فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡اگه نماز نخونیم چی میشه..؟
💠 دکتر سیدمحسنمیرباقری
1️⃣ اگر معتقد باشه ولی نخونه، کارای خوب دیگه بدردش نمیخوره
2️⃣ نماز مثل ستون خیمه یا چادره که اگر نباشه، میخ و سایر اجزا کارایی ندارن. (یعنی چادر قابل استفاده نخواهد بود)
3️⃣ اگر توبه نکنه و نماز رو همچنان ترک کنه، در آخرت پروندهای برای اعمالش تشکیل نمیشه (یعنی یه هیچکدوم از اعمالش رسیدگی نمیشه)
4️⃣ اگر کسی آدم خوبیه ولی نماز نمیخونه، اثر کار خوبش رو توی دنیا میبینه و توی آخرت طلبی از خدا نداره.
5️⃣ اینکه چنین فردی جهنم میره یا بهشت؛ شاید رحمت خدا شامل حالش بشه و بخشیده شه ولی کارای خوبش کمکی بهش نمیکنه
@Emam_kh
🔴ژنرال یحیی سریع: حتی اگر بمب اتمی بر صنعا پایتخت یمن پرتاب شود، به حمایت از مردم فلسطین ادامه خواهیم داد۰
@Emam_kh
💠 #کفش_بارونی
💬اگه کف کفشمون خیس باشه و باهاش بریم پارک یا جاهایی که سگ از اونجا رد شده، کف کفش نجس میشه؟
🔹همه مراجع: نه بابا! از کجا میدونی سگ دقیقاً از اونجا رد شده؟ تازه رد شده باشه هم، از کجا معلوم خیس بوده و اونجا رو نجس کرده؟
(سگ خشک باشه، جایی نجس نمیشه)
تازه سگ خیس هم بوده باشه، از کجا معلوم رطوبت زمین اینقدر زیاد بوده که به کفش شما سرایت کرده؟ و...
👌 آقا خلاصهش اینکه تا وقتی که یقین یا اطمینان به نجاست نداشته باشین، چیزی نجس نیست، لازم هم نیست تحقیق کنین، لازم هم نیست مثل کارآگاهها دنبال دلیل و مدرک بگردین و دقتهای ریز عقلی کنین.
📚خامنهای، رساله آموزشی، ص۴۹؛ سیستانی، رساله جامع، ج۱، م۱۳۷؛ مکارم، رساله، م۱۳۶؛ وحید، رساله، م۱۲۲؛ نوری، رساله، م۱۲۱؛ شبیری، رساله، م۱۲۲.
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتچهلویکم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
هیچپست جدیدی نذاشته بود .
رفتم پستایی ک محمد توشون تگ شده رو ببینم
۱۰ تای اولی یا عکس محمد بودن یا عکس محمد به همراه چند نفر
همشون تولدشو تبریک گفته بودن و براش آرزوی شهادت کردن...!
وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش.
همینطوری مشغول گشت زدن بودم که دیدم یه پست ب پستاش اضافه شده
با هیجان منتظر موندم بازشه
چهره اش مثه همیشه تو عکس مشخص نبود
ولی کیکش مشخص بود انگار خم شده بود و داشت فوتش میکرد
دوست و رفیقاشم دورش بودن
چجوریه اینهمه رفیق داره و اینهمه آدم دوسش دارن ؟
بنظر آدم معاشرتی واجتماعی نمیاد .
از دوستاش تشکر کرده بود.
آخر پستشم نوشت
" آرزوی روز تولدمو شهادت مینویسم "
خب پس خودشم از خداش بود براش شهادت بخوان
دوباره رفتم تو پستایی که تگش کرده بودن
از همشون اسکرین شات گرفتم
گفتم شاید پاک کنن پستارو
میخواستم عکساشو نگه دارم
خیلی برام جالب شده بود
به شمع تولدش دقت کردم
زوم کردمروش
نگام ب شمع دو و شیش خورد
عه بیست و شیش سالشه فکر میکردم کوچیک تر باشه
تو ذهنم حساب کردم ک چقدر ازم بزرگتره.
من ۱۸ بودم و اون وارد ۲۷ شد...
نه سالی تقریبا ازم بزرگتر بود.
خب ۹ سالم زیاده .
اصن چرا دارم حساب میکنم وای خدایا من چم شده .
کلافه از خودم گوشیمو قفل کردم و گذاشتمش کنار .
تو دلم با خودم در گیر بودم هی به خودم میگفت فاطمه نه نباید بهش علاقمند شی
مثه همیشه منطقی باش این آدم اصلا ب تو نمیخوره به معیارات عقایدت،
از همه مهمتر افکارش با افکار بابا به هیچ وجه جور در نمیاد .
در خوشبینانه ترین حالت هم اگه همه چی خوب باشه و بهم بخورین بابا عمرا بزاره ک...
ای خدا تا کجاها پیش رفتم
فک کنم از درس خوندن زیادی خل شدم.
تنها راهه خلاصی از افکارم خوابیدن بود.
ساعت و برای یک ساعت دیگه کوک کردم .
کلی کار نکرده داشتم .
تا سر رو بالش خنکم گذاشتم از خستگی خوابم برد
_
با صدای مضخرف ساعت بیدارشدم و با غضب قطعش کردم
گیج خواب پریدم حموم و بعد یه دوش سریع اومدم بیرون
چند ساعت دیگه سال تحویل بود و من هنوز بوی بهار و حس نکرده بودم .
اصلا استرس کنکور شوق و ذوقم و واسه هر کاری،کور کرده بود.
میترسیدم آخرش روونه تیمارستان شم.
کرم پودر و رژمو برداشتم و باهاشون مشغول شدم.بعد اینکه کارم تموم شد
شلوار سفیدم و پوشیدم .
یه زیر سارافونی بلند سفیدم پوشیدم و مانتو جلو باز صورتیم و که یخورده از اون بلندتر بود ورداشتم
شال سفیدمو هم سرم کردم
بعد عطر زدن و برداشتن کیف و گوشیم
با عجله از اتاق اومدم بیرون
زنگ زدم ب مامانم
چند دقیقه دیگه میرسید
خسته بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد .وقتی برامون نمونده بود که بزارم واسه بعد.
تا صدای بوق ماشین مامان و شنیدم
پریدم بیرون و سوار ماشین شدم
رفتیم داخل شهر .
ماشینش و پارک کرد و مشغول گشتن شدیم .
اینجور وقتا انقدر شهر شلوغ میشد که احساس میکردم اومدم یه شهر دیگه.
یه حس غریبی بهم دست میداد .
خداروشکر ماهی قرمزا و سبزه ها مثه گذشته منو به وجد آورد
دوساعتی چرخیدیدم و خرید کردیم
به مامانم گفتم زودتر بره خونه تا سفرمو بزارم
+اره دیگه همیشه همینی وایمیستی دقیقه ۹۰ همه کاراتو انجام میدی
_مامان خانوم کنکوررر دارممما
+بهانته
نمیخواستم بحث کنم واسه همین بیخیال شدم و منتظر موندم به خونه برسیم.
وقتی که رسیدیم بدون اینکه لباسم و عوض کنم نشستم تو هال
میز عسلی و گذاشتم یه گوشه
ساتن سفیدم و گذاشتم روش
و یه تور صورتی هم با یه حالت خاصی آویزون کردم .
ظرفای خوشگلم و دونه به دونه در اوردم و به شکل قشنگی چیدمشون
آینه و شمعدون مادرمم گذاشتم
تو تنگِ کوچیکی که خریده بودم آب ریختم و ماهیارو توش انداختم.
بعد اینکه کامل هفت سینم و چیدم و قرآن و روی میز گذاشتم با ذوق عقب رفتم و به حاصل کارم خیره شدم.
لباسم و عوض کردم تی وی و روشن کردیم .
با بابا اینا نشستیم ومنتظر تحویل سال شدیم .
دلم میخواست تمام آرزوهامو تو این چند دقیقه به خدا بگم
اول از همه از خدا خواستم نتیجه زحماتم و بهم بده و بتونم جایی که میخوام قبول شم
سایه پدر و مادرم رو سرم بمونه و همیشه سلامت باشن
یه اتفاق خوب تو زندگیم بیافته و دوباره آدم شاد و شنگول قبل بشم
و یه دعا هم که همیشه میکردم این بود که خدا یه عشق واقعی و موندگار بندازه تو دلم .
اصلا دلم نمیخواست خودمومجبور کنم که عاشق یکی شم .
به نظرم آدما باید صبر میکردن تا به وقتش خدا بهشون عشق و هدیه بده.
فازِ بعضی از دوستامم که خودشونو به زمین و آسمون میزدن تا بگن عاشق یکین ولی نبودن و درک نمیکردم هیچ وقت .
به به خدا گفتم اگه عشق مصطفی درسته مهرش و به دلم...
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتچهلودوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
مهرش و به دلم بندازه و کاری کنه که بتونم به چشم همسر نگاش کنم.
همین لحظه سال تحویل شد .
اشکایی که ناخودآگاه گونه هامو تر کرده بود و با آستینم پاک کردم.
با لبخند پدر و مادرم و بغل کردم
و از هرکدومشون دوتا ۵۰ هزار تومنی عیدی گرفتم و دوباره بوسیدمشون .
برقا رو خاموش کردیم آماده شدیم تا بریم بیرون
امروز ۳ فروردین بود و شب خونه مصطفی اینا دعوت بودیم
صبح ریحانه زنگ زد و با کلی خواهش و تمنا گفت برم خونشون و یکی از جزوه هاش که گم کرده بود و بهش بدم
اون جزوومم پخش و پلا بود باید یه توضیحاتی بهش میدادم
ریحانه ام نمیتونست تنها بیاد و داداششم تهران بود
نمیدونم چرا شوهرش اونو نمی اورد
خلاصه مادرم داشت آماده میشد بره بیمارستان
از فرصت استفاده کردم و آماده شدم تا همراهش برم
آدرس خونه ریحون اینا و بهش دادم
با خودم گفتم چقدر خوب میشد اگه داداشش تهران نبود و میشد ببینمش
یهو زدم رو پیشونیم که مامانم گفت
+فاطمه جان خوددرگیری داری؟
ترجیح دادم سکوت کنم و چیزی نگم
چند دقیقه بعد رسیدیم
از مادرم خداحافظی کردم وپیاده شدم
دکمه آیفون و فشار دادم تا در و باز کنن
چند لحظه بعد در باز شد و رفتم تو
یاد اون شب افتادم
آخی چه خوب بود
از حیاطشون گذشتم ک ریحانه اومد بیرون وبغلم کرد
چون از خونه های اطراف به حیاطشون دید داشت چادر گلگلی سرش بود
داخل رفتیم ک گفتم
_کسی نیست ؟
+چرا بابام هست
بعداین جملهه پدرش و صدا زد
+بااابااااااا مهمون داریممم
دستپاچه شدم و گفتم عه چرا صداشون میکنی
شالم و جلوتر کشیدم
باباش از یکی از اتاقا خارج شد
با لبخند مهربونش گفت
+سلام فاطمه خانم خوش اومدی
خوشحالمون کردی .ببخش که ریحانه باعث زحمتت شد .حیف الان تو شرایطی نیستم که توان رانندگی داشته باشم وگرنه اونو میاوردم پیشت .
بهش لبخند زدم و گفتم
_سلام ن بابا این چ حرفیه من دوباره مزاحمتون شدم .
ادامه داد
+سال نوت مبارک دخترم انشالله سالی پر از موفقیت باشه براتون
_ممنونم همچنین
وقتی به چشماش نگاه میکردم خجالت زده میشدم و نمیتونستم حرف بزنم
چشمای محمد خیلی شبیه چشمای پدرش بود
شاید خجالتمم ب همین خاطر بود....
باباش فهمید معذبم .رفت تو اتاقش و منم با راهنمایی ریحانه رفتم تو اتاقش .
نشستیم کولمو باز کردم و برگه های پخش و پلامو رو زمین ریختم
ریحانه گفت
+راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو.
ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم
موهامم بافته بودم
ریحانه رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه سینی برگشت
چایی و شرینی و آجیل و میوه و ...
همه رو یسره ریخته بود تو سینی و اورد تو اتاق
خندیدم و گفتم
_ اووووو چ خبره دختر جان
چرا زحمت کشیدییی من چند دقیقه میمونم و میرم
+بشین سرجات بابا کجا بری همشو باید بخوریی عیده هااا
آها راستی اینم واسه توعه.بابام داد بهت .عیدیته ببخش کمه
شرمنده بهش خیره شدم
_ای بابا ریحانههه
نزاشت حرفم و ادامه بدم و گفت
+حرف نباشهه ....خب شروعش از کجاست
ناچار ادامه ندادم و شروع کردم به توضیح دادن
چند دیقه که گذشت به اصرار ریحانه یه شکلات تو دهنمگذاشتم و چاییم و خوردم.
گفتم تا وقتی ریحانه داره این صفحه رو مینویسه منم چندتا تست بزنم .
کتابمو باز کردم .سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم
رو یه سوال گیر کردم
سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم . تمام حواسمو بهش جمع کردم
که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد هم بند بند دلم و.
منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم و برگشتیم طرف صدا
چشام ۸ تا شده بود
یا شایدم بیشترررر
با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم
چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم
به همون شدتی که در و باز کرد در و بست و رفت بیرون
چند ثانیه طول کشید تا بفهمم چیشده
یهو باریحانه گفتم
_ واییییییی
ادامه دادم
_ داداشت بود ؟؟؟؟؟ مگه نگفتی تهرانه ؟
ریحانه هل شد و گفت
+ارهه تهران بود یه مشکلی پیش اومد براشمجبور شد بره امروزم بهش زنگ زدم گفت فردا میاددد نمیدونم اینجا چیکار میکنههه.
اینارو گفت و پرید بیرون
اون چرا گفته بود وای ؟
ای خدا لابد دوباره مثه قبل میشه و کلی قضاوتم میکنه آخه من چ میدونستم میخواد اینجوری پرت شه تو اتاق .
غصم گرفته بود .ترسیدم و مانتومو تنم کردم
شالم سرم کردم فکرای عجیب غریب ب سرم زده بود
با خودم گفتم نکنه از خونشون بیرونم کنن
جزوه ها رو مرتب گذاشتم رو زمین .
کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم.
اروم در اتاقُ باز کردم و رفتم تو هال.
جز پدر ریحانه کسی نبود.
بهش نگاه کردم.
دیدم پارچه ی شلوارش خالیه و یه پایِ مصنوعی تو دستشه!
باباش فلجه!!!!!؟
یاعلیییی.
چقد بدبختن اینا....
باباش که دید دارم با تعجب نگاش میکنم گفت
ببخشید دخترم
ببخشید دخترم
نمیتونم پا شم
شما چرا بلند شدی؟
_اگه اجازه بدین دیگه باید برم.
+به این زودی؟کارتون تموم شد؟
_بله تقریبا. دیگه خیلی مزاحمتون شدم. ببخشید.
+این چه حرفیه. توهم مث دختر خودم.
چه فرقی میکنه .
پس صبر کن ریحانه رو صدا کنم تو حیاطه.
_نه نه زحمتتون میشه خودم میرم پیشش.
اینو گفتمو ازش خداحافظی کردم.
دری که به حیاط باز میشدُ باز کردم و رفتم تو
ادامهدارد...
حجةالاسلام مرحوم سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی رحمة الله علیهما فرمودند: پس از فوت پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اتاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبری نیست ما هم بدنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد!!! فرمود: پسر حرف نزن! هم اکنون حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند.
آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، تشریف آوردند، پس از عرض سلام وجواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمود: سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست، بلکه مقامش آنجاست. بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری باشکوه و ساختمانی با عظمت که «یدرک و لا یوصف» است، دیدم و خوشحال گردیدم. عرض کردم: "یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفور السرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورت روشن شود؟"
فرمود: «لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربما اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج»
«از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندند و برای فرج من دعا کنید.»
📚شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام ص١٨۴
@Emam_kh
⭐️ آگاهیبخشی و امیدآفرینی در مداحی راه مقابله با شبههافکنی دشمن است
✏️رهبر انقلاب، در دیدار اخیر: امروز، شبههافکنی یکی از کارهای اساسی دشمن است... برنامهریزی میکنند و پول خرج میکنند برای اینکه ذهنیّتها را منحرف کنند از حقیقت... چه کسی بایستی تبیین کند؟ شما جزو کسانی هستید که میتوانید این کار بزرگ را انجام بدهید.
✏️اگر این حرکت مدّاحی شما آگاهیبخش باشد بعد امیدآفرین باشد، [یعنی] مأیوسکننده نباشد، و هم حرکتدهنده باشد، آن وقت یک کار اساسی و بزرگ را شما انجام دادهاید که با بسیاری از ابزارهای سخن گفتن و تبلیغ کردن، آن مقصود حاصل نمیشود.
🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام. ۱۴۰۳/۱۰/۲
@Emam_kh
🔴 شریک جرم جنایات جدید
درخواست مذاکره با استکبار هم ذلت است هم خودزنی؛
درخواست مذاکره در شرایط جنگی یا آستانه جنگ، نه تنها ذلت که اگر خیانت نباشد قطعا حماقت است
و به دشمن جرات می دهد که جنایات بیشتری مرتکب شود
و شریک جرم جنایات جدید، همین درخواست کنندگان هستند ...
#وعده_صادق۳
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امر_به_معروف
#حجاب
🔻 آقا وقتی خود طرف آگاهانه گناه میکنه، باز چرا ما بیایم تذکر بدیم بهش⁉️
⬅️ اصلا امربه معروف مربوط به آگاهان است❗️
(توضیح بیشتر: تذکر شما از بیرون و وجدان شخص آگاه، از درون، باعث میشود از آن عمل ناشایست اجتناب کند)
استاد #رحیم_پور
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 چرا جمهوری اسلامی روی مساله حجاب پافشاری میکند!؟
🔻حکومت اسلامی چون بر اساس احکام شرعی است، باید بر روی اجرای حدود الهی بایستد.
🔻حکومت اسلامی تجربه شکست خوردهی آزادی غرب را مشاهده میکند و اجازه نمیدهد ناموس شیعیان دست آویز نظام سرمایهداری شود.
🔻چون حکومت اسلامی مانند حکومتهای غربی به دنبال سو استفاده از زنان برای رشد سرمایه مادی و گرفتن مالیات از زنان نیست.
🔻چون حکومت اسلامی راه تعالی زن را در حفظ حجاب میداند.
🔻چون حکومت اسلامی می داند زن با حجاب هم در دنیا امنیت و آرامش و هم در آخرت سربلندی و همنشینی با بانوان برتر بهشتی را دارد.
🔻چون حکومت اسلامی نمیخواهد زن ایرانی به آن بلایی که زن غربی به اسم آزادی گرفتار شد، گرفتار شود .
#حجاب
@Emam_kh
👌 سخت ترین جنگ پیامبر (ص) #جنگ_احد بود.
👈 حمزه اش رفت
👈 مصعب بن عمیر رفت
👈 حنظله غسیل الملائکه رفت
👈 خود نازنینش تا مرز شهادت رفت
👈 امیرالمومنین زخم های متعدد کاری برداشت
👈 جنگ به شکست انجامید ، اما...
✅ همین شکست مقدمه پیروزی دو سال بعد در جنگ #احزاب شد،جنگی که گروه گروه به پیکار اسلام آمدند . و دو سال بعد احزاب بود که #فتح_خیبر رخ داد و سال بعدش هم فتح بزرگ #مکه 👌
✅ حالا هم شهدای بزرگی دادیم، اما بدانید در مسیر فتح بزرگ به نام #ظهور سرعت بخشیده شد.
👌 به زودی همه ما با چشم خود تفسیر عملی این آیه را خواهیم دید
إذا جاء نصرالله و الفتح . و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا...
#شهید_نصرالله
#شهید_صفی_الدین
#اسماعیل_هنیه
#شهید_سنوار
احسان عبادی
@Emam_kh
چگونه دمای بدن را هنگام تب پایین بیاوریم؟
سیب زمینی را ورقه کنید و توی سرکه بذارید بعد که ورقههای سیب زمینی سرکه رو جذب کردند روی پیشانی بذارید
🥔🥔🥔🥔
✅ مارشمالو
✍ مواد لازم:
1 بسته پودر ژله با طعم دلخواه
1/4 لیوان شکر
1/3 لیوان آب
پودر نارگیل
🍜 طرز تهیه:
پودر ژله و شکر را به همراه آب مخلوط و روی حرارت میزاریم حل میکنیم تا تمام ذرات شکر حل بشه ( در همین حد کافیه )
بعد از حل شدن تمام ذرات و شفاف شدن ژله، حدود ده دقیقه با دور تند همزن ژله را میزنیم تا پف کنه و رنگش روشن بشه و غلیظ بشه باید انقدر هم بزنیم تا تمام ژله دور پره های همزن جمع بشه
کف ظرف دلخواه پودر نارگیل میریزیم و ژله را روش میریزیم و روشو صاف میکنیم و پودر نارگیل میزنیم و به مدت سه ساعت داخل یخچال میزاریم و بعد این زمان با چاقوی خیس برش میزنیم یا قالب میزنیم و تو پودر نارگیل میغلطونیم
برای دو رنگ شدن مارشمالو وقتی لایه اول رو ریختید، لازم نیست روی مارشمالو پودر نارگیل بزنید چون لایه ها به هم نمیچسبه فقط ده دقیقه تو یخچال بزارید و شروع کنید لایه دوم و درست کنید و روی لایه اول بریزید بعد پودر نارگیل بزنید من چند تا شو قالب قلب زدم بقیشم برش زدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مقام معظم رهبری خیلی روشن و قاطع دربارهی آینده صحبت میکنند.
• دکتر شهریار زرشناس، استاد دانشگاه
@Emam_kh
‼️قانونگریزی رئیس قانونگذاری!
جناب آقای قالیباف!
استنکاف رئیس جمهور به کنار...
استنکاف از قانون توسط رئیس دستگاه مقننه را چه کنیم؟!
مطابق ماده ۱ قانون مدنی:
«مصوبات مجلس شورای اسلامی و نتیجهٔ همهپرسی پس از طی مراحل قانونی به رئیس جمهور ابلاغ میشود. رئیسجمهور باید ظرف مدت پنج روز آن را امضا و به مجریان ابلاغ نماید و دستور انتشار آن را صادر کند و روزنامهٔ رسمی موظف است ظرف مدت ۷۲ ساعت پس از ابلاغ، منتشر نماید.
تبصره:
در صورت استنکاف رئیسجمهور از امضا یا ابلاغ در مدت مذکور در این ماده به دستور رئیس مجلس شورای اسلامی روزنامهٔ رسمی موظف است ظرف مدت ۷۲ ساعت مصوبه را چاپ و منتشر نماید.»
#قانون_حجاب چه شد⁉️
✍ #م_طالبی_دارستانی
@Emam_kh