eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ جای خالی انقلابی‌های اصیل 🔹 ۲۰ ماه از تشکیل مجلس یازدهم می‌گذرد و عوام‌زدگی، کم‌بصیرتی و ضعف نگرش انقلابی به نمایندگان اجازه نداده تا برای مهار و معالجه ولنگاری حاکم بر فضای مجازی راهکاری قانونی ارائه و تصویب کنند! 🔹 به همین علت فضای مجازی مانند گذشته جولانگاه مثلث شوم "تل آویو ، تیرانا و تعادل (مرکز جنگ روانی سعودی علیه ج.ا.ا)" است و دشمن هرچه می‌خواهد با ذهن و روان مردم ایران انجام می‌دهد و با انتشار اطلاعات و اخبار غلط و ناقص جامعه را علیه مجلس و دولت و نظام می‌شوراند ... 🔹دولت و مجلس هم از ترس همین فضای مجازی ولنگار و قلم به مزدان حاکم بر آن، تا امروز جرات نکرده‌اند برای قانونمند کردن فعالیت واتساپ و اینستاگرام و ... قدمی بردارند❗️ ▪️و این یعنی دشمن با خیال راحت مشغول تاخت و تاز و جنگ روانی علیه انقلاب اسلامی و نظام ج.ا است و مسئولان ارشد و مدیران سه قوه هم خود را سرگرم حل مشکلات معیشتی و اقتصادی کرده‌اند، غافل از این که حل مشکلات اقتصادی با وجود ولنگاری حاکم بر فضای مجازی ممکن نیست و این عزیزان هر لحظه باید منتظر یک فتنه امنیتی یا شوک اقتصادی ایجاد شده توسط دشمن (آن هم توسط همین فضای مجازی بی‌قانون و رها) باشند. ✳️ اینجاست که جای خالی مردان انقلابی آشکار می‌شود. مردانی که بی‌اعتنا به جوسازی‌های رسانه‌ای ضدانقلاب و بدون ترس از واکنش‌های اراذل و اوباش فعال در فضای مجازی به قانونمند کردن این فضا بپردازند و یک بار برای همیشه انقلاب و نظام را در برابر این ویروس خطرناک واکسینه کنند. ✍دکتر محمدصادق کوشکی @Emam_kh
🚨 در دنیا وقتی یک لشکری پیروز شود، برایشان غارت معمول است، اما 👈 مجاهدِ ما به شکرانه پیروزی، اخلاصش بیشتر می‌شود 🔻 رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای ایلام: در دنیا معمول است که وقتی یک لشکری پیروز میشود، برایشان غارت و چپاول و ظلم یک چیز عادّی است؛ اینجا رزمنده‌ی مجاهد فی‌سبیل‌اللّه اگر پیروز هم بشود، اخلاصش و رعایت حدود الهی‌اش اندکی کم نمیشود، بلکه در حال پیروزی، به خاطر شکرانه‌ی پیروزی، این رعایتها بیشتر هم میشود. ۱۴۰۰/۸/۳۰ @Emam_kh
🔴یکی از بین خودمان" نهضت جنگل را دشمن شکست نداد. سر میرزاکوچک خان را یکی از یاران خودش جناب خالو قربان برید و برای رضا شاه برد. رئیسعلی را هم اجنبی ها شهید نکردند. رئیسعلی هم از پشت با تیر غلامحسین تنگکی که انگلیس بود از پا در آمد. تاریخ مبارزات ما با استعمار گواه است که هیچ وقت از روبرو تیر نخوردیم. هر بار مبارزه جدی شد قهرمانان ما به خودشان باختند و از پشت زدن شان. برای زانو زدن این ملت همیشه پای یک در میان بود. یکی از بین خودمان. @Emam_kh
‼️احکام ذکر رکوع 🔷ذکر واجب در رکوع عبارت است از یک‌بار گفتن «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» یا سه بار گفتن «سُبْحَانَ اللهِ» و اگر به جای آن، ذکر دیگری از قبیل «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و «اَللهُ اَکْبَرُ» و غیر آن را به همان مقدار بگوید نیز کافی است. ‼️آرامش هنگام ذکر رکوع 🔷در رکوع هنگامی که ذکر واجب را می‌گوید، باید بدن آرام باشد، بلکه حتی در هنگامی که اذکاری را به قصد استحباب آن در رکوع می‌گوید، ‌مانند تکرار «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و امثال آن، احتیاط واجب آن است که بدن را آرام نگهدارد. ‼️حرکت هنگام ذکر رکوع 🔷اگر در حالی که ذکر واجب رکوع را می‌گوید، بدن او بی اختیار حرکت کند و حال طمأنینه‌ی واجب را بر هم بزند، باید پس از آرام گرفتن بدن، ذکر واجب را دوباره بگوید. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای ایران... ای مهد عاشقان... سر زمین صاحب الزمان... اللهم عجل لولیک الفرج حتما حتما ببینید عالیه👌👌 ____🍃🌸🍃____ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت پنجاهوپنجم انگار لحنش کمی ملایم تر بود... چادر را تا دم ابرویم کشیدم و به رو آقاجون که به سمتمان میامد لبخند زدم ... هدیه اش هم لبخندم را بازتر کرد... ساعت ست زیبایی که از انداختنش هم به همراه امیر عباس دلم را غرق خوشی میکرد... صورتهایمان را بوسد و ساعت ها را دستمان کرد ... مادر هم هدیه اس دستبند زیبایی براي من و سکه اي براي امیر عباس بود ... عمه هم که سنگ تمام گذاشته بود برایم و سرویس طلا هدیه داد... عموهاهم هرکدام سکه دادند... خاله مژده مهربانم هم کم با وجود این که خاله ام بود تفاوت سنی چندانی با من نداشت به همراه شوهر دختر زیبایش سکه هدیه دادند... دایی مهدي هم همینطور ... بالاخره همه یکی یکی آمدند و هدیه هایشان را دادند ... عکس هم گرفتیم ... خندیدیم ... اما مال من که مصنوعی بود ... قرار بود بعدازعقدبراي شام به رستوران برویم به دعوت مادرم و آقاجون... ، همه خانواده کم کم میرفتند تا حاضر شوند ... آنهایی هم که اهل خانه ي ما نبودند میرفتند تا براي شام شب حاضر شوند هرچند که تعدادشان زیاد نبود ... اتاق خالی شده بود و من همانطور به سفره عقد زیبایم نگاه میکردم ... چه راحت و ساده من تمام و کمال مال او شدم اما او نه... از کنارم بلند شد و گره کراواتش را شل کرد ... منهم انگشت درهم گره میکردم ... انگار هر قدم که رسما به هم نزدیک تر میشدیم ... دلهایمان فرسنگ ها از هم فاصله میگرفت ... دل او که نه ... دل او که از اول هم به من نزدیک نبود اصال ... اما دل من که برایش هر لحظه بی قرار تر میشد حالا انگار میخواست فرار کند از معبودش... معبودي که جانش راهم برایش میداد... معبودي که جاي اسطوره بودن حالا زندانبانش شده بود ... نمیدانم در موبایلش چه بود که از تازه عروسش مهمتر بود که اینگونه خیره اش شده بود... آرام از جا بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم تا لباسم را عوض کنم... پوزخندي به رویاهایم زدم ... که شوهرم با دیدنم نفسش بند می آید ... اصلا حالم از رویا داشتن هم دیگر به هم میخورد ... من که سراسر زندگیم شده بود ... ترس و غم و اشک... مرا چه به رویا دیدن... همانطور که از پله ها بالا میرفتم اشک هایم روي گونه ام سر میخورد... حرف هایش در سرم اکو میشد... ' این آخرین بارو دل به دل من بده محیا همه زندگیمو پات میریزم 'همه ي زندگی اش که هیچ ... انگار لیاقت قطره از احساسش را نداشتم حتی... در اتاق تنهایی هایم را باز کردم ... تنها عروسی بودم که نه از جیزیه برایش خبري بود نه خانه اش عوض میشد و نه حتی اتاقش... تنها تفاوت زندگیم با قبل این بود که اسارتم رسمی تر شده بود... حتما دستورهایش هم رسمی تر شده بود... تنها تفاوتش این بود که بدبختی هایم رسمی تر شده بود... شکستنم هر لحظه براي اضافی بودن... براي نخواستنم... اشک ریختن هایم براي عشقی که از دست میرفت هرلحظه با دیدن عشق بازي هاي شوهرم با دیگري... رسمی تر شده بود... به آینه خیره شدم ... حالم از چهره ي بزك کرده بهم میخورد که عجیب زیبایم کرده بود... به تارهاي نسکافه اي رنگی که از بغل تاج ظریف روي سرم به طرز زیبایی آویزان بودند هم دلم بهم میخورد ... زیبایم کرده بودند ... اما من هیچوقت در چشم او که باید زیبا نمیشدم ... همیشه محیاي ضعیف و عاشق و تو سري خور بودم برایش... گره شنل را باز کردم... اما دلم نیامد موهایم را باز کنم ... یا... آرایشم را پاك کنم ... حداقل پیش خودم که میتوانستم ملکه باشم براي لحظه اي... شنل را روي تخت پرت کردم ... و به خودم خیره شدم... اشکهایم میریخت بی اختیار... تمام احساست درونم جمع شده بود... غم ... خشم ... ترس... حسادت ... عشق... احساس میکردم داخل گودالی پرازباتلاق دست و پا میزنم و هیچکس نمیتوتند به دادم برسد... یعنی سرنوشت تمام عاشقا همین میشد... ؟ !!!خدا کند دارا عاشق من نباشد... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 🔴 قسمت دوم 🔹دوستی و برادری 🔻 سر فصل دوّمی که در حکمت ۱۲ باید به آن توجه کرد این است که اصل دوستی و مودت و برادری چه جایگاهی در "نهج البلاغه" دارد؟ 🔻 حضرت در حکمت ۲۱۱ میفرمایند: «الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ»؛ مودت و دوستی یک نوع همنشینی یا خویشاوندی قابل استفاده است، پرفایده است. و در حکمت ۱۴۲ میفرمایند: «التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ»؛ اظهار دوستی کردن با دیگران و دوستی با دیگران نیمی از عقلانیت است. در خطبه ۲۲۱ بند ۲ امیرالمؤمنین مرگ را یکی از اسباب قطع برادری می دانند؛ یعنی ما تا لحظه مرگ باید از فرصت استفاد کنیم، دامنه برادران ایمانی خوب خودمان را گسترش بدهیم. میفرمایند: « وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ »؛ مردگانی که از این دنیا کوچ کرده اند دیگر اسباب برادری از آنها منقطع شد. 3⃣ ویژگیهای دوستان خوب: 🔻مولا علی(علیه السلام) حدود ۳۳ مورد ویژگی دوستان خوب را در نهج البلاغه بیان کرده اند : که بنده یک به یک با آدرس عرض می کنم: 🔻اول برویم سراغ حکمت ۲۹۸، این حکمت از آن جهت اهمیت دارد که حضرت علی(علیه السلام) با یک لحن تأثر و دلتنگی یکی از برادران خدایی در گذشته خودش را یاد میکنند و آنجا دوازده ویژگی از خوبیهای آن مرد را معرفی میفرمایند و بعد به ما توصیه می کنند بروید سراغ اینکه هر چقدر که میتوانید این خوبیها را در وجود خودتان پیاده کنید. 🔰 این دوازده ویژگی در حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه به ترتیب عبارتند از : ✅ « أَخٌ فِي اللَّهِ» : برادری اش با من در راه خدا بود. نه در راه خودخواهی ها و نفسانیّات. ✅ «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» کوچک شمردن دنیا: بخاطر این در نظر منِ علی بزرگ مقدار بود که دنیا در چشمش کوچک بود. ✅ « وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» از اسارت شکمش آزاد بود. « فَلَا يَشْتَهِی مَا لَا يَجِدُ» ؛ چیزی را که نمی توانست به دست بیاورد، اصلا اشتهایش را نداشت یعنی در واقع میلش را پیدا نمیکرد. « وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ» ؛ و وقتی هم که به دست می آورد زیاده روی و شکم بارگی نمیکرد. ✅ «كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً»؛ آن دوست منِ علی، در بسیاری از روزها و ساعات عمرش ساکت بود. «فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ » ؛ البته سکوتش از بی عرضگی نبود؛ اگر لازم میشد سخن بگوید، بر تمام سخنوران غلبه میکرد و تشنگی سؤال کنندگان را سیراب میکرد. ✅ «وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً »؛ اگر نگاهش میکردی به ظاهر انسان ضعیف و ناتوانی را می دیدی. یعنی ادعایی نداشت، اما «فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ» جایی که باید با قوت برخورد میکرد، «فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ» مثل شیر درجنگل و بیشه بود، یا مثل ماری بود که با سرعت حرکت میکرد. ✅ «لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً»؛ هیچ وقت علیه مؤمنی شهادت نمی داد مگر اینکه در محکمه ای حاضر بشود و بر او واجب بشود که شهادتی نزد قاضی بدهد. نزد غیر قاضی در محکمه ممکن نبود که علیه کسی حرفی بزند، یا مدرک و سندی رو کند. ✅ «وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ » ؛ وقتی خطایی از کسی سر می زد، آن فرد را سرزنش نمیکرد، تا اینکه او بتواند یک عذری را برای خطای خودش فراهم کند. تا وقتی که جا داشت که عذر آن شخص را بپذیرد، هرگز شخصی را به خاطر اشتباهش سرزنش نمیکرد. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداییش یک تار موی این طفل یمنی میارزه به همه ی سلبریتی های داخل کشورمون بلکه بیشتر.‌‌‌..‌‌ @Emam_kh