eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کار زیبای خیر یزدی آقای مجید زارع و خانم مریم خاکساریان هنرمند عزیز کشورمون ✌️✊ دقیقاً تو زمانی که یه عده سلبریتی هیزم تو آتیش دشمن میریختن هنرمندای با شرفی هم پیدا شدن که بدون ترس از نظام و رهبری حمایت کنن😎 خانم مریم خاکساریان هم یکی از همین هنرمندان بود که با موجی از انتقادات مواجه شد ولی دست از حمایت رهبری نکشید👏👏👏 👆 ببینید چی کار که نکردن👆 @Emam_kh
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چرا عملیات آمریکایی‌ها در صحرای طبس شکست خورد؟ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گفت: موقع صحبت با نامحرم از پشت بالشتتونم سرد تر باشید ..!:)) 🌹شهید_عباس_دانشگر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
🔴 چرا باید محکم از اقدام پلیس علیه بیحجابی حمایت کرد؟ 🔻 بعد از هفت ماه همه فهمیدیم هیچکس هفت صفحه راهکار عملیاتی ندارد پس جانانه از پلیس دفاع میکنیم. 🔻 پلیس معصوم نیست قطعا اشتباهاتی داشته و دارد و‌ خواهد داشت ولی تنها راه موجود برای کم کردن بی حجابی فعلا همین است. 🔻 مسئله بی حجابی ادامه دارد ولی گزارشات متعدد از افراد مختلف گرفتم که این طرح خیلی موثر بوده است پس پاپس نکشیم و پلیس حمایت کنیم. 🔻از پلیس فتا عاجزانه تقاضا داریم وارد شود، کل این صفحات مبتذل به ده هزار صفحه نمیرسد و با یک کار عملیاتی دقیق میشه همشون مسدود کرد. موفق باشید. یاعلی... 👤 فرهاد فتحی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خیلی از بزرگترها، مصاحبه فرزاد حسنی با خانم "سهیلا آرین" را دیده اند. 🔻خانم سهیلا آرین از کودکی به آمریکا رفته، آنجا تحصیل و همانجا ازدواج کرده است. خودش می گوید همیشه متمول بوده اند و در زندگی اش چیزی کم نداشته است. 🔻در این برهه زمانی که بحث پوشش مناسب مطرح است، دیدن این قطعه برای جوان‌ترهایی که ممکن است این مصاحبه را آن موقع ندیده باشند، می‌تواند بسیار جذاب و راهگشا باشد ... 🔻لطفا برای رضایت حق تعالی و آرامش درونی و معنوی ، در انتشار کلیپ برای ترویج این فریضه نیکوی الهی بکوشید🙏 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه_202_سوره_بقره 🌸 أُوْلئِكَ لَهُمْ نَصِيِبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏ 🍀 ترجمه:آنها از كسب خود بهره و نصیبى دارند و خداوند به سرعت به حساب مى ‏رسد. 🌺 این آیه در ادامه آیه قبلی است به «بهره»، «نصیب» مى‏‌گویند. گویا سهمى را براى انسان نصب كرده‏ اند. بهره‏ى مؤمنان تنها به خاطر دعاى «ربّنا اتنا» نیست، بلكه به خاطر تلاش و كسب آنان نیز بوده است و این به ما هشدار مى ‏دهد كه الطاف خداوند به كسانى مى‏ رسد كه به همراه دعا، تلاش و كوشش نیز انجام دهند. 🔹 پيام های آیه 202سوره بقره 🔹 ✅ بهره‏ و سود انسان در قیامت، تنها از بعضى كارهاى خویش است، نه تمام آنها. «ممّا كسبوا» چه بسیار كارهایى كه انسان مى‏‌كند، ولى بخاطر نداشتن قصد قربت و نیّت خالص، در قیامت از آن بهره نمى‏برد. ✅ بدون كسب وتلاش، بهره‏اى نیست. «لهم نصیب ممّا كسبوا» ✅ پاداش سریع، یك امتیاز است. «سریع الحساب» حضرت على علیه السلام مى‏‌فرماید: خداوند حساب همه‏ ى خلق را یك‏باره مى ‏رسد، همانگونه كه همه مردم را یک دفعه رزق مى‏ دهد. آیه202🌹ازسوره بقره 🌹 أُولئِكَ:آنان لَهُمْ:برایشان نَصِيبٌ : بهره ای است مِمَّا :از آنچه كَسَبُوا:کرده اند وَ اللَّهُ:والله سَرِيعُ الْحِسابِ‌:حسابرس سریع است 🌹🍃🌹🍃🌹
1_1758385387.mp3
1.51M
آیه ۲۰۲ ازسوره بقره 🌹استاد قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇چه تصویری همه آسمانی شدند آیت الله سلیمانی هم در این تصویر امروز شهید شد.. چه محفل نورانی دارند یاران در 🌹بهشت_برزخی 💡 نور علی نور 💡 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر انقلاب: بنده مدّتی قبل گفتم که دنیا در معرض یک تحوّل سیاسی مهم است ✔️ اوّلاً تحوّلات خیلی سریع دارد انجام میگیرد ✔️ ثانیاً در جهت تضعیف جبهه دشمنان جمهوری اسلامی است @Emam_kh
وزیر فرهنگ: به بازیگرانی که کشف حجاب کنند، اجازه حضور در برنامه های هنری را نمی‌دهیم @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سه تا خصلت شیعه از زبان حضرت_ولیعصر علیه السلام علاقه امام_زمان به شیعیان 🎙علامه_امینی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️پوشیدن کفش پاشنه بلند 🔷س 5415 پوشیدن کفشهای پاشنه بلند برای بانوان چه حکمی دارد؟ ✅ج: اگر موجب جلب توجه نامحرم شود یا خانم انگشتنما میشود جایز نیست اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد. 📕منبع: khamenei.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر_شینا ✫⇠قسمت :4⃣4⃣2⃣ تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.» پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره. گفت: «قدم!» نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی. گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.» با تعجب نگاهش کردم. همان طور که با تکه ای نان بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آماده بود تا برویم آن طرف رود. نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم. گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد. آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠قسمت :5⃣4⃣2⃣ زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند. آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.» دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم. گفت: «برایم چای بریز.» صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!» گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم. ادامه دارد..
دختر_شینا قسمت:6⃣4⃣2⃣ صورتش را بوسیدم و گفتم’ برادر جان خیلی از بچه ها مجروح شده اند، طاقت بیاور.’ دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی یکی یا شهید می شدند، یا به اسارت درمی آمدند و یا مجروح می شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم: ’طاقت بیاور، با خودم برمی گردانمت.’ یکی از بچه ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی ها. موقعی که می خواستم ستار را کول کنم و برگردانم. درویشی گفت حاجی! مرا تنها می گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیرالله درویشی. او را داشتم کول می کردم که ستار گفت بی معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظه سختی بود. خیلی سخت. نمی دانستم باید چه کار کنم.» صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! مانده بودم توی دوراهی. نمی دانستم باید چه کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می توانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. این بار دوباره هر دو اصرار کردند. رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. ادامه دارد...✒️ ✫⇠قسمت : 7⃣4⃣2⃣ با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی خواهی؟! گفت تشنه ام. قمقمه ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی خالی.» صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: «قدم جان! بعد از من این ها را برای پدرم بگو. می دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند.» گفتم: «پس ستار این طور شهید شد؟!» گفت: «نه... داشتم با او خداحافظی می کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه ها می گویند خیرالله درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند.» بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: «بیا صبحانه ات را بخور.» گفت: «میل ندارم. بعد از شهادتم، این ها را موبه مو برای پدر و مادرم تعریف کن. از آن ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم.» ادامه دارد.. ✫⇠قسمت :8⃣4⃣2⃣ چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه اش شده. در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «دسته کلیدم را جا گذاشتم.» رفتم برایش آوردم. توی راه پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد وپیشانی ام را بوسید و گفت: «قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم.» تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله ها و رفتم توی فکر. دلم گرفته بود. به بهانه آوردن نفت رفتم توی حیاط. پیت نفت را از گوشه حیاط برداشتم. سنگین بود. هنّ وهن می کردم و به سختی می آوردمش طرف بالکن. هوا سرد بود. برف های توی حیاط یخ زده بود. دمپایی پایم بود. می لرزیدم. بچه ها پشت پنجره ایستاده بودند. پتو را کنار زده بودند و داشتند نگاهم می کردند. از پشت پتویی که کنار رفته بود، چشمم به عکس صمد افتاد که روی طاقچه بود. کنار همان قرآنی که وصیت نامه اش را لایش گذاشته بود. می گفت: «هر وقت بچه ها بهانه ام را گرفتند، این عکس را نشانشان بده.» نمی دانم چرا هر وقت به عکس نگاه می کردم، یک طوری می شدم. دلم می ریخت، نفسم بالا نمی آمد و هر چه غم دنیا بود می نشست توی دلم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا