eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ❓تفاوت نماز اول وقت 💫پیامبرصَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه : 📿 برتری نماز اول وقت با غیر اول وقت،‌ مثل برتری من است بر امت 📗 كافی، ج‏۳، ص۲۷۴ 💫 آیت الله بهجت (ره) : 🔮 بعضی از اساتید اخلاق آیت‌الله قاضی رحمت‌الله‌ علیه در نجف می‌گفتند : «من ضامنم کسی‌ این نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت بخواند، حتما به مقامات عالیه می‌رسد». ایشان میگفتند : 📿 «اگر نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت خواند، باز هم نرسید به آن مقامات عالیه، به من لعن کند!». خیلی عجیب است! 🔸 خیلی عجیب است! معلوم می‌شود کار سختی نیست انسان میتواند هر کاری دارد،‌ یکی از این نمازهای پنج‌گانه را اول وقت در وسط آن کارها انجام دهد. ☘🍁☘🍁☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 78 سوزش به یکباره ی معده و فشرده شدن قلبم باعث جمع شدن صورتم شد. حالم بد شد از دانسته هایی که در ذهنم ته نشین شده بود و فرهاد همش می زد... تصاویر ضبط شده از جنگ جلوی چشمانم جان گرفتند -سلام غریبه! به سمت صدا نگاه کردم. فرهاد هم که رو به من بود برگشت و با دیدن مردی که موشکافانه در حال ارزیابیمان بود قدم برداشت و بیرون رفت. من هم از خدا خواسته بدون اینکه دیگر نگاهی به ویرانه ای که جای ترکش ها بر دیوارش رسما نام غمکده را بر رویش هک کرده بودند بیندازم دنبال فرهاد به کوچه رفتم. مردی حدوداً سی ساله که از لهجه عربی اش دو زبانه بودنش مشهود بود موتورش که صدایش کم روی مخ نبود را خاموش کرد و به فرهاد سلام داد و به قصد معاشرت دستش را پیش برد، با هم دست دادند. - سلام روزتون بخیر. - روز شما هم بخیر، کمکی از دستم برمیاد؟ کنار فرهاد قرار گرفتم که باعث شد نگاهی گذرا سمتم بیندازد. - راستش ما دنبال شخصی به اسم حبه احلام می گردیم. مرد شال مشکی روی سرش را به عقب هل داد و کمی فکر کرد. -نمی شناسم، گفتن توی این روستاست؟! با شنیدن حرف هایش ناامیدی مثل مار دور تنم پیچید. فرهاد سریع پرسید: ندا احلام چی؟ اردلان احلام؟ هیچ کدوم رو نمی‌شناسید؟ برای همین روستا اند، یعنی متولد همین روستا هستند و هیچ آدرس دیگه ای ازشون نداریم. - متاسفانه هیچ کدوم رو نمی شناسم! احلام زیاده تو این روستا. من خودم احلامم ولی این اسمایی که میگید رو نمی شناسم. چند سالشونه؟ پیرند؟ جوانند؟ عکسی چیزی ازشون ندارید؟ - ندا و ادلان باید شصت و خرده ای سالشون باشه. حبه هم دخترشونه چهل و خورده ای سالشه. مرد کمی فکر کرد و دستی به ریش نداشته اش کشید. انگار که راه گم شده ای را پیدا کرده باشد به پشت سرش اشاره کرد و گفت: حتما حاج محمدجواد می‌شناسدشون اگه برای این روستا باشند. مار ناامیدی از دورم جدا شد و لبخند شوق روی لبم نشست و قبل از فرهاد پرسیدم: کجا می تونیم پیداشون کنیم حاج محمد جواد رو؟ بی اختیار به سمتی که اشاره کرده بود نگاه کردم شاید ببینمش! تا چشم کار می کرد کوچه ادامه داشت. - سلام همشیره. شرمنده لب گزیدم و نگاهش کردم. - ببخشید سلام. سر به زیر بود و نگاهم نمی‌کرد ولی لبخندی زد. - نه منظورم این نبود. همین کوچه رو برید بالا پنجاه قدم بالاتر سمت چپ بپیچید توی کوچه یه در سبز رنگ بزرگ که چهار طاق بازه، اون خونه ی حاج محمدجواده. حتما کمکتون می کنه. تشکری کردیم و به آدرسی که داده بود رفتیم. جلوی چهارچوب در ایستادیم، داخل حیاط بزرگش بیش از ده نخل بود، داشتم ساختمان بزرگ دو طبقه سیمانی که به کمک رنگ سبز شده بود را نگاه می‌کردم که مردی 《بفرما》 زد. - بفرمایید داخل، خوش آمدید. به فرهاد نگاه کردم. سری تکان داد و با پلک زدن دعوت به آرامشم کرد و یا الله گویان پا به حیاط گذاشت. مانند جوجه ای که پناهش مادرش است به فرهاد چسبیدم و دنبالش رفتم. مرد جوان صاحب صدا از پشت دیوار بلندی که نفهمیدم پشتش چیست به استقبالمان آمد. دید و احوالپرسی اولیه انجام شد و بعد از فهمیدن علت حضورمان ما را به اتاقی بزرگ که حاج محمد جواد در آن بود برد. با دیدن مرد مسن ویلچرنشین بی‌پا لحظه ای درجا میخکوب شدم! انگار فرهاد فکر همه جایش را کرده بود و آمادگی دیدن هر پیشامدی را داشت که عادی برخورد کرد و با اخم ریزی به صورت مات مانده ی بیشعورم از آن بهت خارجم کرد. حاج جواد با فشار دست هایش بر چرخ های ویلچر سمتمان آمد. فرهاد گرم و صمیمی دید و بوسی کرد و من هم با کمی سبک سنگین کردن داده های ذهنم در دل مرد جانباز رو به رویم را ستایش کردم و با لبخند سلام دادم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... 🌺🍃🌸🍃🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 79 با تعارفش روی زمین تکیه بر پشتی های دستباف قرمز رنگ نشستیم که در چوبی تقه ای خورد و بلافاصله باز و زنی جوان با پوششی عربی داخل آمد و با لهجه ی دلنشینش سلام کرد و جواب شنید و تعارفمان به چای کرد. پشت سرش همان مرد جوان که در حیاط دیدیم داخل شد، حاج محمد جواد 《ممنون سادات》ی گفت و لیوان چای را از داخل سینی در دست سادات برداشت و لبه ی طاقچه ی پنجره گذاشت. رو به فرهاد کرد. -خب آقا فرهاد گفتی دنبال گمشده ای می‌گردید؟! اسمش چیه ببینم می تونم کمکتون کنم یا شرمنده تون میشم. - اختیار دارین دشمنتون شرمنده. ما مزاحم شدیم باید ببخشید. واقعیتش ما دنبال زنی به اسم حبه احلام می‌گردیم دختر ندا و اردلان احلام. با دلشوره و تشویش روی صورت حاج محمدجواد دقیق شده بودم تا واکنشش را ببینم. چینی به پیشانی اش انداخت و به ثانیه نکشیده بهت زده لب زد: ادلان و ندا؟! شما کی هستید که دنبال مردمان جنگ زده اید؟! خبرنگارید؟ نویسنده اید؟ جریان چیه؟! بغض گلویم را فشرد و لب هایم لرزید... این مرد می‌شناخت... مادر و پدرم را می‌شناخت... سریع پلک زدم تا دید تار شده ام خالی از اشک شود و بیقرار گفتم: ما نه خبرنگاریم نه نویسنده و دنبال سوژه، من عسلم، دختر حبه دنبال مادرم می گردم... وقتی نوزاد بودم منو... به یکباره خاموش شدم. چه می گفتم؟! اصلا مگر هرچه تا به حال فکر کرده و حدس زده بودم درست از آب درآمده بود که این یکی درآید! گناه بود قضاوت زودهنگام و شاید از طرف حبه، آق می شدم! نتوانستم بگویم رهایم کرده و رفته! هر چند کلمه ای هم جای گزینش پیدا نکردم... فرهاد فشاری به دست هایم که در هم پیچ می خوردند و کلافگی و ناراحتی ام را نشان می‌دادند و آبرو می‌بردند آورد و جمله ناتمامم را عادلانه تمام کرد! -توی نوزادی عسل و مادرش از هم جدا شدند و ما دنبال حقیقت علت این جدایی هستیم. مدتی که فرهاد صحبت می کرد ، حاج جواد، چشم های روشنش که میان تیرگی پوست صورتش خاص تر به نظر می‌آمد را با ناباوری به صورت من دوخته بود! صدایش لرزان و نگاهش رنگ غم گرفت. - بلند شو بیا اینجا دختر جان. برای کسب اجازه به فرهاد نگاه کردم. اراده ام دست خودم نبود و از تشویش و استرس نمی‌دانستم چه کاری درست و چه کاری اشتباه است! کلمات را گم کرده و با نگاهم سعی در فهماندن حال آشفته ام به فرهاد داشتم البته نیاز به تلاش نبود، فرهاد از خودم بیشتر واقف احوالم بود، با تکان سر تشویق به بلند شدنم کرد. بی اراده بلند شدم و با پاهای لرزان نزدیک حاج محمدجواد رفتم. باز چشم هایم تار شده بودند... پلک زدم ولی این بار اشکم به جای پس رفتن بیرون جهید و روی گونه ام جاری شد. دختر محکم علی حالا شده بود نوزاد شیرخوار که به دور از سینه ی حبه بی‌قراری می‌کرد! به دست های باز شده به قصد آغوشش نگاه کردم. با سر خوردن اشکش دلم خواست آغوش بازش را بی‌جواب نگذارم و نگذاشتم... همزمان با سفت شدن آغوش پدرانه اش، نمی دانم چرا به گریه افتادم. - من برادر ادلانم عموی حبه مادر تو! قلبم لحظه ای تپیدن از یاد برد و به آنی پرشتاب تر از همیشه کار در پیش گرفت. اشک هایم پیراهن عموی تازه یافته ام را می شست و هق هق می کردم. نمی توانستم بس کنم... حاج جواد با آرامش موهایم که از روسریِ رها شده روی شانه ام بیرون ریخته بود را نوازش می داد و عربی صحبت می‌کرد و من فقط متوجه اسم ادلان و ندا میان کلمات نامفهومش بودم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.... 🌺🍃🌸🍃🌺
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔻 استغفار ⬅️مَنْ أُعْطِيَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ يُحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ، وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ ... هرکس بهش استغفار بدهند دیگه محروم از مغفرت نیست ،مغفرت را دارد 🤲الحمدالله که که خدای کریمی داریم،الحمدالله که خدای غفور و عفو، غفاری داریم،چطور خدا رو شکر کنیم، خدایا شکرت که تو هستی،چه خدای خوب و نازی ...هیچ وقت با این خدا به بن بست نمیخورد و ضعیف ،خوار،غمزده، ناامید و ناموفق،شکست خورده نیست ،شکست هاشم با این خدا پیروزی است ↖️خدایی که حتی باهاش گناه و معصیت هم میکند ،اگر درست برگردد و آدم شوی،گناهات رو ثواب می نویسد "یبدل الله سیئاتهم الحسنات" ✨خداوند فرمود: اگر بندگان من که با من قهر کردند، می دانستند من چطوری به اشتیاق آنها نشسته ام و منتظرشان هستم، از شوق من می مردند. این خدای ماست... یاغفور... ↖️یکی از همین اسمهای قشنگی که خداوند دارد که در جوشن کبیر هم هست،...آنقدر این خدا ... به متقین، به عارفین و به صدیقین می‌گوید، فکر نکنید من اله شما هستم، من اله گناهکاران هم هستم. لذا می‌گوید: ⤴️ گناهکاران مرا با اسم خودشان بخوانند و بگویند: «یا اله المذنبین= ای اله گناهکاران»، تو خدای ما هم هستی. در این صورت آدم دیگر وحشت نمی‌کند. اصلاً احساس بی ­سرپناهی، احساس بی پشتیبانی نمی‌کند. ↖️ چون وقتی آدم گناه می‌کند، شیطان یکی از کارهایی که می‌کند این است که نسبت به خدا در دل آدم وحشت می‌اندازد و آدم از خدا رمیده می‌شود. ⬅️دیدید بعضی ها وقتی گناه و معصیت نسبت به پدر یا مادرشان انجام می‌دهند، دیگر رویشان نمی‌شود به خانه برگردند. علتش این است که  به وحشت می‌افتند. ⤵️ پدر که خیلی مهربان است و می‌داند فرزندش وحشت­زده است کسی را واسطه می‌فرستد و می‌گوید برو به بهانه ای او را بیاور با من آشتی بده. اما خدا می‌گوید، نمی‌خواهد کسی را بیاوری. خودت عذرخواهی کن. به تو شفیع دادم. استغفار. ⬅️اگر این اسم اله المذنبین نبود، آدم وحشت­زده می شد که «إنَا الذّی عَصَیتُ جَبارَ السَماء من کسی هستم که جبار آسمان را معصیت کردم».  ↖️حاکم عالم، ملک الناس، من او را معصیت کردم. مگر شوخی است که انسان خدا را معصیت کند؟ انسان ذوب میشود ⤴️ولی این جبار سماء می‌گوید: من اله المذنبین هم هستم. ترسیده ای؟ وحشت کرده ای؟ بگو «یا اله المذنبین =ای خدای گناهکاران» چقدر این ذکر قشنگ است که آدم بنشیند و این ذکرها را دوره بگیرد.... ⬅️من خدای کسانی هستم که هیچ رفیقی ندارند یا رفیق من لا رفیق له یا طبیب من لا طبیب له،یاسند من لاسند له ،یاذخر من لا ذخر له ...فدات شم.. اله⬅️یعنی دلبر،گناهان هم وسیله است برای نزدیک شدن بهش...جانم خدا ✨پایان ویس جلسه هفتم ✍استادشجاعی
🔴مسئولان اقتصاد کشور را به مسئله تحریم پیوند نزنند ♦️ مسئولان کشور چه مسئولانی که سر کار هستند و چه کسانی در آینده خواهند آمد، مسئله اقتصاد را به رفع تحریم گره نزنند، اقتصاد کشور را معطل و پا در هوا در انتظار تصمیم دیگران قرار ندهند، فرض کنید تحریم باقی خواهد ماند، اقتصاد کشور را بر اساس تحریم برنامه ریزی کنند، چشم انتظار نباشند. ♦️اگر اگرها اقتصاد را معطل و سر در گم نگه میدارد و نباید بلا تکلیفی در اقتصاد ایجاد کرد @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸تدابیر بهار و بایدها و نبایدها🌸☝️👇 ✍بهترین فصل برای اقداماتی مانند حجامت، و زالو اندازی است هم اخلاط فاسد از بدن خارج می شود و هم غلبه ی خون کاهش می یابد 😪بسیاری از افراد که دچار آلرژی بهاری می شوند، با یک حجامت ساده درمان می شوند.(با مشورت طبیب) ✅روان بودن شکم(عدم یبوست) ✅کم خوردن و کم نوشیدن ✅فعالیت و ورزش متوسط(بهترین زمان ورزش در بهار، یکی دوساعت بعد از طلوع آفتاب) ✅توصیه به پوشیدن لباس کتان ❌عدم استحمام طولانی و خیلی گرم(سونا) ❌پرهیز از جنبش زیاد روانی و فعالیت جنسی ❌گوشت ها و شیرینی های قوی، آجیل ها ی بو داده، و تخم مرغ و غذاهای تند و تیز و شور و تلخ کمتر شود ✅نوشیدنی ها و رب های خنک مانند شربت ریواس، زرشک، آبغوره، آب لیمو، رب انار، سکنجبین و سوپ جو، ماء الشعیر طبی، ماش، آب ماست و آب دوغ (برای افراد بسیار گرم مزاج) عرق بید، خطمی، شاهتره و کاسنی و...توصیه می شود... 📝ادامه دارد 🍃☘🌸☘🍃
فلافل_بوقلمون 📝مواد لازم برای چهار نفر 🥖سینه و رون بوقلمون چرخ شده 300 گرم 🥖نخود خیس شده 400گرم 🥖پودر زیره سبز 1 قاشق مربا خوری زنجبیل آسیاب شده ۱ قاشق چایخوری 🥖تخم مرغ 2 عدد 🥖پیاز رنده شده 1 عدد 🥖سیر له شده 2 حبه 🥖گشنیز خرد شده 3 قاشق سوپخوری 🥖نمک،فلفل،زردچوبه و روغن به میزان لازم طرز تهیه:🥪 ابتدا بوقلمون رو چرخ کنید و نخود چرخ شده،پیاز رنده شده، سیر له شده و گشنیز کاملا ساطوری شده را با هم مخلوط کرده سپس پودر زیره، نمک، زنجبیل، فلفل و زردچوبه را به مواد اضافه کرده و خوب ورز می دهیم تا مخلوط شود سپس از مواد به اندازه یک گردو برداشته و در روغن فراوان سرخ می کنیم . این غذا را همراه نان ، خیار شور، کاهو سرو می کنند.
اونهایی که یه لباسِ فلان تنشون کردن، یه مدرک تحصیلی فلان گرفتن، یه ماشین فلان سوار شدن، یه خونه فلان خریدن، باید حواسشون باشه که: برگ‌ها وقتی می‌ریزند که فکر میکنند طلا شدند پس کسی به خودش مغرور نشه وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (لقمان/۱۸) مغرورانه بر زمین راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّرِ مغروری را دوست ندارد. تحصیلات و مال و ثروت، اگر به دردِ قبر و قیامت و آخرتِ آدم بخوره، خوبه اگر غیر از این باشه، روز قیامت هیچ کدومِ اینا به کارمون نمیاد وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ فَما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ و آنان خانه‌هاى امن در دل كوه‌ها مى‌تراشيدند. (امّا سرانجام) صيحه مرگ، صبحگاهان آنان را فراگرفت. و آنچه را بدست آورده بودند بكارشان نيامد ٨٢_٨٤ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋چرا باید با ترس و نگرانی و اضطراب زندگی کنی؟ مگر نه اینکه خداوند مالک و خالق ماست؟ مگر نه اینکه نیروی برتر جهان ، خداوند، از رگ گردن به ما نزدیکتره؟ مگر نه اینکه ما مخلوق و معشوق خداوند هستیم؟ مگر نه اینکه هیچ برگی از درخت نمی افته مگر به اذن خدا؟🍂 خوب پس استرس و نگرانی چرا؟ 🌻چرا باید فکر خودمونو مشغول چیزایی کنیم که هیچوقت اتفاق نمیفته یا اگر بیفته برای رشد و ارتقای ما و برای خیر ماست؟ 🌺🌿همیشه به خودت بگو: من در آغوش امن خداوند هستم و کارم رو به او سپردم 🦋میدونی آرامش چیه؟ 🌼نگاه به گذشته کنی و خدا رو شکر کنی؛ 🍃نگاه به آینده کنی و اعتماد به خدا کنی؛ 🌼نگاه به اطراف و دیدن خدا و شکر او 🦋فسَتَذْكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِىٓ إِلَى ٱللَّهِ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرٌۢ بِٱلْعِبَادِ . 🔶پس به زودى آنچه را به شما مى‌گويم به خاطر خواهيد آورد؛ و من كار خودم را به می سپارم؛ كه خداوند به [حال‌] بندگان بيناست. . 🔹سوره مبارکه - آیه 44 @Emam_kh
🌸اولین شب بهار🌸 خــدایــــــــا❣ در اولین شب سال جدید آرامش را سرليست ِتمام اتفاقات ِزندگی مان قرار بده آرامش را تنها از تو ميخواهیم... براتون امشب دعا میکنم خدای بزرگ نصیب تون کند هر آنچه از خوبی‌ها آرزو دارید لحظه هاتون آروم دلتون غرق در شادی با آرزوی بهترینها برای شما خوبان 🌸 شب زیبای بهاری شما بخیر 🌸 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  🍃❤️🍃____‍ 🌹 مهدی جانم باور کنم که یک سال گذشت از زمانی که دعا کردم امسال سال ظهورت باشد... و آخرین ساعات سال است وتو... امام تنهایم نیامدی !!؟ و تو مختاری عشاق را در مسلخ انتظار ذبح کنی همه دار و ندارم ... یک سال دیگرنیز گذشت وهمچنان دورم از تو ... دور ، دور.. فقط همیشه دلتنگت میشوم دلتنگ آمدنت و چقدر بار گناهانم مرا از تو دور می کند... اما عشق جانم ! خود می دانی که چقدر محتاج بودنت هستم؟! محتاج نفسها قدسی ات محتاج نگاهی که فقط از سوی آن بوی ملکوت بلند است .. مولایمان من برای سال جدید بعد از ظهورت دلی تنگ می خواهم به وسعت غریبی تو ... 🌹 آقای من کمکم کن تا لایق دیدارت باشم ... بهارم تویی مهدی جان مولا.. 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج @Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 🌧باد بهار🌧 🌼خودتان را درمقابل باد بهار نپوشانید ✍️امیرالمؤمنین علیه السلام:ﺍﺯ ﺳﺮﻣا ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯﺵ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻧﺶ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻛﻨﻴﺪ ؛ ﭼﻪ، ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﺪﻥ، ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯﺵ ﻣﻰ ﺳﻮﺯﺍﻧَﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻧﺶ ﺷﺎﺥ ﻭ ﺑﺮﮒ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧَﺪ. 🌷پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: باد بهار را غنيمت شماريد،پس همان كاري كه با درختان مي كند، با بدن هاي شما نيز همان كار را مي نمايد. و از باد پاييز بپرهيزيد، پس همان كاري كه با درختان مي كند بر بدن هاي شما نيز همان تأثير را دارد. 📚بحار الانوار،ﺟﻠﺪ 59 🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃☘☘☘🍃 🌸خدايا ممنون از اينکه يادم دادى خودم باشم بیشتر از هميشه 🌸و خدايا قسم به تمام شکوفه هاى اين بهار آرزو مى کنم خنده هاى امسال از ته دل وگريه هايی از سر شوق آرامشى به قشنگى رنگين کمان دانايى، بينايى و مَنِشى به وُسعت هر دو جهان و خلوت هايى که با قشنگترین ها پر بشه… و خدايا خدايا هرگز نگويم دستم بگير ؛ عمري است گرفته ای، رهايش مکن ! 🌸خدايا من قدرت آن را ندارم تا قلب آنها که دوستشان دارم را شاد کنم ؛از تو مي خواهم در اين روزهای آغازین سال، مشکلاتشان را آسان، دعاهايشان را مستجاب و دلشان را شاد گردانی. 🌟پروردگارا؛‏ حوّل حالَنا بظُهور الحجّة... روزتان در پناه حق🌸🍃 @Emam_kh
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔻 استغفار 💢استغفار جزء لوازم نظام خلقت است ⬅️استغفار از مسائل بسیار کلیدی و دقیق در سیر و سلوک انسانی بوده و از تجلیات اسم شریف «غفور» و «غفار» و از مهربانی های خاص خداوند است که مربوط به ساختار نظام خلقت و هدف خلقت انسان می باشد. یعنی استغفار و توبه جزو لوازم نظام خلقت است. ✨خدا استغفار را برای کسب مقامات معنوی انسان گذاشته است. ⤴️وقتی می‌گوییم: «توبه یعنی بازگشت»، این بازگشت باید معنادار باشد. توبه یا بازگشت، یعنی انسان از یک عمل اشتباه، به یک عمل درست برگردد. ↖️ یعنی انسان به خاطر اشتباهات و خطاهایی که کرده، از خداوند می‌خواهد که از او روی برنگرداند و قهر نکند و او را مثل کسی که گناه نکرده ببیند. ◀️یعنی ما با یک ریاضیات بسیار پیچیده­ و نظام بسیار دقیقی سروکار داریم. زمانی که انسان از این نظام تخلف می‌کند و از مسیر مستقیم دور می‌شود، باید با استغفار دوباره به مسیر برگردد. ⤴️ یعنی «شدن» و« هدف» در کار است. این شدن و این هدف آنقدر اهمیت دارد که اگر انسان از آن منحرف شد، باید بلافاصله خودش را به مسیر اصلی برگرداند. ⬅️بنابراین استغفار اساسا مختص شخص مؤمن و مسلمان است که می خواهد، مسیر را به صورت حقیقی طی کند. ⬅️ کافر استغفار ندارد. مگر این که خدا را بپذیرد و دست از کفر بردارد. #⃣«کفر» یعنی پوشش. شخص کافر باید پوشش را بردارد، زیرا خداوند پوشیده نیست. این شخص کافر است که روی «خودِ» حقیقی اش را می‌پوشاند و بطور عمدی حقایق را بر خودش و دیگران می‌پوشاند. ↖️اما فرد مسلمان واقعاً هدفی برای خلقت خود دارد و می‌خواهد به جایی برسد و چیزی را کسب کند. حال خداوند این فرصت را برایش قرار می‌دهد که با استغفار جبران مافات کند. ✨ادامه دارد... ✍استادشجاعی 🍁🍂🍁🍂🍁
🌹 نخستین شهید قرن جدید 🔹«سرگرد الله‌وردی» مأمور کلانتری ۳۶ اصفهان حین دستگیری یک متهم که قصد آتش کشیدن خود و پمپ بنزین را داشت، دچار سوختگی شد و براثر شدت جراحات چند ساعت مانده به تحویل سال نو به فیض شهادت نائل آمد. گفتنی است آتش افروز دستگیر شده است. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری دکتر حسن عباسی از پشت پرده ماجرای سراوان، گرانی مرغ و سایر اتفاقات این روزها: اصلاح‌طلبان میگن دیگی که برای ما نجوشه، سر سگ توش بجوشه! اگه کلمه مذاکره رو از لیبرال‌ها بگیری هیچی ندارن... حتما ببینید👌 @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 35 سوره آل عمران إذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرَتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنْتَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ 🍀 ترجمه:هنگامى كه همسر عمران گفت: پروردگارا! همانا من نذر كرده ام آنچه را در شکم دارم، براى تو آزاد باشد پس از من قبول فرما، كه همانا تو شنواى دانایی. 🌷 : هنگامی که 🌷 : گفت 🌷 : همسر عمران 🌷 : پروردگار 🌷 : همانا من 🌷 : نذر کردم 🌷 : براى تو 🌷 : شكم 🌷 : آزاد 🌷 : پس قبول کن 🌷 : از من 🌷 : همانا تو 🌷 : شنوا 🌷 : دانا 📚 🌸 چنانكه در تفاسیر آمده است: دو خواهر به نامهاى و ، كه اوّلى همسر از شخصیّت هاى برجسته بنى اسرائیل، و دوّمى همسر بود، بچّه دار نمى شدند. حنه از زنان با ایمان و از متقین بود روزى «حَنّه» زیر درختى نشسته بود، پرنده اى را دید كه به جوجه هایش غذا مى دهد. محبّت ، آتش عشقِ به فرزند را در وجود او شعله ور ساخت، در همان حال كرد و از خداوند طلب فرزند کرد خداوند دعایش را مستجاب کرد و خیلی نگذشت که باردار شد و در وقت بارداری نذر کرد: إذ قالت امرأت عمران رب إنى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى إنك أنت السميع العليم: هنگامی که همسر عمران گفت: پروردگارا! همانا من نذر کرده ام آنچه را در شکم دارم ، برای تو آزاد باشد پس از من قبول فرما، که همانا تو شنوای دانایی. 🌸 فرزند پسری که برای خدمت در بیت المقدس یا معبد تعیین می شد به او گفته می شد. به خاطر اینکه پدر و مادر او را از خدمت به خود آزاد می کردند و کاملاً آن را در خدمت یا معبد می گذاشتند. «حَنّه» پیش بینى كرد آن فرزندى كه كارهاى خارق العاده انجام دهد، پسر خواهد بود، لذا نذر كرد كه فرزندش خدمتكار بیت المقدّس شود. که در آیه بعد می خوانیم به او پسر نداد بلکه دختر داد که نامش گذاشت. ادامه داستان این آیه در آیات بعد بیان شده است. 🔹 پيام های آیه 35 سوره آل عمران 🔹 ✅ رشد معنوى تا آنجا بالا مى رود كه بعد از سالها انتظار، فرزند خود را نذر خدمت خانه خدا مى كند. «امرأت عمران ربّ انّى نذرت لك» ✅ افراد دوراندیش، قبل از تولّدِ به فكر مسیر خدمات او نیز هستند. «نذرت لك ما فى بطنى محرّراً» ✅ از خود بگذریم و تنها در راه صرف كنیم. «نذرتُ لك» ✅ خدمت در یا به قدرى ارزشمند است كه اولیاى خدا عزیزان خود را قبل از تولّد نذر آن مى كنند. «نذرت لك...» ✅ موضوع ، تاریخى بس طولانى در ادیان الهى دارد. «ربّ انّى نذرت» ✅ ، نوعى ولایت بر فرزند دارد. «نذرت لك ما فى بطنى» ✅ میان گذشت از فرزند و برگزیدگى رابطه است. «اصطفى... آلعمران... نذرت لك ما فى بطنى محرّراً» ✅ كسانى در خدمات دینى موفّق ترند كه تمام وجود خود را صرف خدمت نمایند، نه بخشى از وقت را. «محرّراً» ✅ خدمت فرزند به ، حقّ طبیعى مادر و قابل گذشت است. «محرّرا» ✅ اگر عزیزترین و محبوب ترین چیزها را مى دهید، به فكر قبولى آن نیز باشید. «فتَقبَّل» تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸