امام حسن عسكرى عليه السلام :
ـ به شيعيان خود ـ : شما را سفارش مى كنم به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و كار و كوشش براى خدا و راستگويى و اداى امانت به كسى كه امانتى به شما سپرده است، نيكوكار باشد يا تبهكار و سجده طولانى و نيكو همسايه دارى ؛ زيرا محمّد صلي الله عليه و آله براى اين امور آمده است. در ميان عشيره هايشان، نماز بخوانيد، در تشييع جنازه هايشان، شركت ورزيد، از بيمارانشان، عيادت كنيد، حقوق آنان، را بگزاريد؛ زيرا هرگاه فردى از شما در دينش، پارسا و در گفتارش، راستگو باشد و امانت را ادا كند و با مردم خوشخويى كند، گفته شود: اين شيعه است و اين، مرا شاد مى سازد. از خدا پروا كنيد و مايه آراستگى ما باشيد، نه باعث ننگ و زشتى، هرگونه دوستى را براى ما جلب كنيد و هرگونه زشتى را از ما دور سازيد؛ زيرا هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه درباره ما گفته آيد، نه چنانيم. ما را در كتاب خدا، حقّى است و با رسول خدا، خويشاونديم وخداوند، ما را پاك شمرده است و جز ما، هر كس چنين ادعايى كند، دروغ گوست. خدا و مرگ را، فراوان ياد كنيد و بسيار قرآن بخوانيد و فراوان بر پيامبر صلي الله عليه و آله صلوات فرستيد؛ زيرا صلوات بر رسول خدا صلي الله عليه و آله ده ثواب دارد. آن چه را به شما سفارش كردم پاس داريد، شما را به خدا مى سپارم و بدرودتان مى گويم.
تحف العقول : 487 .
سلاااااام🌸
پسر فاطمه، نور هدی✨💖
سبزترین باغ بهار خدا💖
با تو دل از غصه رها می شود🌸
پاکتر از آینه ها می شود🌸
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)💖🌸
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)💖🌸
فرخنده میلاد باسعادت
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام✨ مبارک
باد
روزتون نورانی🌸🍃
@Emam_kh
🌹خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت پنجاه و یکم
✳️ نگرانی از سلطه بنی امیه و بازی آنها با کتاب خدا
🔻به خدا سوگند! امر خلافت را فقط برای این پذیرفتم که مبادا گروهی از بنیامیه با زیرکی بر اوضاع مسلط شوند و زمام حکومت مسلمانان را در دست گیرند و در نتیجه، کتاب خداوند متعال بازیچه دست آنان شود.
✳️ بیعت طلحه و زبیر
🔻همانطور که قبلا اشاره کردم طلحه و زبیر برای بیعت پیش قدم شدند، حتی قبل از اینکه شرط خلافت را بیعت در مسجد بگذارم، آنها با من بیعت کردند.
🔻من درباره مواضع آینده طلحه و بیعت شکنی زبیر در آینده، به آنها هشدار دادم، آنها به من اطمینان خاطر دادند که از جانب آنها، مشکلی پیش نخواهد آمد و خدا را شاهد و ناظر بر این امر گرفتند.
✳️ سهم خواهی طلحه و زبیر
🔻[ هنگام بیعت طلحه و زبیر جملهای گفتند که از آن بوی سهمخواهی به مشام می رسید، گفتند: بیعت ما مشروط به این است که در حکومت شریک تو باشیم! و من با صراحت پاسخ دادم: ]
نه، هرگز! شما با من در سهم بردن از بیتالمال همساناید. در سهم بیتالمال، هیچ فرقی بین شما و برده حبشی وجود ندارد و نه من امتیاز خاصی در بیتالمال دارم و نه فرزندانم. اما اگر اصرار دارید که حتماً از عنوان مشارکت استفاده کنید، مانعی ندارد؛ شما شریک من هستید که در هنگام ضعف و درماندگی به یاریام بشتابید و نه در هنگام قدرت و استقامت.
🔻طلحه و زبیر با من بیعت کردند؛ ولی من نشانههای خیانت و شکستن بیعت را در چهرهها و چشمهایشان مشاهده می کردم.
✳️ برخورد با متخلفان از بیعت
🔸اختیار قبل از بیعت است
[ عبدالله بن عمر، سعدبنابیوقاص، محمدبنمسلمه، حسانبنثابت و اسامة بن زید از بیعت با من امتناع ورزیدند. همه منتظر واکنش من در برابر این تخلف بودند؛ اما من برخلاف انتظار آنان، کسی را به بیعت مجبور نکردم. ولی در سخنرانی برای مردم، توضیح دادم: ]
🔻ای مردم! شما با من بیعت کردید، همان گونه که با خلفای قبل از من بیعت کرده بودید. بلی، تا مردم با کسی بیعت نکردهاند، اختیار دارند و آزادند؛ اما زمانی که بیعت کردند، حق بیعتشکنی و انتخاب فرد دیگر را ندارند. پس از بیعت، وظیفه امام، پایداری و وظیفه مردم، فرمانبرداری است. بیعتی که با من انجام گرفت، بیعتی عمومی است که هرکس از آن سرپیچی کند، از دین اسلام خارج شده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است. بیعت شما با من، بیعت ناگهانی و بدون تأمل نبود؛ هرچند انگیزه من و شما یکسان نیست: من شما را برای خدا میخواهم؛ ولی شما مرا برای خود میخواهید.
🔻به خدا سوگند! تمام تلاش خود را برای بهترین برخورد با ستیزهجویان به کار خواهم برد و برای کمک به ستمدیدگان، جانب انصاف را مراعات خواهم کرد.
🔻از جانب سعد، فرزند مسلمه، اسامه، عبدالله و حسان بن ثابت مطالبی به من رسیده که مایه نگرانی است و البته حق متعال در میان من و ایشان حکم خواهد کرد.
📚منابع:
۱. شرح نهج البلاغه، ج ۱
۲. الجمل، ص ۱۳۰
۳. الغارات، ج ۱،ص ۱۱۵
۴. نهج البلاغه، قصار ۲۰۲
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
در زمان غیبت کبری، به کسی منتظر گفته میشود
و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد؛
منتظرِ شهادت، منتظرِ ظهور امام زمان(عج)
خداوند امروز از ما اراده و شهادتطلبی میخواهد!
🌹شهید_مهدیزینالدین
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کنایههای معنادار سردار حاجیزاده به انفجار کشتیها و تاسیسات صهیونیستها
🔹بالاخره ما هم خدایی داریم.
🔹دولت قبل چون غربگرا بود، یه اونها اعتماد داشت.
@Emam_kh
🔴 منفور جمهور
کاش روحانی پیش از آنکه متوهمانه بر آخرین رئیس «جمهور» بودنش لایک بزند، نظرات جمهور راجع به خود را هم در ذیل این پست میخواند!
کسی که با بیشترین وعده دروغ، پولپاشی و حمایت اجانب و کمترین تفاوت آراء بر رقیب پیروز شد، دو مرتبه مردم علیه او شوریدند و دو مجلس خواهان استیضاحش بودند.
#احمد_قدیری
@Emam_kh
🔴عاقبت طمع و گدایی،در عین بی نیاز بودن!
✍️اسماعيل بن احمد مي گويد: سر راه #امام_حسن_عسكري (علیه السلام) نشستم، وقتي كه از نزديك عبور مي كرد،از فقر خود شكايت كردم و در خواست كمك نمودم! گفتم: به خدا يك درهم بيشتر ندارم، صبحانه و شام نيز ندارم!آن حضرت علیه السلام فرموند: به اسم خدا،سوگند دروغ مي خوري... چون تو 200 درهم زير خاك پنهان كرده اي. سپس به غلامش فرموند: هر چه همراه داري به اسماعيل بده. غلامش صد دينار به من داد.
سپس امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموند:
اين را بدان كه هرگاه احتياج بسياري به آن دينارهائي كه در زير خاك نهاده اي پيدا كردي، از آنها محروم خواهي شد. اسماعيل مي گويد: همان گونه كه امام حسن عسگری علیه السلام فرموده بودند، همانطور شد... زيرا ۲۰۰ دينار در زير خاك پنهان نموده بودم، تا براي آينده ام پس انداز باشد. اما مدتي گذشت نياز شديد به آن پيدا نمودم، رفتم تا آن را از زير خاك بيرون آورم، خاك را رد كردم ديدم پولها نيست.
💥معلوم شد پسرم اطلاع پيدا كرده و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار كرده است.. چيزي از آن پولها به دستم نرسيد و طبق فرموده امام حسن علیه السلام در حالت شديد نياز از آن پولها محروم شدم.
📚اصول کافی،باب مايفصل به
دعوي المحق و المبطل حدیث۱۴، ص۵۰۹
✨میلاد امام حسن عسکری(علیه السلام) مبارک✨
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اسلام از نماز هیچ فریضه ای بالاتر نیست
امامخمینی (ره)
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 104 سوره نساء - بخش1
🌸 و َلَا تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَومِ إِنْ تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيما
ً
🍀 ترجمه: و در دستيابى و تعقیب دشمن سستى نكنید، اگر شما رنج مى كشید، همانا آنان نیز همان گونه كه شما رنج مى برید رنج مى برند، در حالى كه شما چیزى از خداوند امید دارید كه آنان امید ندارند، و خداوند همواره داناى حكیم است.
🌷 #لا_تهنوا: سستی نکنید
🌷 #ابتغآء: طلب شديد - دستیابی
🌷 #تألمون: رنج مى بريد
🌷 #عليم: دانا
🔴 #شأن_نزول_آیه: این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است.
🌷 از ابن عباس چنين نقل شده كه پس از حوادث دردناک #جنگ_احد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم بر فراز كوه احد رفت و ابوسفيان نيز بر كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد: اى محمّد! يک روز پيروز شديم و روز ديگر شما. يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در #بدر داشتيم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم به مسلمانان فرمود: فوراً به او پاسخ گوييد. #مسلمانان گفتند: هرگز وضع ما با شما يكسان نيست، شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ. ابوسفيان فرياد زد:لنا العزّى و لا عزّى لكم؛ ما داراى بت بزرگ عزّى هستيم و شما نداريد. #پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: شما هم در برابر شعار آنها بگوييد: اللّه مولانا و لا مولى لكم: سرپرست و تكيّه گاه ما خداست و شما سرپرست و تكيّه گاهى نداريد.
🌷 ابوسفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان ديد، دست از بت «عزّى» برداشت و به دامن بت «هبل» درآويخت و فرياد زد: اعل هبل: سر بلند باد هبل. #پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكم تر بكوبند و بگويند: #خداوند برتر و بالاتر است. ابوسفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره اى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است. مسلمانان از ميدان #جنگ بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناک احد سخت ناراحت بودند؛ در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب #مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناک ناراحت نشوند.
⬅️ ادامه تفسیر آیه در جلسه بعدی...
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌸 خانمها اگر گفته میشود که مسئولیتها؎ خانوادگى دارند، یعنى مسئولیت امور داخلى خانه، این به معنا؎ این نیست که مسئولیت اجتماعى از دوش آنها برداشته شده است. بایستى این مسئولیت را هم حفظ کنند و هر مقدارى که با وجود حفظ این مسئولیت توانایى دارند، آن توانایى را به مسئولیتها؎ اجتماعى و سیاسى هم ضرب کنند.
#سرانگشتان_تمدنساز
➡️ ۱۳۶۳/۱۲/۰۴
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ضربه سنگین اطلاعاتی به رژیم صهیونیستی/ افشای اولین تصاویر سه بعدی از سرزمین اشغالی با دقت ۵ سانتیمتر
گروه هکر عصای موسی ( Moses Staff ) با انتشار این فیلم نوشت:
🔹جامعه جهانی در تلاش برای تامین امنیت دولت جنایتکار صهیونیستی است.
🔹به عنوان مثال: تلاش برای محدود کردن دسترسی به نقشهها و تصاویر هوایی اسرائیل در جهت همین امر است.
🔹با این حال ما توانستیم به زیرساختهای سایبری رژیم جانی صهیونیستی نفوذ کنیم و به فایل ۳ بعدی ۲۲ ترابایتی دست پیدا کنیم که خودشان از تمام مناطق اسرائیل با دقت ۵ سانتی متر گرفتهاند!
🔹این ویدئو جزء کوچکی از اطلاعاتی است که به آن دسترسی پیدا کردیم.
🔹علاوه بر این، یک سورپرایز کوچکی برای ارتش اسرائیل (IDF) در این ویدئو داریم.
@Emam_kh
🔴 موسوی نماینده مجلس:
دو بار واکسن زدن رهبر انقلاب را به عینه دیده اند. تاکیدات ولی فقیه زمان مبنی بر ضرورت زدن واکسن و عمل به دستورات ستاد کرونا را مکرراً شنیده اند؛ بعد به مدافعان واکسیناسیون از جمله بنده می گویند: بی بصیرت ضد ولایت.
زمانه عجیبی است.
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت!
@Emam_kh
‼️معنای تکبیرة الاحرام و حکم آن
🔷تکبیرة الاحرام در نماز واجب است و منظور از آن گفتن «اَللهُ اَکْبَرُ» در آغاز نماز است.
🔷نگفتن تکبیرة الاحرام در اول نماز چه عمداً و چه سهواً موجب باطل بودن نماز است. همچنین اگر پس از آن که آن را در اول نماز به طور صحیح ادا کرد بار دیگر با فاصله یا بدون فاصله با همان نیت «اللهُ اَکْبَرُ» بگوید نماز باطل است، و فرقی نیست میان این که زیاد گویی عمدی باشد یا سهوی.
‼️احکام تکبیرة الاحرام
🔷اگر نمازگزار کیفیت صحیح تلفظ تکبیرة الاحرام را نمیداند واجب است یاد بگیرد، و اگر قادر به یادگیری نیست و نمیتواند آن را با تلقین دیگری به صورت حرف حرف با مراعات موالات عرفی بگوید باید ترجمه آن را بگوید.
🔷هنگام تکبیرة الاحرام باید بدن آرام و مستقر باشد، پس اگر عمداً و از روی اختیار، تکبیرة الاحرام را در حالی بگوید که بدنش حرکت دارد، باطل است.
‼️شک در تکبیرة الاحرام:
1⃣اصل تکبیر (یعنی شک دارد که تکبیرة الاحرام گفته یا نه):
✅ به اذکار قرائت مشغول شده: به شک خود اعتنا نکند و نماز را ادامه دهد.
✅ به اذکار قرائت مشغول نشده: باید تکبیر را بگوید.
2⃣ صحت تکبیر (یعنی پس از گفتن تکبیرةالاحرام شک دارد صحیح گفته یا نه): باید به شک خود اعتنا نکند.
منبع:رساله آموزشی امام خامنه ای
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
#قسمت_سی_هفتم
از جا بلند شدم و داخل آشپزخانه رفتم ...
زن عمو پروانه اولین کسی بود که مرا دید ...
- محیا...
؟ !!!!!چقدر قشنگ شدي خاله جون ...
با حرفش سر مادر و عمه و زن عمو هاجر برگشت...
جلو رفتم ...
هر سه بهت زده به من نگاه میکردند ...
خندیدم ...
- چی شده ؟...
یعنی انقدر تغییر کردم؟؟؟ نمیدانم واقعا چشم مادر تر شد یا ...
من حس کردم اما سکوت کرده بود ...
عمه اشکش را زدود ...
و دست روي بازویم گذاشت ...
ماه شدي مادر...
اي کاش قسمت امیر عباسم میشدي ...
زن عموهاجر اسپند را روي شانه ایم زد ...
اي بابا ...
آبجی مژگان ول کن گذشته رو ...
بریمبریم همه اومدن ...
روي صندلی نشستم و چشمم خورد به هدایی که گوشه آشپزخانه دست به سینه ایستاده بود...
نگاهی کرد که نمیدانم چه معنایی داشت ...
و از در بیرون رفت ...
صداي احوال پرسی ها از بیرون شنیده میشد و من بی حس بودم...
هیچ حسی نداشتم حتی پس از اینکه آقاجون قصه ي جوانمردي محمد امین نامی را برایم گفت ...
من که خوشبخت نمیشدم هیچوقت ...
اما شاید این تنها راه بود براي خوشبخت شدنش ...
براي اضافی نبودنم ...
اما همسریم با امیر عباس چه ...
؟؟؟ من هنوز همسرش بودم و این را چکار میکردم ...
مغزم داشت منفجر میشد ...
صداي آقاجون را که صدایم میزد شنیدم ...
لبم را گاز گرفتم ...
من هنوز چاي نریخته بودم ...
با دیدن سینی و فنجان هایی که آماده کنار سماوري که قل میزد نفس راحتی کشیدم و سریع چاي
ریختم ...
همه ي خانواده ام نشسته بودند ...
به جز امیر عباسنگاهی به ساعت کردم ...
هنوز نیم ساعتی وقت بود تا آمدنش ...
تنها حسی که داشتم استرس آمدنش بود همین ...
لبخندي زدم ...
نمیدانم مصنوعی بودنش معلوم بود یا نه ...
گام برداشتم به طرف مردي که میدانستم حاج کاظم است ...
سالمی کردم و جلویش خم شدم تا چاي بردارد ...
- لبخندي زد از همان پدرانه هاي قرص و محکم ...
نفر بعدي که کنارش نشسته بود خانوم مسنی بود با صورت گرد و نورانی که عجیب به دل مینشست
...
چاي برداشت و لبخندي زد ...
زنده باشی دخترم ...
براي همسر بودن حاج کاظم کمی مسن بود و از شباهتشان میشد فهمید رابطه ي مادر پسریشان را...
رسیدم به همسر حاج کاظم ...
که با صورت کشیده وقد بلندش براي زنی در آستانه ي پنجاه سالگی زیادي و جوان بود ...
چاي برداشت تشکري کرد ...
و لبخندش مهربان بود ...
سرم را پایین گرفتم ...
حتی جرئت نگاه کردن به صورت محمد امین جوانمرد را نداشتممن زن دیگري بودم و نگاه کردم به صورت مردي برایم حکم خیانت بود ...
نگاهش نکردم و اوهم بی حرف چاي برداشت ...
رسیدم به دختري که از چشمانش شور جوانی فریاد میزد و البته نمک صورتش جذابیتش را
دوچندان کرده بود ...
چاي برداشت و آرام طوري که بشنوم گفت...
- اوه اوه چه زن داداش خوشگلی ...
با شنیدن کلمه ي زن داداش قلبم تیر کشید...
که حتی لبخند شیرینش هم که چاشنی حرفش بود اخمم را باز نکرد ...
به بقیه هم چاي تعارف کردم و کنار ساحل نشستم ...
سرش خم شد کنارم ...
- اوووووووو چه داماد خوشتیپی ...
لب فشردم و نگاهش نکردم اما...
صداي زنگ از جا پراندم و نگاهم با نگاه مرد جوانی با چشمهاي مشکی گره خورد ...
..
ساحل از کنارم بلند شد تا در را باز کند ...
و من نگاه گرفتم ...
بی آنکه خجالت بکشم و صورت سرخ کنم اما ...
کف دستانم عرق کرده بود از استرس آمدنش ...
در باز شد و قامتش در قاب در جاي گرفت ..
💖 🧚♀●◐○❀