فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 گلایه لیلی عاج نویسنده و کارگردان از ترجمههای ضعیف و انتخابهای نازل در آثار نمایشی کشور، در دیدار امروز با رهبر انقلاب
🔹لیلی عاج نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما، صبح امروز در ابتدای دیدار زنان و دختران با رهبر انقلاب، با ابراز نگرانی از رواج ترجمههای ضعیف و آثار درامنویسی سطح پایین که نه با فرهنگ ما تناسب دارند و نه پیام تازهای ارائه میدهند، این روند را نتیجه انتخاب کارگردانانی دانست که برای پرهیز از چالش با شورای نظارت، به سمت آثار بیکیفیت و آساناجرا میروند.
🔹خانم عاج در پایان سخنانش خطاب به رهبر انقلاب گفت:
همه از شما انگشتر میخواهند، اما من از شما که لذت ادبیات و جادوی کلمات را در این جهان پرتعارض و پر ابهام و پیچیده درک کردید، میخواهم به من نصیحتی هدیه بدهید و پندی مهمان کنید. ۱۴۰۳/۹/۲۷
@Emam_kh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۱۵ سوره انعام
🌸 وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
🍀 ترجمه: و سخن پروردگارت از روی راستی و عدل كامل شد، سخنان او را تغییر دهنده ای نیست؛ و او شنوای داناست.
🌸 این آیه در مکه نازل شده است در اين آيه مى فرمايد: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ: و سخن پروردگارت از روی راستی و عدل کامل شد، سخنان او را تغییر دهنده ای نیست و او شنوای داناست» منظور از «كلمه» در این آیه، قرآن است؛ زيرا در آيات قبل نيز سخن از « قرآن » در ميان بوده است. در حقيقت آيه مى گويد: به هيچ وجه قرآن جاى ترديد و شکّ نيست، زيرا از هر نظر كامل و بى عيب است، تواريخ و اخبار آن، همه صدق و احكام و قوانين آن همه عدل است. بعضى از مفسّران با اين آيه استدلال بر عدم امكان راه يافتن تحريف در قرآن كرده اند، زيرا جمله «لا مبدّل لكلماته» اشاره به اين است كه هيچ كسی نمى تواند تغيير و تبديلى نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احكام در قرآن ايجاد كند، و هميشه اين كتاب آسمانى كه بايد تا آخر دنيا راهنماى جهانيان باشد از دستبرد تحريف كنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.
🔹 پيام های آیه ۱۱۵ سوره انعام 🔹
✅ قرآن، آخرین كتاب آسمانى و اسلام، آخرین دین الهى است.
✅ قرآن، معجزه اى كامل براى اثبات رسالت پیامبر اكرم است.
✅ قرآن، پاسخگوى همه ى نیازهاى هدایتى جوامع بشرى است.
✅ اسلام، مكمّل ادیان گذشته است.
✅ اتمام دین با بعثت رسول اكرم صلى الله علیه وآله، جلوه اى از ربوبیّت خداوند است.
✅ مبناى قوانین و سنّت هاى خداوند در نظام هستى، صدق و عدل است.
✅ اخبار قرآن، صادق و احكامش بر عدل استوار است.
✅ در قرآن، تحریف راه ندارد.
✅ خداوند نیازها را بسیار خوب مى داند و با توجّه به آن، قرآن را نازل كرده است.
آیه 115🌹 ازسوره انعام🌹
وَ تَمَّتْ=وکامل شد
كَلِمَةُ =سخن
رَبِّكَ =پرودگارتو
صِدْقاً =به راستی
وَ عَدْلًا =ودادگری
لا مُبَدِّلَ =نيست دگرگون کننده ای
لِكَلِماتِهِ=برای سخنان او
وَ هُوَ=واوست
السَّمِيعُ=آن شنوای
الْعَلِيمُ=دانا
🌹🍃🌹🍃🌹
❤ رهبر انقلاب: با اتفاق سوریه و جنایتهای رژیم صهیونیستی و آمریکا خیال کردند قضیه مقاومت تمام شد! اینها سخت در اشتباهند/ غزه و لبنان باز هم ایستادند/ آن کسی که ریشهکن خواهد شد اسرائیل است
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران:
✏️ در منطقه، با این حرکتی که در سوریه انجام گرفت و با جنایتهایی که رژیم صهیونیستی و آمریکا دارند انجام میدهند و کمکهایی که بعضی دیگر به اینها میکنند، خیال کردند که قضیه مقاومت تمام شد.
✏️ اینها سخت در اشتباهند. روح سیدحسن نصرالله زنده است؛ روح سنوار زنده است. شهادت اینها را از عرصه وجود بیرون نبرد. جسم اینها رفت، روحشان باقی است، فکرشان باقی است. راهشان ادامه دارد. شما ببینید روزانه به غزه دارد حمله میشود و شهید میگیرند. ایستادند، باز هم ایستادند. باز هم مقاومت میکنند. لبنان مقاومت میکند.
✏️ البته رژیم صهیونیستی به خیال خودش دارد خودش را از طریق سوریه آماده میکند که نیروهای حزبالله را به خیال خود محاصره کند و ریشهکن کند. اما آن کسی که ریشهکن خواهد شد اسرائیل است. ۱۴۰۳/۹/۲۷
@Emam_kh
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران:
✏️ امروز خوشبختانه زنهایی که مجتهدند به اجتهاد فقهی رسیدند کم نیستند بنده حتی معتقدم بسیاری از مسائل زنانه که موضوعش زنان هستند و مردها درست موضوع را تشخیص نمیدهند خانمها باید از مجتهد زن تقلید کنند. ۱۴۰۳/۹/۲۷
@Emam_kh
💠 حکم همراه شدن با بیحجاب
💬 سؤال:
آیا همراه شدن با خواهر بیحجاب در خرید و فروشها و ... اشکال دارد؟
✅ پاسخ:
🔹 اگر همراه کردن ایشان، تایید بیحجابی او باشد یا نهی از منکر متوقف بر این باشد که با او همراه نباشید، از اینکار خودداری نمایید.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای.
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتبیستوپنجم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
واسه اینکه واسش سخت نشه ب حرف زدن ادامه دادم
نگاه تحسین آمیز آقا کمیل و خانومش رو ریحانه مشهود بود
روح الله هم وقتی متوجه سکوت جمع شده بود
برگشت و به ریحانه نگاه کرد
بعدشم که به حرف گرفتمش و مشغول صحبت شدیم
ریحانه سینی چایی و جلوی آقا کمیل نگه داشت که گفت
+بح بح دست شما درد نکنه
چایی و پخش کرد و هرکی یه چیزی گفت
با اشاره زن داداش نشست کنارش .
ظرف شیرینی و شکلات و از رومیز ورداشتم و تعارف کردم بهشون
دوباره جو مثه قبل شده بود
که بابا نگاهش و به روح الله دوخت
به نظر میرسید روح الله هم خودشو برای رگبار سوالای بابا آماده کرد بود
از تحصیلش پرسید
که جواب داد میخواد درسش و تو حوزه ادامه بده
از دارایی و شغلش پرسید
که خیلی صادقانه و با اعتماد ب نفسی ک نشان از یه پشتیبان قوی تو زندگیش میداد جواب داد
و اینم ب حرفاش اضافه کرد که ان شالله اگه خدا بخواد کار میکنه تا خونه بگیره و خلاصه تمام تلاشش و میکنه تا رفاه و برای ریحانه فراهم کنه .
وضع مالیِ باباش خوب بود ولی روح الله دوست داشت رو پاهای خودش وایسته و مطمئن بودم این ویژگی برای پدر من میتونه خیلی جذاب باشه.
با لبخندی ک روی لبای بابا نشست از حدسی ک زدم مطمئن شدم .
خلاصه یه سری حرفای دیگه زدن و ریحانه و روح الله و فرستادن تا حرف بزنن
ریحانه خجالت زده روح الله و به سمت اتاقش راهنمایی کرد
سعی کردم حس کنجکاویم و سرکوب کنم و آروم بشینم سر جام با اینکه خیلی سخت بود
۲۰ دقیقه بعد روح الله در و باز کرد و کنار وایستاد تا اول ریحانه خارج شه
با دیدن قیافه شاد و خندون ریحانه تو دلم گفتم که حتما روح الله مخشو زده...
و با شناختی که ازش داشتم میدونستم میتونه قلبشو تسخیر کنه...
از لبخند ریحانه یه لبخند عمیق رو لبم نشست و خیالم راحت شد
با تمام وجود ارزو کردم خوشبخت شه و همیشه لبخند رو لباش باشه
وقتی ک متوجه نگاهای ما رو خودشون شدن
دوباره سر ب زیر شدن و لبخنداشون جمع شد ک باعث خنده ی جمع شد
بیشتر خجالت کشیدن...
بابا گفت
+ریحانه جان مبارکه؟
ریحانه سکوت کرد که آقا کمیل پرسید
دخترم
+سکوتت و چی تعبیر کنیم ؟
قبول میکنی دخترِ ما شی ؟
ریحانه لبخندی زد و بازم چیزی نگفت
لبخندم و جمع کردم و اخم کردم
منتظر بودم مهمونا برن حالش و بگیرم دیگه زیادی داشت میخندید و این روح الله سر ب زیرم پررو شده بود و هی نگاش میکرد
متوجه اخمم که شد لبخندش خشک و شد و خوشبختانه دیگه نیشش تا بنا گوش وا نشد
مادر روح الله گفت
+اذیتت نمیکنیم عزیزم میتونی بعد جوابمونو بدی
ریحانه که با این حرف معصومه خانوم خیالش راحت شده بود نفس عمیق کشید
نشستن سر جاشون دوباره .
همش داشتم حرص میخوردم
عه عه عه تا الان نگاه نمیکردن به هماا
الان چرا چش ور نمیدارن از هم
معلوم نی چی گفتن ک...
اصن باید با ریحانه میرفتم تو اتاق .
خوشبختانه خُلَم شده بودم .
درگیر افکارم بودم که از جاشون بلند شدن و بعد خداحافظی باهامون از خونه خارج شدن
تا رفتن بیرون با اخم زل زدم ب ریحانه که باترس نگاشو ازم گرفت و رفت آشپزخونه
دنبالش رفتم
داشت آب میخورد و متوجه حضور من نبود
به چارچوب در تکیه دادم و دست ب سینه شدم
وقتی برگشت گفت
+عهههه داداش ترسیدم
چیزی نگفتم که گفت
+چیه ؟
جعبه دستمال کاغذی و گرفتم و پرت کردم براش و
_چیه و بلااا
خجالت نمیکشی؟؟رفتی تو اتاق جادو شدیااااا ؟چرا هی میخندیدی هااا؟
دستپاچه گفت
+عه داداش اذیت نکن دیگه
_یه اذیتی نشونت بدم من
دوییدم سمتش
دور میز میچرخید
+داداشششش
_داداش و بلااا حرف نزن بزا دستم بت برسههه
علی اومد آشپزخونه و گفت
+ عه محمد گناه داره ولش کن .بچمون ذوق زده شد
تا علی اومد داخل ریحانه پرید بیرون ک دنبالش رفتم
با پام محکم لگد زدم به پشتِ زانوش
صدا زن داداشم بلند شد
+ولش کن آقا محمد کشتی عروس خانوممونو
با این حرف زن داداش گفتم
_عه عه عه دختره ی هل نزدیک بود همونجا بله رو بگههه
یدونه آروم زدم تو گوشش و گفتم
_خب واسه امروز کافیه دیگه دلم خنک شد
همه خندیدن
بابا هم با خنده نگاهمون میکرد و سرش و تکون میداد
ریحانه دیگه نگام نکرد و هی چش غره میداد
رفت تو اتاقش
درو بست
بابا گفت شام بریم بیرون
رفتم تو اتاق ریحانه
با خشم گفت
+اون درو و واس چی گذاشیم ؟
باهام قهر بود
نشستم کنارش
هلم داد و گفت
+محمد برو بیرون میخوام بخوابم
دستشو گرفتمو بلندش کردم
یه خورده بد قلقی کرد ولی بعدِ کلی ناز کشیدن راضی شد باهامون بیاد.
چادرشو سرکردو رفتیم بیرون!
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتبیستوششم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
با بابا و ریحانه نشستیم تو ماشین
داداش علی و زن داداشم تو ماشین خودشون نشستن
به محض وارد شدن به ماشین تلفنم زنگ خورد از تهران بود .
خیلی زود جواب دادم .
_جانم بفرمایید
یکی از بچه های سپاه بود .
+سلام اقا محمد.
واسه تفحص اسمتونو خط بزنم؟
_عههههه چراااا نهههه!!!!
+ خو کجایی تو پ برادر من .
بچه ها فردا عازمن
تو ن تلفنتو جواب میدی ن فرمتو اوردی .
اضطراب گرفتم...
نکنه این دفعه هم جا بمونم .
_باشه باشه خودمو میرسونم فعلا خداحافظ.
رو کردم سمت بابا و ریحانه .
_من باید برم خیلی شرمنده
بابا خیلی جدی پرسید
+کجا؟
_تهران
ریحانه با اخم نگام کرد
+الان ؟نصف شب؟چه کار واجبی داری؟
کجا باید بری؟
_باید زود برسم تهران
.فردا صبح بچه ها عازممیشن جنوب برا تفحص.
منم باید برم حتما .
شما با علی اینا برین بیرون شام بخورین .
ریحانه از ماشینم پیاده شد و محکم درو کوبید
+برو بینم بابا .
همیشه همینی!
از رفتارش خیلی ناراحت شدم.به روش
نیاوردم
پاشدم درو واسه بابا هم باز کردم تا پیاده شه محکم بغلش کردمو بهش گفتم ک مراقب خودش باشه .
خیلی سریع رفتم بالا و وسایلامو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین.
یه مقدار پولم برا ریحانه گذاشتم لای قرآنش.
از علی و زنداداشم عذر خواهی کردم و براشون توضیح دادم که قضیه چیه.
بعدشم سریع نشستم تو ماشینو گازشو گرفتم سمت تهران .
از ضبط یه مداحی پلی کردمو صداشو خیلی زیاد کردم تا خوابم نبره و یه کله روندم تا خودِ تهران .
_
تقریبا نزدیک ساعتای ۳ خسته و کوفته رسیدم خونه .
کلید انداختم و درو وا کردم .
بدون اینکه لباسمو در آرَم دراز کشیدم.
به ثانیه نکشید که خوابم برد.
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم تقریبا ساعت ۷ بود . با عجله به دست و صورتم آب زدم .
سریع از تو کشو لباس فرم سپاه و لباس چیریکیمو در اوردمو گذاشتم تو ساک
یه سری لباس راحتی و چفیه و مسواک و خمیر دندون و حوله هم برداشتم .
خیلی گرسنم بود ولی
بیخیال شدم و خیلی تند رفتم سمت ماشین و تا سپاه روندم
همه ی عضلات گردنم گرفته بود از رانندگیِ زیاد.
طی ۴۸ ساعت دوبار این مسافت طویل و پر ترافیک و طی کرده بودم .
تو راه همش چرت میزدم و با صدای بوق ماشینا میپریدم .
خدا خواهی بود تصادف نکردم .
ماشین و تو پارکینگ سپاه پارک کردم و روشو با روکشِ مخصوصش پوشوندم .
زود رفتم سمت بچه ها
بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدم ساعت چند حرکته که تو همین حین اتوبوس وارد حیاط سپاه شد .
ایستاد
بچه ها دونه دونه واردش شدن .
از خستگی هلاک بودم برا همین دنبال کسی نگشتم .
از پله های اتوبوس به زور خودمو کشوندم بالا که صدای محسن منو جلب کرد
+حاج محمد . بیا بشین اینجا برات جا گرفتم .
یه لبخند زدم و رفتم سمتش .
سلام و احوال پرسی کردیم .
وقتی نگام کرد فهمید خیلی خستم .
نگاه به ساکمکرد و
+عه عه عه اینو چرا اوردی بالا .
اومد و از دستم گرفتش و بردتش پایین .
نشستم سمت پنجره و تکیه دادم به شیشش که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
با صدای صلوات بچه ها از خواب پریدم .
به ساعتمنگاه کردم .
تقریبا ۱۱ بود .
سبک شده بودم .
ولی خیلی احساس ضعف داشتم .
رو کردم به محسن و
_چیزی نداری بخورم؟از دیشب شام نخوردم!گرسنمه
سرشو تکون دادو از جاش بلند شد و از قسمت بالای سرش یه نایلون اورد پایین که توش پر از ساندویچ بود
یه دونه ازش گرفتمو با ولع مشغول خوردنش شدم .
که محسن با خنده گف
+حاجی یواش تر خفه میشیا
یه چش غره براش رفتمو رومو برگردوندم سمت پنجره که ادامه داد
+حالا چرا انقد درب و داغونی ؟
قحطی زدتت یهو؟
_اره اره .
بابا رو که اوردم تهران دوباره برشون گردوندم . دیشبم برا ریحانه خواستگار اومد شامم نخوردم خیلی سریع برگشتم تهران .
زدم زیر خنده و بلند گفتم
_ اصن تو چه میدونی زندگی چیه .
اونم شروع کرد به خندیدن .
+عه به سلامتی . پس خواهرتم شوهر دادی رفت که
_نه شوهر که نه هنوز .
ولی خواستگارش آشناس.روح الله خودمون .
+عهههه روح الله خودموووننن
_ارههههه
+ایشالله خوشبخت بشن .
_ایشالله
اخرای خوردن ساندویچ کتلتم بود که مامان محسن درستش کرده بود.
فرمانده از جاش پاشد و شروع کرد به صحبت کردن و تذکرای اونجا و تو راه .
با دقت ولی بی حوصله مشغول گوش کردن به حرفاش شدم .
__
فاطمه :
از سرمای عجیبی که خورده بودم عصبی بودم .
کل این روزا رو بی رمق رفتم مدرسه و درست و حسابی هم نتونسته بودم درس بخونم و تست بزنم .
صدامم خیلی گرفته بود .
رفتم پایین و یه لیوان شیر داغ کردمو مشغول خوردن شدم .
نزدیکای عید بود و مامان اینا بودن بازار.
بعد خوردن شیرم رفتم بالا سمت اتاق صورتی خوشگلم .
ادامهدارد...
🌹🍃پاسخ شهید شیخ احمد کافی به زن بی حجاب
داشتم می رفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن هی دقیقه ای یک بار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می نشست، هی سر و صدا می کرد.می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه.
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست. گفت: پس چرا این طوری پیچیدیش؟ همه خندیدند. گفتم: خدایا کمک مون کن نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟ گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟ گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ، انگولکش نکنن ، خط نندازن روشو ...
گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟
گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه! کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن!
"منم زدم رو شونه شوهر این زنه
گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم".
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴امام خامنه ای: آن کسیکه ریشهکن خواهد شد اسرائیل است
☘روح سیدحسن نصرالله زنده است روح سنوار زنده است. شهادت اینها را از عرصه وجود بیرون نبرد. جسم اینها رفت، روحشان باقی است، فکرشان باقی است. راهشان ادامه دارد.
✌️واکنش حضار با شعار لبیک یا نصرالله
🇮🇷 @Emam_kh
.
واقعا عالی بود
متاسفانه قشر مذهبی ما در بحث ازدواج و جهزیه و مهریه ، در بسیاری از موارد از نظرات رهبری پیروی نمی کند.
کار حتی به جایی رسیده در برخی جلسات ، خانم ها پز جهزیه و مراسم را به این و آن می دهند !!!
اینها در شأن انسانهای مومن نیست.
به والله می شود با کمترین هزینه و جهزیه مراسم گرفت.
به والله می شود با دعوت از اقوام درجه یک و دو با تعداد کمتر مراسم گرفت و کل خاندان و رفقا را دعوت نکرد تا هزینه زیاد نشود.
اینقدر ازدواج دو جوان را به خاطر رسوم غلط و چشم تو هم چشمی به تاخیر نیاندازید. با زندگی ساده شروع کنند ، خدا در قرآن وعده داده رزق و روزی را می رساند.
مخصوصا مخصوصا مخصوصا #ازدواج_دانشجویی که بهترین سن و سال هست برای ازدواج.
پدر و مادر عزیز
پسر شما حضرت یوسف نیست
دختر شما هم حضرت مریم نیست
نگذارید با بهانه های مختلف ، مجرد بمانند و فشار روحی روانی زیاد تحمل کنند یا خدای ناکرده بروند سمت #گناه 😔
احسان عبادی
@Emam_kh
48.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨فتنهی شیطان بزرگ، اینبار در عراق
🔻العربی الجدید از هشدار آمریکا به دولت السودانی مبنی بر لزوم محدود کردن فعالیت گروه های مقاومت عراقی خبر داد.در این پیام به طور تلویحی دولت سودانی تهدید شده که در صورت عدم اجرای تغییرات، به سرنوشت حکومت اسد دچار خواهد شد
🔻پ.ن: ابتدا با جنگ روانی سعی میکنند به مقاومت از جانب سیاسیون و مردم فشار وارد کنند، مرحلهی بعدی قطعا حمله و زیر ضربه قرار دادنِ مقاومت خواهد بود
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥👌🏻بهزودی فتنه هایی پیش رو خواهید داشت که کل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت
❣آن روز من نیستم! ولی شما پشت آقا را خالی نکنید
سردار سلیمانی❣
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️به علی(ع) میگفتن حکومتداری بلد نیست!
🔻باورتون میشه این رو دوستدارانشون میگفتند؟
👈 نکنه ما هم یه تصور اشتباهی از حکومت اسلامی تو ذهنمون داشته باشیم...
@Emam_kh
✍️دقت کردین که ....
🔻 پینوکیو هم از یه جایی به بعد از مغزش استفاده کرد و آدم شد
✍️این بی خاصیت حاضر نیست اسم امریکا رو بیاره ذلیل میگه جامعه جهانی . تف به خودت و اون جامعه پوشالی که تو ذهنت ساختی...
@Emam_kh
🍏تاثیر گیاه دم اسب بر سوءهاضمه و کیست
مصرف روزانه 2 استکان دمنوش دم اسبی به افراد دارای سوء هاضمه توصیه می شود. علاوه بر آن نوشیدن هر 12 ساعت 1 لیوان دمنوش مخلوط دم اسبی همراه با پنیرک تاثیر بسزایی در درمان کیستهای تخمدان و سینه دارد.
🍎🍏🍎🍏🍎