند رفتار بخیل واقعاً غیر عاقلانه و تعجّب برانگیز است.
🔻 در حکمت ۱۲۶ می فرمایند : «عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ» ؛
من از بخیل تعجب می کنم ، چرا ؟ زیرا :
يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ » ؛ به سمت همان فقری تعجیل می کند که از آن فراری است. « وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ» ؛ بی نیازی و ثروتمندی که دنبالش است را با بخل از دست می دهد.
🔻 مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۴۲ معتقدند "بخل" و "جود" می توانند نابجا از انسان ظهور کنند.
در خطبه ۱۴۲ می خوانیم ، برای کسی که نابجا به ناکسان نیکی کند بهره ای جز ستایش فرومایگان، توصیف سرکشان و اشرار و سخنان جاهلان بدگفتار نیست و اینها نیز تا هنگامی که به آنها بخشش می کنند، ادامه دارد. گفت :
" قربون بند کیفتم
تا پول داری رفیقتم! "
به نااهل جود کردن اینگونه است.
🔻دست سخاوتمندی ندارد آن کس که از بخشش در راه خدا بخل می ورزد ، آن کس که خدا او را مالی بخشیده، پس باید به خویشاوندان خود بخشش نماید و سفره مهمانی خوب بگستراند و اسیر آزاد کند و رنجدیده را بنوازد و مستمند را بهره مند کند و قرض وامدار را بپردازد و برای درک ثواب الهی در برابر پرداخت حقوق دیگران و مشکلاتی که در این راه به او می رسد صبور باشد، زیرا به دست آوردن صفات یادشده موجب شرافت و بزرگی دنیا و درک فضایل سرای آخرت است ان شاالله.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سامانه پستی اسرائیل به طور کامل هک شد
گروه عبری تسنیم: بر طبق تصاویر منتشر شده در اکانت فیسبوکی کوبی سامبورسکی، کارآفرین مطرح حوزه آی تی و سرمایهگذار اسرائیلی، تمامی قفسههای پستی شرکت E-Post رژیم صهیونیستی که کالاهای گوناگون مشتریان را در خود جای میداده است با نزدیک شدن کاربران به مراکز تحویل کالا، باز شده و در صفحه این سامانه با پیغامی مبنی بر اینکه «شما هک شدهاید، مرگ بر اسرائیل» رو به رو میشوند.
در همین راستا آمیتای زیو پزشک مطرح اسرائیلی که بیشتر بر مسائل آرامش روانی و مشکلات درمانی بیماران پژوهش میکند در واکنش به این هک گسترده سامانه e-post اسرائیل، در اکانت توییتری خود تاکید کرده است که در صورت صحت این مطلب میتوان گفت آرامش روانی مردم به خطر افتاده «لحظهای را تصور کن که کالایی گرانقیمت سفارش دادهای و برای تحویل آن به فقسه خود مراجعه میکنی و میبینی تمامی قفسهها باز است و احتمال زیاد کالای تو در معرض خطر قرار گرفته است، واقعا وحشتناک است».
#مرگ_بر_منافق
@Emam_kh
🔴 ظلم صداوسیما به انقلاب
به هزار و یک دلیل ، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران مظلوم است اما یک دلیلش را که کسی به آن اشاره نمی کند این است که :
هرسال ایام دهه مبارک فجر صداوسیما پر می شود از برنامه های بی کیفیت و جشن های بی مزه و سرودهای جدید ضعیف و بی حال . دقیقا مصداق یک ضد تبلیغ تمام عیار
(البته معدود برنامه های خوب بخصوص از نوع مستند هم پخش می شود که بسیار کم هستند)
و تلخ تر آنکه برخی ها فکر می کنند اگر کسی از این برنامه های ضعیف بدش بیاید ضدانقلاب است ...
#دهه_فجر
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سینمای دینی چیست و چه تفاوتی با سینمای تاریخی دارد؟ آیا سریالهای معروفی مانند مختارنامه یک اثر دینی هستند؟
صحبتهای جالب دکتر عباسی درباره سینمای دینی در برنامه هفت
@Emam_kh