📝 اعمال شب و روز عید سعید فطر
🔹 فردا عید فطر و اول ماه شوال است.
🔸 شب عید فطر طبق روایات کمتر از شب قدر نیست و احیا و شب زنده داری آن به دعا و نماز و استغفار بسیار توصیه شده است.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ پرداخت فطریه خود از طرف پدر
🔷 س ۵۸۸۱: کسی که فطریه اش بر عهده پدر است، اگر پدر فطریه ندهد، چنانچه با اجازه پدر فطریه را خودش بدهد، آیا کافی است و از عهده پدر ساقط است؟
✅ ج: در فرض سؤال اگر از طرف پدر، فطریه خودش را بپردازد، مانعی ندارد و از عهده پدر ساقط می شود.
‼️پدری که زکات فطره نمی دهد
🔷 س ۵۸۸۲: پدری که زکات فطره نمی دهد، تکلیف فطریه زن و فرزند او چه می شود؟
✅ ج: تکلیفی ندارند و لازم نیست زکات فطره بدهند.
@Emam_kh
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع زیبای شهید دستغیب با ماه مبارک رمضان
@Emam_kh
#عفافگرایی
#پوشش_مناسب_منزلت
⚠️برخی لباسهای در بازار در شأن و منزلت زن ایرانی نیست!
✅موضوع مهم مسئله #حجاب است...
⛔️برخی با بدحجابی، #عفت_عمومی را مورد هدف قرار دادهاند و فساد و فحشا و بی حجابی را ایجاد و دیگران را تحریک می کنند.
♨️لباسی که در بازار است، در شأن و منزلت زن ایرانی نیست. نقشه یا هر چیز دیگری است را نمیدانم؛ اما نفرین بر کسانی که چنین لباس های بدحجابی را به خورد زنان ما می دهند.
💥روسری و شلوارهایی در بازار است که در شأن نیست و شرمآور است. این همه #شهید و خون برای چه دادیم؟ مگر برای این #حجاب_و_عفاف نبود؟
✅همه #وظیفه داریم در این خصوص ورود کنیم و دادگستری هم ورود کند.
👈باید مساجد و پایگاهها و تیمهای امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شود. ستاد امر به معروف و همه، پای کار بیایند و به فکر این شرایط باشند.
🔥مبادا هر سال بگویم: یادِ سال قبل به خیر...
👤بخشی از اظهارات حجتالاسلام والمسلمین سید نصیر حسینی در خطبههای نماز جمعه یاسوج
@Emam_kh
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روم نمیشه با خدا حرف بزنم!
➖ چقدر دلم میخواد با خدا آشتی کنم...
ولی از بس گناه کردم، از بس خرابکاری داشتم،
از بس بهش قول دادم و زدم زیرش،
حتی خجالت میکشم باهاش حرف بزنم...
خجالت میکشم صداش کنم!😔
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
💦⛈💦⛈💦
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_سوم
بتول در راه برگشت به علت احضار و ترخیص عجیبش فکر میکرد، نه حرفی زده شد ، نه تعریف و تمجیدی ، نه توپ و تشری....هر چه بیشتر فکر میکرد، چیزی به ذهنش نمیرسید، این دخترک، دختر سوم و اخرین فرزند عبدالله بود دو خواهرش کبری و صغری ازدواج کرده بودند و بتول هم با اینکه سن زیادی نداشت، شیرینی خورده ی آقا عزیز، پسرکی که مال یک ولایت دیگری بود و سال پیش با دیدن بتول دل از کف داده و عاشق شده بود و بتول هم ازبین خواستگاران رنگ و وارنگش که عموما جوانان آبادی و حتی مسافرینی که گذارشان به این کوره ده میرسید بود ، اقاعزیز را برای عمری همدمی برگزیده بود.
آقا عزیز پدر ومادرش را چند سال پیش که قصد سفر کربلا کرده بودند درپی شیوع بیماریی واگیردار در کاروان زوار ازدست داده بود واز دار این دنیا یک خواهر با مقداری املاک و دارایی پدری برایش مانده بود . چند ماه پیش به ولایتشان رفته بود تا خواهرش راسروسامان دهد و برگردد وباخیال راحت درکنارعروس زیبایش، زندگی ازسرگیرد..وانجور که بتول میگفت، امروز وفردا بود که اقاعزیز هم ازسفر میرسید
…
…
با آمدن یوسف میرزا به خانه ی ارباب، شور و شوقی در خانه شکل گرفته بود. هر روز از آبادیهای اطراف و خانزاده های ولایات دیگر ، میهمانی از در میرسید تا ارباب زاده ی جوان را که با سردار سپه قرابتی خاص داشت ببینند، حتی بعضی از میهمانان با زبان بی زبانی خواستار وصلت با باقرخان را دلشتند تا با عزت و احترام یوسف میرزا را به دامادی بپذیرند...اما آنها بی خبر بودند از آتشی که تازه در وجود ارباب زاده روشن شده بود.
یک هفته از آمدنش میگذشت و قراربود که خان زاده بار سفر ببندد اما انگار دل خان زاده به رفتن نبود و هرروز بابهانه ای رفتنش رابه تعویق میانداخت..
باقرخان که مرد سرد و گرم چشیده ای بود فهمیدکه یوسف میرزا سخن ناگفته ای دارد وعلت تعلل پسرش راپرسید..
یوسف میرزا دل به دریا زد وسر درونش رافاش نمود...برای پدر.... گفت، ازعشق دلش و گفت که عاشق دختررعیت زاده شده....
باقرخان از راه مهر پدرانه وارد شد وبه اوگوشزد کرد که او ارباب زاده است ودست روی هردختر زیبا وتحصیل کرده واعیونی وفرنگ رفته ای که بگذارد جواب رد نمیشنود ووصلت پسرش رابایک رعیت زاده ننگ میدانست...
اما دلی که درپی عشق لرزید وفرو ریخت فقط با وصال است که دوباره بنا خواهد شد....
یوسف میرزا باهمان تحکم نظامی اش علم مخالفت با اورا برافراشت وپادرون یک کفش کرد تابه بتول برسد.
کم کم راز خان زاده دهان به دهان شد وبه گوش عبدالله رسید....
وبتول بی خبراز همه جا کنار دلبر تازه از راه رسیده اش نغمه ی عاشقانه میخواند...
نویسنده......حسینی