سخنان دیروز رهبری درباره #استعمار_نو
که کمتر دیده شد:
در قرن بیستم یعنی بعد از حدود سه قرن،چهار قرن استعمار،
به این نتیجه رسیدند که استعمارِ مستقیم
دیگر جواب نمیدهد؛
یک سیاست جدیدی به وجود آمد
و آن سیاست این بود که در کشورهای هدف،
افرادی را تربیت کنند تا آن افراد
همان کاری را انجام بدهند
که استعمارگر بنا بود انجام بدهد،
همان حرفی را بزنند که او بنا بود بزند،
همان اقدامی را در کشور انجام بدهند
که استعمارگر بنا بود انجام بدهد؛
اصلاً هدف این است.
پس نگاه به دانشگاه و نخبهپروری و نخبهشناسی
در کشورهای هدف برای غربیها این بود که عرض میکنم
که اسم این، استعمار نو بود.
در این زمینه کتابها نوشتهاند،
حرفها زدهاند،
مطالب تحقیقی زیادی افراد نوشتهاند
که خوب است نگاه کنید.
نگاه جریان واپسگرا و ضدّانقلاب به دانشگاه این نگاه بود؛
خب این با نگاه انقلابی کاملاً در تضاد است.
آنها میخواستند که دانشگاههای ماــ
نه فقط دانشگاه کشور ما؛
کشورهای هدف ــ
پسماندههای دانش غربی را فراگرفته
و در واقع آن متاع ازکارافتادهی بیفایده
یا کمفایده را یاد بگیرند
و دستشان از تولید علم کوتاه باشد
یعنی واقعاً علم،
به معنای واقعی کلمه پیشرفت و توسعهای در این کشورها
پیدا نکند؛
هدفِ اینها این بود.
هر حرکتِ علمیِ نوآورانه در هر بخشی،
در این کشورها مورد سرکوب قرار گرفته.
اینها واقعیّات است،
اینها ادّعا نیست،
اینها اتّفاقاتی است که افتاده.
خب، این هم یک چالش بود.
آنها میخواستند «#دانشمندِ_مصرفی» و «جامعهی مصرفی» تولید کنند با دانشگاه.
«دانشمند مصرفی» یعنی آن کسی
که مصرفکنندهی دانش غربی است،
آن هم نه دانش پیشرفته،
[بلکه] دانش عقبافتاده، دانش منسوخشده.
«جامعهی مصرفی» یعنی
همین دانشمندِ تحصیلکردهی مصرفی
وقتی میآید در جامعه،
وقتی مدیریّت را به عهده میگیرد و مانند اینها،
یک جامعهی مصرفی به وجود میآورد
بازار مصرف محصولات غربی تولید میکند.
هدف از دانشگاه این بود؛
نگاه به دانشگاه چنین نگاهی بود.
شما امروز میشنوید
در خیلی از بیاناتی که در روزنامهها
و در فضای مجازی پخش میشود،
مسئلهی #ایدئولوژیزدایی
به عنوان یک کار لازم [مطرح میشود]؛
این همان هویّتزدایی است.
ایدئولوژی، تفکّر، ارزشها، هویّت یک ملّت است.
امروز قبلهی اینها آمریکا است.
و آمریکاییها دائم روی ارزشهای آمریکایی تکیه میکنند
که ارزشهای آمریکایی این جور میگوید،
ارزشهای آمریکایی این جور میخواهد
ــ ارزشهای آمریکایی یعنی همان ایدئولوژی ــ
[امّا] اینها حاضر نیستند این را از آمریکا یاد بگیرند.
اینکه گفته میشود ایدئولوژیزدایی
که بایستی در داخل ایدئولوژیزدایی بشود،
یعنی هویّت فکری جامعه
که مظهر مهمّش هم دانشگاه و دانشجو است
بایستی از بین برود؛
هویّتزدایی یعنی این:
مبانی اندیشهای و رویکردهای تاریخی
و ملّی یک کشور تحقیر بشود،
گذشتهی یک کشور تحقیر بشود،
گذشتهی انقلاب تحقیر بشود،
کارهای بزرگی که انجام گرفته کوچکنمایی بشود؛
و البتّه عیوبی وجود دارد و این عیوب هم ده برابر بزرگنمایی بشود؛
هویّتزدایی یعنی این.
آن وقت به جای این هویّت،
منظومهی فکری غرب جایگزین بشود؛
که یک نمونهاش همین سند ۲۰۳۰ آمریکاییها است.
که این، مظهر سلطهی نواستعماری غربی در زمان ما است؛ یعنی یکی از نمونههایش این است.
✍ سید_امیرحسین_حسینی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ شبهه اول : مسلمون ها روزه میگیرن تا حال فقرا رو درک کنن .. خب بجاش برن به فقرا کمک کنن !
❌ شبهه دوم : روزه دار نمیتواند گرسنه را درک کند چون به افطار ایمان دارد
📽️ جواب شبهه : دو دقیقه تا انتها ببینید ⇧⇧
🌹اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🦋 معرفی سوره أنعام
🌸 این سوره ششمین سوره قرآن کریم است و از لحاظ ترتیب نزول پنجاه و پنجمین سوره ای است که بر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. سوره هایی که در مکه نازل شدند را سوره های #مکی و سوره هایی که در مدینه نازل شدند را سوره های #مدنی می نامند، سوره أنعام به دلیل اینکه در مکه نازل شده است را سوره مکی می نامند و یکی از سوره های بزرگ قرآن است و شامل ۱۶۵ آیه است. این سوره در جزء ۷ و ۸ آمده است. هدف اساسی این سوره، همانند سایر سوره های مکی، دعوت به توحید، نبوت و معاد است. دقت در آیات این سوره می تواند روح نفاق را از میان مسلمانان برچیند و گوش ها را شنوا و چشم ها را بینا و دل ها را دانا سازد.
✅ چرا نام این سوره انعام است؟
- مشرکان به اعتقاد خود، بعضی چهارپایان را حلال و بعضی را حرام می دانستند، قرآن در این مورد از آیه ۱۳۶ این سوره به بعد، احکامی را در مورد چهارپایان بیان می فرماید که به این جهت این سوره، #أنعام نامیده شده است.
🔴 احکام_سوره
- از جمله احکامی که در این سوره بیان شده است: ترک گناه در ظاهر و باطن - نخوردن چیزی که نام خدا بر آن ذکر نشده - هدایت نشدن افراد مرده - خلقت میوه - اسراف نکردن - پرداخت زکات - اجزای مورد استفاده حیوانات و اجزایی که نباید استفاده کرد - نیکی به پدر و مادر و آزار ندادن آنها - حرام بودن قتل فرزندان از ترس فقر - نزدیک نشدن به کار زشت چه آشکار و چه پنهان - نزدیک نشدن به مال یتیم تا وقت بلوغ - وفای به عهد - به عدالت سخن گفتن - دوری از راهی که موجب تفرقه و پشیمانی می شود
🔴 قصه_های_سوره:
از جمله داستان هایی که در این سوره آمده است: مجادله، رفتار و عاقبت مشرکان - داستان حضرت ابراهیم علیه السلام - ترتیب پیامبران از نظر هدایت - گریه های پیامبران و سختی های آنها
🌸 مباحث دیگری در مورد نصیحت های خداوند به پیامبر در مورد غمگین نشدن از رفتار کافران ، هشدار خداوند به کافرین در مورد هنگام رسیدن مرگ ، برابر نبودن جاهل و دانا، آزمایش فقیر و ثروتمند توسط خدا، یکی از علت های بلا و مصیبت، شباهت خواب و مرگ ، پاداش خوبی و جزای بدی، عاقبت افراد مؤمن ، مقام اشخاص وسیله امتحان آنهاست ، محشور شدن حیوانات، اثبات معاد از راه کشاورزی، حرکت منظم ماه و خورشید ، ستارگان و ماه ، راهنمای شب، نوزاد انسان در شکم مادر، نزول باران و فواید آن و در مورد خلقت میوه های مختلف اشاره شده است.
🌸 در هیچ سوره ای به اندازه ی این سوره، کلمه «قل» نیامده است. تکرار ۴۴ بار کلمه «قل:بگو» خطاب به پیامبر، شاید به خاطر آن است که در این سوره، عقاید باطل و انحراف ها و توقعات بی جای مشرکان بیان شده و لازم است قاطعیت در کار باشد.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی:
🌹من فرمانده ی نیروی قدس هستم، من در کنار ولی فقیـه در جایگاه مالڪ اشتـر نشسته ام، مالڪ اشتر نیستم، در جایگاه او نشسته ام.
🌺شادۍروحمطھرشھداصلوات
🌹اَللهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُمْ
🇮🇷@Emam_kh
✅ شب ۲۷ ماه #رمضان، لیلهالقدری دیگر
۱) (إقبال الأعمال، ص۶۶)⏪
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شب قدر، شب ۲۷ ماه رمضان است.
۲) (بحارالأنوار، ج۴۴ ،ص۴۲ به نقل از تحف العقول)⏪
معاویه به حضرت مجتبی علیه السلام گفت: ای ابومحمد! به ما از شب قدر خبر بده. فرمود: شب قدر را ازشب بیست و سوم تا شب بیست و هفتم طلب کنید
👌شب ۲۷ رمضان را از دست ندهیم
💎اعمال مخصوص ۲۷ رمضان :
انجام دو غسل (اول و آخر شب ) و خواندن هزار مرتبه سوره قدر و تلاوت سوره دخان
و تکرار زیاد یک خط از دعای امام سجاد علیه السلام:
✿ خدای من! جدا شدن از این دنیا را روزیم کن
و رسیدن به مکان جاودانى را نصیبم فرما
و آمادگى براى موت را قبل از رسیدن فوت برایم فراهم کن.
@Emam_kh
نگاه معنوی امام خمینی (ره) به روز جهانی قدس
علت نامگذاری آخرین جمعه از ماه مبارک رمضان بهعنوان روز قدس، موضوعی است که گاهی در ذهنها خطور میکند که چرا امام خمینی (ره) این روز را بهعنوان روز قدس انتخاب کردند؟ بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران در پیامی که بهمناسبت نامگذاری آخرین جمعه از ماه مبارک رمضان بهعنوان «روز قدس» صادر کردند، با اشاره به ماه مبارک رمضان و ایام قدر، از این موضوع که این ایام میتواند تعیینکننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، سخن گفتند؛ بنابراین امام خمینی (ره) از بُعد معنوی نیز به موضوع مبارزه با اسرائیل غاصب و تمامی مستکبران جهان اندیشیدهاند؛ یعنی از سلاح «دعا» در ایامی که مانعی در برابر اجابت آن نیست، بهره بردهاند تا در روزها و شبهای معنوی ماه میهمانی خدا که سرنوشت یکساله افراد در آن تعیین خواهد شد و نیز در حالی که «شب قدر بالاتر از هزار شب است»، مومنین برای نابودی اسرائیل غاصب و دیگر مستکبران جهان و نیز نجات ملت فلسطین از شرّ غده سرطانی صهیونیزم، دعای «مرگبر اسرائیل» کنند.
#شاخصه_حساس_بودن_به_نظام_اسلامی_وولایت_فقیه
@Emam_kh
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
‼️افطار روزه قبل از حد ترخص
🔷 مسافری که از شب قبل قصد سفر کرده و پیش از ظهر به مسافرت می رود، نمی تواند تا قبل از رسیدن به حد ترخص روزۀ خود را افطار کند و در صورتی که پیش از آن افطار کند، بنابر احتیاط کفاره افطار عمدی روزۀ ماه رمضان بر او واجب است؛ البته چنانچه از حکم مسأله غافل بوده، کفاره ندارد.
ملاک تشخیص حدّ ترخص، آن است که از آخرین خانۀ شهر به اندازه ای دور شود که صدای اذان متعارف شهر را بدون بلندگو نشنود؛ خواه دیوارهای شهر را ببیند یا نه.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
✳️ فلسطین؛ نقطهی عطف مرگ فرهنگ مدرنیته
🔻 یکی از نکاتی که موضوع #فلسطین در تاریخ معاصر بهخوبی برملا کرد، پوچی و پلیدی #فرهنگ_مدرنيته است و با این دیدگاه، هر خونی كه از مردم فلسطين ريخته میشود، يك قدم بهسوی ظهور نور و اضمحلال فرهنگی است که در بستر آن فرهنگ، #اسرائیل شکل گرفته.
‼️ اينطور نيست كه فكر كنيد اينكه #تمدن_غربی سختترين زندگی را به مردم فلسطین تحميل میكند، يك اتفاق عادی است، هرگز اینطور نیست، موضوع فلسطین جريانی است كه قهرمانان آن دارند قدمبهقدم در تغییر سرنوشت جهان نقش بازی میکنند. لذا مقام معظم رهبری (حفظهاللهتعالی) خيلی عالمانه فرمودند: «مبارزه فلسطینیان با اسرائیل، خط اول مقابله اسلام با كفر است» با این تعبیر فلسطين منطقهای نيست كه در آن دو گروه در حال جنگیدن هستند و بقيه هم جدای از آن دو جبهه در حال زندگیکردن باشند. بلكه خط اول مقابلهی اسلام است با فرهنگی که در تمامیت خود در اوج انحراف و پستی است، تا معلوم شود چشمها باید به جایی دیگر دوخته شود.
«والسلام»
✍ #استاد_اصغر_طاهرزاده
#⃣ #فلسطین #مقتدر_مظلوم
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت دویستودوازدهم
من زودتر به اتاق رفته بودم به بهانه ي دیدن لباسهایم...
از مادرش سراغم را گرفت...
عمه گفت...
- تو اتاقه مادر، الان صداش میکنم...
پشت حرف عمه گفت...
- نمی خواد مادر خودم میرم...
دست مشت کردم از استرس، دلتنگ بودم...
اما دلم کمی ناز کردن و قهر کردن میخواست...
داخل شد و آرام سلام کردم...
بی آنکه برگردم به سمتم آمد ...
شانه ام را گرفت و به طرف خودش برگرداند...
- چه استقبال گرمی...
لب فشردم و خجالت زده...
راست میگفت هرچه که بود باید به استقبالش میرفتم...
نگاه دزدیمو گفت...
- از من فرار میکنی یا دارم اشتباه میکنم...
انگشت در هم پیچاندم...
- نه...
فرار نمی کنم...
پشت به او کردم و مشغول دید زدن کشوها شدم...
دست روي شانه ام گذاشت...
و نوازش وار تا کمرم کشید دستش را...
و کمرم را در بر گرفت...
- جاي تو همینجاست راه فراري نداري...
پوزخند زدم و به سمتش برگشتم...
-گفتم که زیادي به خودتون مطمئنید پسر عمه...
تاي ابرویش بالا رفت...
مرا به سمت خودش کشید...
- پسرعمه؟!...
نگاهم را به جایی جز صورتش دوختم...
- بله...
مگه شما پسرعمه ي من نیستید...
خندید و آرام تر گفت...
" - خوشم نمیاد از من در بري...
اینطوري حرف بزنی...
پسر عمه صدام کنی...
در صورتی که من شوهرتم...
شو...
ه...
رت"...
هجی کردن کلمه اش که تمام شد نگاهی انداخت...
و صورتم را قاب گرفت با دستانش...
نزدیک آمد تا ببوستم...
اما صداي تقه اي که به در خورد،هم من و هم او را از جا پراند...
و متعاقبش صداي عمه آمد که از همان پشت در میگفت...
" - امیرعباس جان ما داریم میریم بازار...
تو خونتون یه چیزایی ندارید...
..."
یادمون رفته بگیریم با چند تا چیز دیگه زود برمیگردیم
خنده ام گرفته بود از دست پاچگیش...
صداي خود را کنترل کرد و از پشت همان در بسته گفت...
- باشه مادر دستتون درد نکنه...
الان میام میرسونمتون...
عمه با بدجنسی گفت...
نه شما اینجا بمونید به کارتون برسید...
مام میریم زود میاییم...
پیشانی امیرعباس سرخ شده بود از خجالت...
ومن هم دست کمی نداشتم از او...
صداي در خبر از رفتنشان می داد...
نگاهی انداخت به منی که زل زده بودم به صورتش...
- چیه؟!...
شانه اي بالا انداختم...
- هیچی پسر عمه...
به سمتم آمد گره ي روسریم را باز کرد و گونه ام را نوازشی داد...
- فکر کردم با جوابی که الان بهت دادم دیگه پسرعمه صدام نمیکنی...
اما میبینم سمج تر از این حرفایی...
چشمانش را خمار کرد...
- خوب کجا بودیم؟!...
قدمی عقب برداشتم...
" - بس کنید لطفا...
هر وقت رفتار با یه خانوم را یاد گرفتید...
اونوقت حق دارید به من نزدیک شید"...
و به سمت پذیرایی رفتم...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
رمان #بغض_محیا
قسمت دویستوسیزدهم
اما هنوز دستم به دستگیره ي در نرسیده بود که...
دستش را حلقه ي شکمم کرد و به سمت خود کشید...
و برم گرداند و به در کوباند پشتم را...
تمام این اتفاق در عرض یه ثانیه بود ...
و من حالا پشتم به در چسبیده بود و نگاهش میکردم...
مچ دستانم اسیر هر دو دستش بود...
کمی تکان دادم به دستهایم...
- ولم کنید لطفا...
آرام گفت...
" - اینو همیشه یادت باشه محیا...
همیشه یادت باشه...
من هر وقت بخوام بهت دست میزنم...
نزدیکت میشم و میبوسمت"...
آرام روي لبم را بوسید...
" - زن دایی شوهر داري رو اونجوري که باید یادت نداده...
خودم یادت میدم عیب نداره"...
حرصی نگاهش کردم...
- اینجوري نگاه نکن...
بهم بگو دلیل این اخم و تخمات چیه؟!...
با حرص گفتم...
- واقعا نمی دونید...
دستانم را رها کرد و بی خیال گفت ...
- نه...
چشمانم را گشاد کردم...
" - چند وقته خون منو تو شیشه کردید...
اونوقت نمی دونید رفتار دو روز قبلتون هنوز قلبمو به درد میاره...
خیلی بی رحمید...
..."
خیلی
اشکم چکید...
مرا به آغوش کشید و سرم را بوسید...
- گریه نکن...
اما حالا که در آغوشش بودم...
آغوشی که حتی دو روز پیش هم از آن محروم بودم...
انگار چشمه ي اشکم جوشیده بود وبه هق هق افتادم...
بی وقفه سرم را نوازش میکرد و چیزي نمی گفت...
انگار فهمیده بود احتیاج دارم به نوازشش و اشک ریختن...
یک ربعی همانطور ماندیم و وقتی از اشک هایم هق هق خشکی باقی مانده بود...از آغوشش بیرون
آمدم...
اشک هایم را پاك کرد...
گفتم...
دیگه بهم اینجوري بی محلی نکنید...
من خیلی اذیت میشم خیلی...
لبخندي زد...
" - شمام دیگه از این کارا نمی کنی تا این اتفاق نیفته...
محیا تو اخلاق منو میدونی...
یعنی از اول میدونستی...
آب خوردنت بی اینکه من بدونم هم ناراحتم میکنه"...
میان حرفش پریدم...
- به خدا من قصدم خیر بود...
" - اگر به من میگفتی هیچ وقت این اتفاقا نمی افتاد...
و روزایی که قرار بود بهترین روزاي زندگیمون باشه اینجوري نمیشد"...
تلخ خندید...
- حالام عیبی نداره...
و بد جنس نگاهم کرد...
- حالام عذر خواهیتو نشنیدم...
با چشمان گشاد نگاهش کردم...
- من که صد بار عذر خواهی کردم...
اون موقع عصبانی بودم صداي خودمم نمیشنیدم،چه برسه عذر خواهی تو ...
لبم را جلو دادم...
- خیلی خب عذر میخوام...
نزدیکم شد...
- عذر خواهی لفظی که قبول نیست...
و آرام لب زد...
- عذر خواهی باید عملی باشه...
و به سمتم امد هنوز لبش را روي لبم نذاشته بود...
که صداي زنگ در از جا پراندمان...
ومن از زیر دستش با خنده فرار کردم...
کلافه گفت...
- نخیر مثل اینکه این مادر ما امروز قصد کرده نزاره مایه نفس راحت بکشیم...
و به سمت در رفت...
خنده اي کردم به کلافگی اش و با هم همه جاي خانه را دیدیم...
و چقدر تشکر کرد از مادرهایمان و آن لحظه بود که فهمیدم...
حال خوب ما براي عمه چقدر مهم است...
که مدام اشک به چشم می آورد و اسپند دود میکرد...
و صدقه کنار میگذاشت با دیدن خنده هایمان...
به خانه برگشتیم و من امان نداشتم از دست شوخی ها و متلک هاي دختر عموها و ساحل...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀