15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 پاسخ قاطع سوره انعام به اینکه اگر نافرمانی از خدا باعث فقر میشود، چرا غرب تا این حد پیشرفت کرده؟
⚠️صبح و شام منتظر ظهور باشید، نترسید از اینکه درهای همهچی به روی غرب باز شده!
✍️علیاکبر رائفی پور
@Emam_kh
‼️خم شدن در رکوع
1⃣ در هر رکعت بعد از قرائت باید به اندازهیی خم شود که بتواند دست را بر زانو بگذارد، و اگر سر انگشتها هم به زانو برسد کافی است.
2⃣ احتیاط (واجب) آن است که در حال رکوع دستها را بر زانو بگذارد.
3⃣ خم شدن باید به قصد رکوع باشد، پس اگر به قصد کاری دیگر مثلاً برای کشتن جانوری یا برداشتن چیزی خم شود نمیتواند آن را رکوع حساب کند، بلکه بایستد و دوباره برای رکوع خم شود، و به واسطهی این عمل، رکن زیاد نشده و نماز باطل نمیشود.
4⃣ کسی که در حال نشسته رکوع میکند، کافی است به قدری خم شود که صورتش محاذی زانوها برسد.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
✨﷽✨
✅نامت را ماندگار کن
✍در یکی از روستاها، آموزگار دبستانی به نام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید:
اگر در یک کاسه 10 عدد توت فرنگی باشد، در پنج کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟
دانشآموزان:
آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟
معلم:
شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟
دانشآموزان:
ما تابحال توت فرنگی ندیدهایم.
معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟
آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوا برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد.
معلم بچهها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوتههای توت فرنگی را به دانشآموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت.
به جای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفتهاید، به پدر و مادرتان یاد بدهید.
وقتی که توت فرنگیها رسیدند، آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه میآورید. برای هر 10 عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.
وقتی میوهها رسیدند، بچهها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه آوردند. معلم میپرسد:
مزهشان چطور بود؟
بچهها میگویند:
چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخوردهایم.
معلم میخندد و میگوید:
همه شما نمره کامل را میگیرید. میتوانید بخورید.
و بچهها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند.
بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.
معلم بودن یعنی این. فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست. معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد.
پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. بیاییم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. کاری کنیم که ناممان ماندگار و یادمان فرحبخش باشد و دعای خیر همیشه ما را همراهی کند.
@Emam_kh
🔹دانشجویی به حاج آقا گفت:
حاج آقا من هر چی تو یخچالِ خوابگاه میگذارم، بسیجیهای مومن و نماز خوان میخورند.
من چکار کنم؟
حاج آقا : فامیلت را پشت ظرف بنویس، چون مومن و متدین هستند دیگه نمیخورند.
دانشجو گفت: اتفاقا پشت تمام ظرفها فامیل خودم را مینویسم ولی باز هم وقتی سراغشان میروم میبینم ظرفها خالی شدهاند.
حاج آقا گفت: فامیلی شما چی هست؟
دانشجو گفت: صلواتی
😂😂😂😂😂😂
رمان #بغض_محیا
قسمت پنجاهوچهارم
ساحل از پشت در آغوشم گرفت ...
- واااي محیا باورم نمیشه خودتی چقدر تغییر کرد دختر عالی شدي ...
دستی به لباسم که قبل از درست کردن موهایم تنم کرده بودم کشیدم ...
عجیب تنم را قالب گرفته بود ...
هنوز محو خودم بودم که با صداي موبایل ساحل از جا پریدم..، -اومدیم داداش ...
بله ...
بله تمومه ...
داریم میایم بیرون ...
چشم ...
ساحل شنل را روي سرم انداخت و چادر سفید اهدایی عمه هم رویش ...
از نهال خانم تشکر کردم و انعامی هم به شاگردش دادیم و از در بیرون آمدیم جلوي در ایستاده بود و
با ژست قشنگ با تلفن صحبت میکرد ...
لحظه اي از تصور اینکه شاید او پشت خط باشد تمام حال خوشم از بین رفت و با دیدن لبخندش
مطمئن شدم که اوست ...
حتی قطره اي اشک هم آمد تا پشت پلکم ...
نیشگون ساحل از جا پراندم ...
- گریه کنی نکردیا ...
ریملت میاد پایین ...
حاال واسه اون عفریته خانمم دارم ...
بچه پرو ...
رسیده بودیم کم کم به او ...
کوباندم به پهلویش تا سخن کوتاه کند ...
و او هنوز داشت با هدایش حرف میزد و اعتنایی به عروسش نکرده بود ...
بالاخره قطع کرد و ما را دید ...
هنوز چهره ام را ندیده بود و من به جاي هیجان ترس داشتم براي موهاي تازه رنگ کرده ام ...
بالاخره تلفنش تمام شد و سري برایمان تکان داد...
به دستور فیلم بردا در را برایم باز کرد تا سوار شوم ...
دامنم را بالا گرفتم تا زیر پایم نزند موقع سوار شدن ...
نگاهی نثارم کرد و زیر لب گفت ...
- انقد نده بالا اونو کل هیکلت معلوم شد ...
و من بازهم درونم شکستم ...
به جاي دیدنم تنها دستور میداد ...
سوار شد خودش هم...
و انگار اوهم کلافه بود و نمیدانم چرا ...
ساحل هم سوار شد...
..
نمیدانم انگار حالش خوش نبودو تمام حرصش را سر پدال گاز خالی میکرد از ترس به صندلی
چسبیده بودم ...
با آن چادر کذایی هم نمیتوانستم جلوي چشمم را بینم و کلافه شده بودم و مطمئن بودم که ساحل
هم ترسیده ...
بالاخره به خانه رسیدیم ...
و فیلم بردار هم معلوم بود که شاکی است.. ، .هلهله و بوي دود اسپند هم نتوانست حال مزخرفم را
خوب کند ...
و این تصمیم من بود و من کمر به قتل خودم بسته بودم ...
ساحل پیاده شد و به جاي او در را برایم بازکرد و من براي هزارمین بار شکستم ...
در گوشم آرام گفت...
- واي سکته کردم این دیوونست به خدا میگم محیا ول کن بهم بزن این تعادل روانی نداره و خودش
خندید به حرفش و من فقط ناخن فشار میدادم به کف دستم ...
انگار گلگی هاي فیلمبردار تاثیر گذاشت که به سمتم آمد و دستش را پشتم گذاشت و باهم به داخل
رفتیم...
کل کشیدن هاي دخترها عجیب روي مغزم خط مینداخت...
وارد شدیم و من با دیدن سفره عقد زیبایی که وسط پذیرایی چیده شده بود هم دوق نکردم ...
نشستیم ...
و من مطمئن بودم اطرافیانمان از ماخوشحالترند ...
و این غم بزرگ عجیب روي دلم سنگین بود ...
عاقد آمد و خطبه را خواند ...
بار سوم که خطبه را خواند و نوبت بله گفتن من شد عجیب هوس نه گفتن به سرم زده بود...
مکث کردم...
انقدر که فشار دستش را روي دستم حس میکرد...
بسم االهی گفتم و خودم را به خودش سپردم...
- با توکل به خدا و با اجازه ي آقاجون و مادرم ...
بله...
و صداي کل کشیدن ها انگار داشت گوشم را کر میکرد ...
به سمتش برگشتم تا چادر را از روي صورتم بردارد ...
کف دستم عرق کرده بود از خشم و استرس...
چادر را بالا زد ...
انگار مسخ شده باشد...
میخکوب صورتم شده بود...
نه اخم نه غم نه یا حتی لبخند نداشت نگاهش...
پیشانیم را بوسید و حلقه انداخت در انگشتم ...
منهم ...
عسل هم دهان هم گذاشتیم بی آن شیطنت هایی که مخصوص زوج ها ي عاشق بود ...
و این آرزوهم مثل بقیه در دلم دفن شد...
کم کم می آمدند تا هدیه بدهند...
دم گوشم گفت...
- چادرتو بکش پایین...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹شرح #حکمت12
🔴 قسمت اول
🔹 دوستی و برادری
🔰 حکمت دوازدهم پیرامون دوستی و برادری است. حضرت می فرمایند: « ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر کسی است که دوست خود را از دست بدهد.»
🔻ما به برکت این حکمت، کل مطالبی را که پیرامون بحث رابطه برادرانه، دوستی و همه موضوعات و عناوینی که مربوط به آن است را از نهج البلاغه خدمت شما خواهران و برادران عزیز جمع بندی و دسته بندی کرده ایم که خدمت شما تقدیم میکنم:
1⃣ تنها رابطه پسندیده میان مؤمنین برادری است.
🔻 عوان اول این است تنها رابطه پسندیده میان مؤمنین برادری است.حضرت در خطبه ۱۱۳ بند ۳ می فرمایند: «إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ»؛ این است و جز این نیست که شما برادران در راه دین خدا هستید، «مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ»چیزی بین شما تفرقه ایجاد نمیکند «إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ»؛ مگر خباثت در باطن و ذات ناشایست و ناپاک. بنابراین آن رابطه ای که دین از ما می پسندد این است که همه با هم خواهر و برادر ایمانی هستیم.
🔻 در خطبه ۱۱۸ هم حضرت میفرمایند: «أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ وَ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ»؛ شماها یاران من در راه حق و برادرانم در راه دین هستید. در نامه ۲۶ بند اول هم حضرت مینویسند: «فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ» مردم برادران تو در راه دین و یاران تو برای احقاق حقوق دیگران هستند.
🔻 در رابطه بین حاکم و مردم هم حتی حضرت انتظار دارند که حاکمان حکومت اسلامی مردم را برادران خود ببینند، لذا نسبت به مال و جان و ناموس آنها خشن نباشند و خدای نکرده تعرّضی نکنند. در نامه ۵۳ بند ۲ خطاب به مالک اشتر میفرمایند: «وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ» ؛ مانند حیوان درنده به جان مردم نیفت، بعد در تعلیل و دلیلش میفرمایند: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِی الْخَلْقِ» به خاطر اینکه مردم مصر یا برادران دینی تو هستند،(آنهایی که مسلمان هستند) یا اگر مسلمان نیستند، همنوع تو هستند. در نامه ۵۰ بند اول هم حضرت اینگونه می فرمایند : «عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ»؛ به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.
✅ بنابراین تنها رابطه شایسته ای که دین بین مؤمنین می پذیرد، رابطه برادری است.
🔻 ما موظّفیم که این رابطه را بشناسیم، حقوقش را بشناسیم، آدابش را بشناسیم، آسیب هایش را هم بشناسیم که ان شاءالله در همین حکمت ۱۲ بخشهای اصلی این موضوعات را از نهج البلاغه، تقدیم میکنم. فقط یک نکته را در پایان این بخش اول عرض میکنم، امیرالمؤمنین اگر از نامردیهای مردم کوفه شکوه و ناله داشتند، به خاطر همین انتظار برادری بود. در خطبه ۹۷ بند ۲ خطاب به این مردم سست عنصر ناعهد می فرمایند: «لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ» ؛ شما برادران مورد اعتمادی در هنگام بلا و گرفتاریهای من نبودید.
🔻 یا در خطبه ۱۲۵ بند۲ میفرمایند:«فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ »؛ شما نه آزادگان راستگویی بودید، وقتی که صدایتان میکردم برای کاری مثل جهاد و نه برادران قابل اعتمادی برای اینکه با شما راز و اسرار و نجوا داشته باشم.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅✅✅هشدار بزرگ رهبر
مردم بگوش و هوشیار باشند
@Emam_kh
🔴 نمونه ای از تحریف تاریخ
🔹امروز یکی از معلمین عکس فوق را برای دانش آموزان دوره ابتدایی ارسال کرده است که متن روی آن مصداق تحریف تاریخ است. انشاالله و به احتمال قوی که نیت آن معلم خیر بوده و این اقدام از روی بی اطلاعی بوده است.
۱- میرزا کوچک خان قطعاً شهید شده است. حتی اگر در سرما هم یخ زده باشد در معرکه جهاد با استبداد و نوکران استعمار و جنگ با دشمنان دین و ملت بوده است. هرچند در برخی گزارش های تاریخی آمده است که میرزا هنوز جان در بدن داشت که سرش را از بدنش جدا نمودند.(رضوان خدا بر میرزا و یاران شهیدش)
۲- با نفی شهادت #میرزا_کوچک_خان ، قاتلین او یعنی استبداد و استعمار و مزدوران و نوکران انگلیس مثل رضاخان میرپنج بطور خودکار تبرئه می شوند.
تحریف تاریخ یکی از شاخه های #جنگ_روایتها می باشد که دشمن با آن به دنبال دورکردن نسل جدید از هویت و تاریخ پرافتخار کشورمان است.
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh