eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیان احکام روزه(قسمت۴).mp3
3.19M
✅بیان احکام روزه(قسمت۴) 1⃣چه نوع غذا خوردنی باعث باطل شدن روزه می شود و چه نوع غذا خوردنی باعث بطلان نمی شود؟ 2⃣بو کردن عطریات و گیاهان چه حکمی دارد؟ 🎙حجت‌الاسلام جهاد ثامری @Emam_kh
⭕️ سهم شریعت از جمهوری اسلامی 🔹 دهه نخست ماه رمضان است و در طول روز در پایتخت ایران اسلامی خوردن و آشامیدن و سیگار کشیدن در خیابانها و مراکز عمومی به صورت علنی و در کمال وقاحت و جسارت جریان دارد و روزه خواران بدون ترس و آزادانه به لگدمال کردن حرمت ماه رمضان مشغولند به گونه ای که انسان شک می کند اینجا جمهوری اسلامی است یا مملکت لائیکی مثل ترکیه! 🔹 اما عادی شدن روزه خواری در تنها کشور دارای حکومت اسلامی ، تعجبی ندارد چون روزه خواران یقین دارند نه پلیس و نه قوه قضائیه و نه هیچ بخش دیگری از حکومت اسلامی، کاری بکار آنها ندارد و مسئولان سرگرم دغدغه هایی مهم تر از حرمت ماه رمضانند. 🔹 وقتی رئیس جمهور مملکت حتی به اندازه چند دقیقه وقت نمی گذارد تا لزوم رعایت حرمت این ماه را به مردم یادآوری کرده و مسئولان و مدیران ارشد کشور را ملزم به حفاظت از حریم ماه مبارک در قلمرو مسئولیت شان کند( آن هم در حالی که از ابتدای ماه مبارک چندین بار پیگیر ماجرای ورود زنان به ورزشگاه مشهد شده است) طبیعی است که جامعه می فهمد ورود زنان به استادیومها از جمله دغدغه های رئیس جمهور هست اما شیوع روزه خواری در سبد اولویتهای ایشان جایی ندارد و .... 🔹 هنگامی که ریاست قوه قضائیه حتی به اندازه یک جمله درباره نقش عدلیه در حفظ حرمت ماه رمضان و یادآوری ضرورت اجرای حد روزه خواری در دستگاه قضا سخنی نمی گوید ، جماعت روزه خوار متوجه می شوند که روزه خواری آزاد است و کسی حال و حوصله و اراده اجرای «حد» بر روزه خواران را ندارد! 🔹مردم به خوبی متوجهند که رسانه های متعلق به نظام ( از خبرگزاریهای فارس و تسنیم و مهر گرفته تا روزنامه های ایران و همشهری و کیهان و ...) و در راس آنها رسانه ملی توجهی به حفظ احترام ماه رمضان و پرهیز از روزه خواری در ملاء عام ندارند و اصولا پرداختن به این مسئله را دون شان خود می دانند و در این عرصه مطالبه و تحرکی از خود نشان نمی دهند. ▪️وقتی که از رئیسی و قالیباف و اژه ای تا جبلی و فارس و نسیم و کیهان و ایران و... نسبت به حرمت ماه رمضان بی اعتنایی می کنند، مردم سست ایمان هم به تقلید و با الگو گیری از این عزیزان مرتکب بی حرمتی به ماه مبارک شده و «روزه خواری» می کنند! ❇️ بنا به حدیث منسوب به امیر مومنان : مردم به حاکمیتشان شبیه ترند تا به پدران شان! وقتی مسئولان نظام اسلامی که به فرمایش قرآن باید اولویت نخست شان اقامه احکام دینی در جامعه باشد ( الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه) توجه به معضل روزه خواری را به فراموشی سپرده اند و در واقع «سهم شریعت از جمهوری اسلامی» به حداقل رسیده ،از مردم عادی و غیر مومن در عرصه احترام به شریعت چه توقعی می توانیم داشته باشیم؟ محمدصادق کوشکی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊⚘ ۱:۲۰ بامداد جمعه... 📸 افطار حاج قاسم در ماه رمضان چه بود؟ 🔸اکثرا در ماه مبارک رمضان ماموریت بودند و همیشه با بچه‌های خط افطار می‌کردند و همان غذایی که آنها می‌خوردند را میل می‌کردند. گاها افطار خود را به رزمنده‌ها می‌دادند و فقط نان و ماست می‌خوردند... @Emam_kh
‼️ تشخیص ضرر داشتن روزه ‌ 🔷 تشخیص تأثیر روزه در ایجاد بیماری یا تشدید آن و عدم قدرت بر روزه یا ضرر داشتن روزه بر عهده مکلف است. پس اگر پزشک بگوید: روزه ضرر دارد ولی گفته او موجب اطمینان یا ترس از ضرر نشود یا مکلف با تجربه دریافته باشد که روزه ضرر ندارد، باید روزه بگیرد، همچنین اگر پزشک بگوید: روزه ضرر ندارد ولی خودش بداند روزه برایش ضرر دارد یا خوف ضرر عقلایی داشته باشد، نباید روزه بگیرد و روزه بر او حرام است. 📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۷۹۴ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑تاکید حضرت زهرا بر درک غروب جمعه 🌟حضرت فاطمه علیهاالسلام گویند: شنیدم پیامبر اکرم صلّى‏ اللّه‏ علیه ‏و ‏آله مى‏ فرمودند: 💫در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود 🌓 آن زمانى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد. 🌺حضرت فاطمه علیهاالسلام براى درک آن ساعت به خدمتکارش مى ‏فرمود: 📒بر فراز بلندى برو و هرگاه دیدى نیمه خورشید غروب نمود مرا خبر کن تا دعا کنم. @Emam_kh
18.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 | بنده بدون تعطیل برای شما جوانها دعا میکنم ❤️ رهبر انقلاب: بنده برای جوانها به طور مرتّب، بدون تعطیل، یعنی هر شبانه‌روزی لااقل، یک مرتبه دعا میکنم؛ برای شما جوانها و برای همه‌ی جوانهای کشور دعا میکنم که خداوند کمکشان کند، خدا هدایتشان کند، خدا سعادتمند‌شان کند، خدا مشکلاتشان را برطرف کند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت صدوهشتادونهم عمه با مهربانی رو به محسن کرد... - محسن جان اینبار فرق میکنه... میدونی مادر خودت... اینبار هر دوشون میخوان به زندگیشون سامون بدن... لجبازي رو کنار گذاشتن... رو به من کرد... - مگه نه مادر؟!... دهان باز کردم که تایید کنم... که چشم غره ي مادر دهانم را بست... مادر به جاي من جواب داد... " - مرجان میدونی مثل خواهرمی... و امیرعباسم که برام با محسن فرقی نداره... تو خودت جاي من بودي میدادي دخترتو؟!... به واالله اگر میدادي... امیرعباس خوبی و جوونمردیش تو کل بازار و محل زبونزده... اما تو خونش به زنش بدجوربد کرد... براي محیا مرداي بهتري هست... من میخوام دخترم حداقل براي بار دوم خوشبخت بشه... شاید الان خودشم راضی باشه اما عاشقی کورش کرده... نمی دونه داره چیکار میکنه... صالح اینه که همون دختر دایی پسر عمه بمونن... دیگه نه ما و نه خودشون تحمل داغ شدن نداریم... بازي تازه تموم شده رو دوباره شروع نکنیم... تازه آرامش برگشته به خونه بزاریم بمونه"... امیرعباس گلویی صاف کرد... و نگاه کردم به سویش... "- زن دایی حرف شما متین... محیا دیگه محیاي قبل نیست... منم دیگه اون امیرعباس قبل نیستم... من میخوام با محیا زندگی بسازم آروم بشم کنارش... ..." چون دیگه فهمیدم جز محیا کنار هیشگی آروم نمیگیرم گونه ام سرخ شد از بی پروا حرف زدنش... ادامه داد... " - میخوام عمرمو کنارش بگذرونم... میدونم شما تجربه تلخی داشتید... داماد خوبی براتون نبودم... شوهر خوبیم برا محیا نبودم... راستش زندگی نبود زندگی قبلیمون... اما زندگی میخوام بسازم الان کنارش"... رو به محسن کردو گفت... " - محسن تو برادر منی و خواهرمو دستت امانت سپردم... و الحق که کم نذاشتی... میدونم امتحان پس دادم و بدجور رد شدم... اما یه بار ازتون فرصت میخوام به خاطر من به خاطر محیا... که سامون بدیم به زندگیمون"... مادر با اخم گفت... - والاچی بگم امیرعباس جان... مثل اینکه تو و محیا همه قرارا و قولاتونو گذاشتید... نه زن دایی اگه قراري بود که الان همگی اینجا ننشسته بودیم... من الان از شما فقط یه فرصت میخوام... که بتونم زنمو خوشبخت کنم ،جبران کنم... آنقدر احترام داشت میان خانواده... که روي صحبتش کسی حرفی نزند... حتی مادر و محسن که اخم هاي درهمشان نشان می داد ناراضی بودنشان را... مادر دنبال حرف امیرعباس گفت... " - والا چیزي نمیشه گفت با این صحبتات امیرعباس جان... مثل اینکه محیام راضیه... حالا هرچقدر من و محسن بگیم... شما کار خودتونو میکنید"... امیرعباس چیز دیگري نگفت... و آقاجون ادامه داد... - دخترم به نظرم یه مدت نامزد باشن... که شما و محسن هم دلتون راضی بشه... مادر ناراضی تکیه داد... - والا چی بگم... ایشاال که خوشبخت باشن... انگار که همگی با این حرف مادر نفس راحتی کشیدند... و آن جو سنگین کمی سبک شد... صحبت میان بقیه گل انداخت... و من همچنان لال شده سر جایم خشک شده بودم... با صداي مادر به خودم آمد و به سمتش برگشتم... که آرام زمزمه کرد... "- محیا اینبارم کار خودتو کردي... اما بدون راه برگشتی واست دیگه تو خونه ي من نیست... انتخاب کردي هرچیم شد پاي انتخابت وایمیسی... من دیگه پشتت نیستم"... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀