eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
19.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان قسمت دویستویکم سري تکان داددو گفت... - لباس قشنگیه شروع کنیم... سري تکان دادم و او مشغول شد... فکر کنم سه ساعت از نشستنم گذشت... که آرایشگر بالاخره کارش را تمام کرد... و من بیش از خودم هیجان دیدن ساحل را داشتم... با هیجان به آرایشگري که فهمیده بودم نامش مارل است نگاه کردم... - عروس هم حاضره؟!... به سمت اتاق عروس نگاهی کرد... " - فکر کنم... آره دارن لباس میپوشونن بهش... نمی خواي خودتو ببینی؟!... ماشااالله ماه شدي"... از جا بلند شدم ونگاهی به خود انداختم... زیبا شده بودم... آرایش ساده و در عین حال زیباییم طراوت خاصی به چهره ام بخشیده بود... و موهایم که ساده پشت سرم جمع شده بود... زیادي خانومانه ام کرده بود... بلند شدم روي جوراب شلواري زخمی که... به خواست امیر عباس پوشیده بودم لباسم را تنم کردم... و با هیجان وارد اتاق ساحل شدم... و از چیزي که میدیدم شکه شدم... باورم نمی شد ساحل در آن لباس پرنسسی سفید... با آن تاج ظریفش روي موهاي بلوطی رنگ جدیدش... غیر قابل تصور و زیبا شده بود... و لبخند زیبایش عجیب میدرخشید... زبانم بند آمده بود اصلا... خنده اش غلیظ تر شد... - چطور شدم محیا؟!... با صدایی که از شدت بغض و شوق میلرزید... گفتم... عالی،شبیه فرشته ها شدي ساحل... دلم میخواست در آغوشش بگیرم... آرام به سمتش رفتم... و در آغوش گرفتم رفیق روزهاي تنهاییم را ... واز ته دل بوسیدمش... - محشر شدي ساحل... امیدوارم خوشبخت باشی... بینی ام را کشید... - تو چرا اینقدر ناز شدي بلا... خندیدم و اشاره به آن دست خیابان که امیرعباس داشت به سمتمان می آمد کرد... - تو همینجوري دل اون بنده خدا رو بردي... خدا به دادش برسه امشب... و سري براي امیرعباس تکان داد... و عروسش را سوار ماشین کرد و به راه افتاد... نگاهی به امیرعباس کردم که حالا به من رسیده بود... لبخندي زد که زوري بودنش معلوم بود... اما من توجهی نکردم و با هیجان سلام دادم... - سلام خوشگل شدم... آرام گفت... "- سلام عزیزم تو خوشگل بودي... ..." اینجوري وسط خیابون واینسا بیا بریم کمی توي ذوقم خورد از رفتار سردش... همراهش شدم و سوار ماشین شدیم... و من ریه پر کردم از عطر خنکی که انگار به من جان می داد همیشه... سعی کردم ناراحتی ام را بروز ندهم... - حاج آقاي ما چقدر خوشتیپ شده... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
رمان قسمت دویستودوم آقا داماد شمایی یا یکی دیگه... لبخند کمرنگی زد و کلافه نگاهش را در صورتم گرداند... - خیلی خوشگل شدي خانم... لبخندي زدم که ادامه داد... - میدونم حقت تو مراسم برادرت بدرخشی خانوم... ولی من دوست دارم تو فقط وفقط مال من باشی... دیدم اخم کمرنگتو وقتی هیجانی ازم ندیدي جلوي در... لبخندم عمیق تر شد... از درك عمیقی که نسبت به رفتار من داشت... از پختگی اش از شعورش... و همچنین حساسیتی که به نظر زیبا و شاید بیمار گونه میامد... و براي من شیرین بود... به تالار رسیدیم و از هم جدا شدیم... به قسمت زنانه رفتم... هنوز عروس و داماد نیامده بودند... لباسم را سریع تعویض کردم تا به مهمانان برسم... از اتاق که بیرون آمدم مادر و عمه را دیدم... که به مهمانان خوش آمد میگفتند و به سمتشان رفتم... و چقدر به نظر جوان می آمدند مادرهاي عروس و داماد... دستم را پشت مادر گذاشتم که مشغول تعارف کردو به عمه ي امیرعباس بود... و لعنت فرستادم به شانسم... از آنچه که میترسیدم به سرم آمد... با دیدنم لبخندي زد... - اي واي سلام محیا جون خوبی؟!... لبخندي زدم و به رسم مهمان نوازي سلام دادم... و رو به دخترش که با اخم رویش را آنطرف کرده بود هم سلام دادم... ممنون عمه خانوم خوش آمدید... دست روي شانه ام گذاشت... " - ماشااالله هر روز خوشگلتر میشی... از اولم میدونستم مال خودمون میشی... حالا هر چیم شده باشه... حالا یه زنم طلاق داده باشه مال گذشتس... آفرین به بخشش و گذشتت"... چشمانم را باز و بسته کردم... اینقدر تند حرف میزد حتی مهلت نفس کشیدن هم به خودش نمی داد... و در دل دخترش را دعا کردم... که برایم پشت چشمی نازك کرد... دست مادرش را گرفت و رفتند نشستند... دو ساعت کامل آنقدر راه رفته بودم و باهمه صحبت کرده بودم... که براي منی که اصلا عادت به جمع نداشتم واقعا طاقت فرسا بود... کمی نشستم و پوفی از کلافگی کشیدم... از همه سخت تر پاسخ دادن به سوالات مختلف فامیل ها بود... که من را بیشتر از همه کلافه می کرد... با دیدن مینا که از رختکن بیرون آمد انگار دنیا را هدیه دادند... در آغوشش گرفتم وکنار گوشم گفت... - به به عروس خانوم آینده... لبخندي زدم وگفتم... "- تو روخدا شروع نکنیا... تا همین حالا در همین مورد داشتم به فامیل محترم توضیحات میدادم"... خنده اي کردو گفت... " - حقته... چرا وقتی فامیل صلاح نمی دونن ازدواج میکنی؟"... به حرف مسخره اش خندیدم... و صداي بالا رفتن سوت و کف خبر از آمدن عروس و داماد میداد... از جا بلند شدم و با تمام وجود دست زدم... اشک به چشمم آمد و ستردم اشک روي گونه ام را... از آنچه که میدیدم و حقیقتا زیباترین صحنه ي عالم بود برایم... روي ساحل و محسن را بوسیدم... و روي صندلی نشستم کنار مینا ... و تا آخر هم دیگر تکان نخوردم... واقعا حوصله ي بازپرسی و کنکاش بقیه را نداشتم... نگاه به لباس قرمز رنگ مینا انداختم... - چه خوشگله لباست... خندید... - آره خیلی... سلیقش حرف نداره... متعجب پرسیدم... - سلیقش؟!... دوباره لبخند ملیحی زد... - با بردیا رفتیم خریدیم... - بردیا؟!... بردیا کی... حرفم را نیمه گذاشتم... - منظورت ؟ ..!متعجب گفتم... - نه؟!... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 3 ) 🔹 ارزش نصیحت کننده 🔻در خطبه ۱۹۴ هم می‌فرمایند: « وَ أُحَذِّرُکمْ أَهْلَ النِّفَاقِ » ؛ " من به شما هشدار می‌دهم از منافقین (مواظب منافقین باشید.) " 5⃣ عباداللّه، دسته دیگری هستند که به انسان ها هشدار می‌دهند؛ حضرت در خطبه ۲۲۲ درباره عباداللّه می‌فرمایند: « وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ » ؛ " عباداللّه هر کسی که به چپ و راست منحرف بشود، راهش را مذمّت می‌کنند و او را از هلاکت بر حذر می‌دارند. " 🔻همچنین در خطبه ۸۳ می‌فرمایند: « أَيْنَ الَّذِينَ...حُذِّرُوا أَلِيماً » ؛ " کجا هستند بندگان خوب خدا که دیگران را از عذاب دردناک قیامت بر حذر می‌داشتند؟ " 6⃣ موضوع بعدی که جزء دسته تحذیر کنندگان ماست، دنیا است؛ 🔻خود دنیا می‌تواند برای انسان با بصیرت مایهٔ هشدار باشد؛ در خطبه ۱۷۳ می‌فرماید: « وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا » ؛ " دنیا اگر چه شما را هم فریب می‌دهد، امّا خودش هم نسبت به شرّ خودش، شما را بر حذر می‌دارد. " 7⃣ بعدی، عبرت هاست؛ 🔻مولا در حکمت ۳۶۵ می‌فرمایند: « الاِعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ » ؛ " عبرت گرفتن از گذشته ها، انذار کننده ای خیرخواه است. " 8⃣ و آخرین تحذیر کننده، خود انسان نسبت به خویش است؛ 🔻 مولا علی (علیه السلام) در نامه ۳۱ به فرزندشان امام حسن (علیه السلام) می‌ نویسند : « وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ » "نفْس خودت را نسبت به بی رحمی روزگار و ناجوانمردی گذر شب و روز، بر حذر بدار و هشیار کن" 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب در درس اخلاقی که دیروز پخش شد: طبق احادیث باید از نوع زندگی، کارها و سفرهایی که به حسب متعارف مردم زشت است، صرف‌نظر کرد. @Emam_kh
🔲◾️▪️درد دل امیر المومنین (علیه السلام ) ▪️درد دلهام برای تو حسین بسیار است بسته ام بار سفر چشم به راهم یار است ▪️خوشی عمر مرا بود به نه سال فقط بعدِ زهرا علی از دست فلک بیزار است ▪️ابن ملجم به خیالش که مرا کُشت ولی قاتل اصلی من ضرب در و مسمار است ▪️حسن از کوچه چه دیدست که لکنت دارد که هنوزم که هنوز است دلش بیمار است ▪️به ابالفضل سپردم که کنارت باشد او گرفتار تو و در همه جا غمخوار است ▪️بیشتر از همه دلواپس زینب هستم که به هر شهر اسیرِ سرِ هر بازار است ▪️زیور آلات به همراه مبر کرب و بلا اُلفت مردم کوفه به طلا بسیار است @Emam_kh
👓 سوزن و جوالدوز، کالسکه و دُرشکه! 🔹روزانه هزاران نفر، از سفر ترکیه و گرجستان و ارمنستان و امارات به کشور بر می گردند؛ کالاهایی را هم خریده و با خود آورده اند. کسی برای شان "بپّا" و "دوربین" نمی کارد تا با نام و مشخصات کامل خانواده، "هو" کند. اصلا چند نفر ما، همسر و دختر و داماد فلان مسئول را ببینیم، می شناسیم؟ ♦️نه مسافرت خارجی، منع قانونی دارد و نه کالا -در حد بار مسافر- به همراه آوردن. (مع الاسف، هزینه سفر چند روزه به ترکیه، از برخی مسافرت های هوایی داخلی مثلا به کیش کمتر است. هزینه تورهای معمولی چند روزه به ترکیه، پنج میلیون تومان است). 🔹اما این مجاز بودن و منع قانونی نداشتن، یک مقوله است؛ و مروّت و عقلانیت به خرج دادن و سفر خارجی غیر ضرور نرفتن، یا کالای خارجی دارای مشابه داخلی نخریدن و نیاوردن، مقوله ای دیگر. ♦️به همسر و دختر و داماد یک مسئول، به صرف سفر به کشور همسایه، یا خریدن مثلا کالسکه و کیف نوزاد نمی شود ایراد قانونی گرفت؛ اما از موضع مروّت و عقلانیت، جای خرده و اعتراض دارد . 🔹این کار -که گویا قالیباف هم مخالف بوده- هم لطمه به شخصیت اوست، هم بی مهری به تولید ملی و اشتغال در کشوری که در معرض تحریم و مضیقه های ارزی است. خروج ارز از کشور و صرف کالای خارجی شدن، جفا در حق اقتصاد کشور است؛ ولو در حد ده، بیست، یا سی میلیون تومان. ♦️در عین حال، این اتفاقِ رصد شده، با شانتاژ رسانه ای، به عنوان زندگی اشرافی جا زده شد و حال آن که چنین قضاوتی، به صرف سفر به ترکیه و با خود همراه آوردن کالسکه نوزاد، بی انصافی و بی اخلاقی و سیاسی کاری است. 🔹"اختیار" یا "مسئولیت" فرزند و داماد برای مسافرت، یا همراه آوردن کالای مسافر، با پدر و پدر همسر نیست؛ اما همین سوژه پردازی سیاسی کارانه نشان می دهد خانواده مسئولان حتی باید از موضع شبهه هم پرهیز کنند، به ویژه اگر داعیه های اسلامی و انقلابی و مردمی داشته باشند. "اِجتَنِبوا مِن مَواضِعِ التُّهَم... آشیخ تو هم!". 🔹اگر سفر کذایی را خلاف مروت و عقلانیت تلقی می کنیم، سوژه کردن آن برای زدن یک صاحب منصب، قطعا به طریق اولی، خلاف مروت و انصاف است. باید میان روشنگری اخلاق محور، با افشاگری پرده درانه و عاری از اخلاق و انصاف، فاصله گذاری کرد. اولی لازم و محترم است؛ دومی، مسموم و مطرود. اولی برای اصلاح است؛ دومی، برای تخریب و عملیات روانی. ♦️ماجرا هنگامی قابل تامل تر می شود که عنایت کنیم تیم عملیات کننده رسانه ای، بیطرف نیست و کاملا در خدمت یک جریان سیاسی سر تا پا فاسد عمل می کند. به همین دلیل هم غالبا در مچ گیری ها، سوزن را می بیند یا حتی سوزن می تراشد؛ اما چشم بر جوالدوز اشرافیت سیاسی که پادویی اش را می کند، می بندد. 🔹در سالگرد شهادت شهید سلیمانی، گوشی دست دختر شهید را آگراندیسمان (عَلَم) می کند و می کوشد تمام سالگرد را تحت الشعاع قرار دهد؛ اما نه تنها مفاسد زنجیره ای اشرافیت غربگرا را نمی بیند؛ بلکه در طول سالها در خدمت ستاد عملیاتی آن عمل کرده است. ♦️... درست در روزی که پیش بینی صندوق بین المللی پول، از موفقیت ایران و کاهش 8 درصدی تورم در سال جاری حکایت می کرد، بخش عمده ای از خبر سازی ها و مجادلات و مباحث در فضای مجازی، به حاشیه بازی مطلوب اشرافیت غربگرا گذشت. 🔹آیا به حاشیه انداختن موفقیت های هفت هشت ماه اخیر کشور با حاشیه سازی های رسانه ای، اتفاقی عادی و طبیعی است؟ کالسکه وارد کردن بد است؛ پیشران درشکه عملیات سیاست بازان شدن، کاری بدتر و قبیح تر. 💬 محمد ایمانی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حاج قاسم سلیمانی: به حقّ همین حسین بادپا که عظمتش اینه که به عشق دفاع از حریم خواهر [امام] حسین (علیه السلام) اشک ریخت و التماس کرد و جان خودش را جانانه و آگاهانه در راه خدا تقدیم کرد، از خدا میخواهیم؛ همه جامعه ما و پیران ما، جوانان ما و زنان ما را حسین بادپا گونه به بار آورد ... 🌙به‌مناسبت ماه مبارک رمضان و سالروز شهادت 🌹شهید_بادپا 🇮🇷 @Emam_kh
📌 بهبود اسهال و استفراغ ✍ یک مشت آویشن رو بجوشونید در یک پارچ آب صاف کرده بهش یک ق مرباخوری زردچوبه و مقداري عسل و لیمو ترش یا سرکه طبیعی افزوده بزارید خنک بشه میل کنید .🌿🍂🌿🍂🌿
مدل قلاب بافی
این مدل مناسب لباس زنانه و شالگردن می باشد