eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️پوستر | همه جواب‌های محکم ایران به دشمنان در خلیج‌فارس @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکست سنگین آمریکا در سالگرد 13 آبان✌️✌️ امریکایی ها دلشون می خواست که در سالگرد شکست سنگین شان در تسخیر لانه جاسوسی، به نحوی جبران کنند ولی اقدام سریع فرزندان ایران اسلامی و امدادهای الهی معادله را معکوس کرد خبر ذیل بسیار افتخارآمیز است مطالعه کنید 👇👇👇👇👇 آمریکا در اقدامی دزدانه یک نفتکش را که حامل نفت صادراتی ایران بود در آب های دریای عمان مصادره کرد و با انتقال محموله نفت آن به یک نفتکش دیگر آن را به سوی مقصدی نامعلوم هدایت کرد. همزمان دلاورمردان نیروی دریایی سپاه با اجرای عملیات هلی برن بر روی عرشه نفتکش آن را به تصرف خود درآوردند و آن را به سوی آب های سرزمینی ایران هدایت کردند. در ادامه نیروهای آمریکا با استفاده از چندین فروند بالگرد و ناو جنگی به تعقیب نفتکش پرداختند اما با ورود قاطعانه و مقتدرانه نیروهای جان برکف سپاه ناکام ماندند. نیروهای آمریکایی مجددا با استعداد بسیار و با استفاده از چند ناو جنگی بیشتر تلاش کردند مسیر حرکت نفتکش را سد کنند که باز هم موفق نشدند. این نفتکش هم اکنون در آب های سرزمینی کشور عزیزمان است روانبخش @Emam_kh
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴۱۰ عامل اصلی غارت ۶۰ تن طلا و ۳۰ میلیارد دلار ارز چه کسانی هستند؟ 🔹عزم راسخ قوه قضاییه در برخورد با بزرگترین پرونده فساد اقتصادی علی‌رغم فشارهای مختلف 🔹در جریان پرونده اخلال‌گران بزرگ ارزی سال ۹۶، علاوه بر ولی‌الله سیف رئیس‌کل بانک مرکزی و سید احمد عراقچی (معاون ارزی وقت بانک مرکزی) برای احسان معافی (مدیر حراست وقت بانک مرکزی)، سالار آقاخانی (کارگزار)، سید رسول سجاد (مدیر بین‌الملل وقت معاونت ارزی بانک مرکزی)، میثم خدایی (کارمند)، میلاد گودرزی (کارمند)، منصور دانش‌پور (صراف)، فرشاد حیدری (معاون نظارتی وقت بانک مرکزی) و علی آروند پرونده تشکیل شده بود که به‌تازگی حکم ۵ نفر از آن‌ها اعلام شده و حکم ۵ نفر دیگر هنوز اعلام نشده است. 🔹حجت‌الاسلام اژه‌ای در گفت‌وگویی با اشاره به فشارهای مختلف پس از دستگیری برخی افراد خاص این پرونده، از عزم راسخ قوه قضاییه در برخورد با این افراد می‌گوید. @Emam_kh
‍ پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔 🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 🙏التماس دعا 🙏 🌿🌼🌿🌺🌿🌼🌿🌺🌿 پنجشنبه ها چه خوشحال می شوند عزیزانی که دستشان از دنیا کوتاه است😔 و منتظر قلب پرمهرتان هستند🌹 جایشان همیشه سبز🍀 با فاتحه و صلوات و خیراتی هر چند کوچک یادآورشان باشید🌺🙏 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ اللهِ✨ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یعنی؛ باقایق موتوری بری وبانفتکش برگردی ✊✊✊ خداقوت اجرشما با امام حسین علیه السلام 🚩✊🇮🇷✊🚩✊🇮🇷 @Emam_kh
‼️شرایط تیمم ✅الف: شرایط چیزی که بر آن تیمم می‌کند 1⃣ پاک باشد. 2⃣ مباح باشد (غصبی نباشد). ✅ب: شرایط اعضای تیمم: مانعی در آنها نباشد. ✅ج: شرایط‌کیفیت تیمم: 1⃣ پیشانی و دستها را از بالا به پایین مسح کند. 2⃣ترتیب را رعایت کند (ترتیب). 3⃣کارهای تیمم را پشت سر هم به جا آورد (موالات). 4⃣کارهای تیمم را خودش در حال اختیار انجام دهد(مباشرت) 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
‌هیـچ‌وقت توزندگی‌تون‌هیـچ‌چیزیتون‌رو با‌بقیـه‌مقایسـه‌نکنیـد🚫 چه‌وضـع‌زندگی‌تون چه‌شغل‌یا‌تحصیلاتتون چه گوشی و لپ تاب و مارک لباسهاتون چه‌حتی‌همسـر‌یا‌فرزندتون اولین‌قیـاس‌کننـده‌ی‌دنیا شیـطان‌بود! آتش‌راباخاک‌مقایسـه‌کرد!-'🌱 أللَّھُمَ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْفَـــــــــرَج💚 ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت۲۸ چه حسی بود ؟؟؟؟ احساس کردم آنکه رو به رویم نشسته ... عشق من بود اما امیرعباس من نبود دیگر ... اومال هدایش شده بود ... اما مگر امر خیر نبود درکار؟؟؟؟ پس چرا همه بغ کرده بودند ... ؟؟؟ انگار محسن سوال نگاه درمانده ام را خواند ... سمتم خمشد و تیر آخر را زد ... - تموم شد محیا ... فکرشو نکن دیگه... تو راه جلوت بازه ... و او نمیدانست من بن بست ترین را در زندگی تحمل میکردم ... مادر از آشپزخانه دل کند و آمد ... نگاهی کرد ... اما نتوانستم معنی نگاهش را بفهمم ... رو به من کرد ... - خوبی؟؟؟؟ سري تکان دادم ... - بله مادر جون بهترم ... اما درونم فریاد خوب نبودن میزد ... شام هم درسکوت خوردیم ... اما انگار هیچکس قصد رفتن نداشت ... من از رو رفتم و بلند شدم تا به سمت اتاقم بروم ... آقاجون سر بلند کرد ... بشین محیا ... سرش را پایین انداخت و سینه اش را صاف کرد... با حاج کاظم حرف زدم ... براي سه شنبه وعده گرفتن ... نفس در سینه حبس کردم ... نگاهم کشیده به مردي که دیوانه اش بودم احمقانه... فکش منقبض شده بود رگ پیشانی اش بیرون زده بود ... انگار که لب میفشرد تا چیزي نگوید ... آقاجون ادامه داد... دیگه وقتشه محیاهم سر و سام... نمیدانم با چه جرعتی اما... میان حرف آقاجون پرید ... صدایش از خشم میلرزید انگار... - آقاجون... فریاد آقاجون بلند شو ... - ساکت امیرعباس... ساکت... وسط حرف بزرگترت نپر پسرجان... لب فرو بست اما ... رگ هاي برجسته ي پیشانی اش سر جایش ماند بود ... آقا جون ادامه داد... وقتشه که محیاهم سروسامون بگیره... ماشااالله خوش بر و روئه و خانمه ... کم خواستگار خوب نداره ... محمدامین هم پسر و خوب و مقبولیه دستش به دهنش میرسه ... رو به مادر کرد ... حاج کاظم میگه دکتره ... مادر خندید... - ایشااالله که خیره بابا جان بیان ببینیم چی میشه ... تحمل جو سنگین آن جا را نداشتم ... . بی حرف بشقاب هاي کثیف را داخل هم کردم و بلند شدم ... عمه هم بلند شد از جایش... - عهه مادر تو چرا ؟؟؟ لبخندي زورکی زدم ... .. اینجوري بهتره عمه جان یکم تحرك داشته باشم خوبه همش یه میخوابم تنم خشک شده ... سري تکان داد و بقیه دخترها هم همراه من مشغول سفره جمع کردن شدند ... ظرف هاي خیس را خشک میکردم که دریا ساالد را روي میز گذاشت ... و دستش را بهم کوبید و با ذوق گفت ... - واااااي باورم نمیشه چنتا عروسی داریم پشت هم ... یکشنبه که بله برون پسرعمس سه شنبه هم که میان واسه محیا ازونجا که معلومه آقاجونم راضیه ... خنده اي کرد و تنه اي زد به ساحل... تا ببینیم آقا محسن کی میاد جلو ... همه خندیدند و من مغزم روي همان جمله ي اول قفل شده بود... امیر عباس صبور من اینهمه عجول نبود ... اما چقدر عجله داشت براي آوردن عروس خانه اش... براي عشقش ... سرم میسوخت و چشمانم که دوباره قصد بارانی شدن داشتند ... به کارم سرعت دادم ... عمه داشت براي مادر و زن عموها تعریف میکرد ... - واال چی بگم ... دختره با یه کت شلوار نازك اومده بود وسط مجلس... با اونهمه آرایش ... زیر ابروهاشم که تمیز بود ... زن عمو پراونه بشقابی را داخل آبچکان گذاشت ... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا