eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
15.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️میدانید بانک مرکزی هر هزار تومان را با چند گرم پشتوانه ی طلا چاپ کرد ؟ شاید باور کردنی نباشد حدود ۱۰۰گرم حال ۱۰۰ گرم طلا چند تومان است ؟ این محاسبه مشخص میکند که چه میزان ارزش پول ما پایین آمده است سیصد هزار جوان رشید این کشور شهید شدند که کشور را به این روز برسانید ؟ جواب شهدا را چگونه خواهید داد ؟ اگر خداوند متعال از گناه شما بگذرد و در حدآقامیری مهربان باشد من اعتقادی به آن ندارم چقدر جوانی که آرزوی ازدواج دارد چقدر خانواده ها که آرزوی یک وسیله ی نقلیه دارند آرزوی سر پناه دارند عاشق کشور و نظام و رهبرم امابا تمام ابعاد ظلم میجنگم تا کشته شوم بادپا @Emam_kh
✍️ قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ادامه_دارد ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
یک_آیه_یک_درس ۞ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است، (معارج/19) ✍«» هرگز نمی‌دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ماست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی می‌کند. و «» پادشاه ایران نمی‌دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت‌تر است. و «» که بردگانش با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیت‌هایی را که درون اتاق‌هایمان هست ندید. و «» پادشاه روم که مردم به وی به خاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت می‌خوردند؛ هیچ‌گاه طعم آب سردی را که ما می‌چشیم نچشید... و «» که بردگان وی، آب سرد و گرم را باهم می‌آمیختند تا وی حمام کند، هیچ‌گاه در حمامی که ما به راحتی درجه حرارت آبش را تنظیم می‌کنیم حمام نکرد 😊به‌گونه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی‌زیستند اما باز گله‌منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد می‌شود تنگدست‌تر می‌شویم...! كمى متفاوت بنگريم... ✅👈حالا متوجه شدیم که چرا خداوند داره میفرماید بنده گان من خییییلی کم شکر گزارند👇👇 سوره سبأ آیه ۱۳ ....اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ﺍﻱ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﻭﺩ ! ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ [ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎی ﺣﻖ ] ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻭ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﻧﺪﻛﻲ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻧﺪ.
❗️جارو برقی معده! ▫️کلم رنده شده و آب پز با سرکه مانند جارو برقی معده را تمیز می کند. ▫️ضد سرطان و ضد تومور می‌ باشد. ▫️باعث جلوگیری از امراض قلبی می‌ شود. ▫️باعث افزایش ایمنی بدن می‌ شود‌. ➕برای کم کردن بوی آن، هنگام آب‌ پز کردن یک ساقه کرفس به آن اضافه کنید. @Emam_kh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مدل قلاب این مدل مناسب کوسن،پتو،مانتو.....میباشد
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 سوال دانشجو از محضر رهبر انقلاب: برخی ها تصویب را به شما منتسب می کنند نظرتان چیست؟ 🔺پاسخ ایشان را در نماهنگ زیبا و جامع ببینید☝️ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏زاکانی: "ابتدای انقلاب، اکبر طبری به دلیل فعالیت در گروهک منافقین دستگیر و زندانی شد اما بعد با ساده‌انگاری عده‌ای فرماندار شهرستان نور مازندران شد." پی نوشت: فردِ ساده‌انگارِ اعظم چه کسی بوده که طبری رو تا فرمانداری شهرستان نور بالا آورده؟! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این آیه قرآن فهمیدم خط صحیح، خط سید حسن نصرالله هست... صحبت‌های شنیدنی "حجت‌الاسلام قرائتی" را از دست ندهید... @Emam_kh
تلنگر 🔅وقتی با بند باریکش به درخت متصل هست🍒 🔹همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند 🔻باد باعث طراوتش میشه 🔻آب باعث رشدش میشه 🔻آفتاب پختگی و کمال میبخشه 🔹اما به محض پاره شدن اون بند و جدا شدن از درخت: 🔻آب باعث گندیدگی 🔻باد باعث پلاسیدگی 🔻آفتاب باعث پوسیدگی میشه 🔹 یعنی همین، یعنی بندِ به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل تو نابودی ما موثره. پول، قدرت، شهرت، زیبایی... تا بندِ به خداییم برای رشد ما مفید و خیلی هم خوبه اما به محض جدا شدن بندِ بندگی، همه اون عوامل باعث تباهی و فساد ما میشه! @Emam_kh