#شعر_مذهبی_اجتماعی
#مقاومت_اسلامی
فرازی از یک #قصیده
🔹این روزها...🔹
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است...
گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهاییست
چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است
یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شبها
شمسالشموسِ من ببین! حالم پریشان است
در خانهها و کوچهها دردیست پنهانی
هر لحظه بُهتی تازه در چشم خیابان است...
از کوچه آیینهها آرامتر بگذر!
در شهر ما در هرقدم آیینه پنهان است
تابوتها و دوش تنهایان! چه میبینم؟
آیا خیابانها خیابانهای تهران است؟
در ما حسینِ تشنهای را سر بریدند آه
حس میکنم این روزها شام غریبان است
ما با حسینیم و علی، با هادی و مهدی...
دنیا پر از آلزیاد و آلمروان است
این روزها مردان مرد از بین ما رفتند
این روزها مردن خدای من! چه آسان است
هر روز میمیریم و هر شب زندهتر هستیم
هر روز ما را میکشند و عید قربان است
کاری کنید آه! ای مسلمانان مسلمانان
دنیای ما در دست مشتی نامسلمان است...
هندوی افراطی به جان مُسلم افتادهست
این کید ابلیس است و فکر و مَکرِ شیطان است...
بازیخور شیطان اکبر! وقت جولان نیست
بسیار فتنه پشت این شمشیر پنهان است
تیغ از غلاف فتنه بیرون کردهای، هیهات...
آهستهتر! آرامتر! این بازیِ جان است
شیطانِ اکبر، سامری گوساله را ماند
نطقی اگر قی میکند وسواس شیطان است
دنبال غصب عقل و عشق ماست اسرائیل
حس میکند دنیا بلندیهای جولان است
ما هفتخان را در خطر طی کردهایم، امّا
این هشتمین خان است، آری! هشتمین خان است
سهراب من! گُردآفرید من! سپر بردار
رستم کجایی؟ هان! تهمتن! روز میدان است
وا میشود قفل لجوج هرچه دشواری
وقتی کلید کارها دست کریمان است
قاسم نمیمیرد، سلیمانی نمیمیرد
در جان ابراهیم آتشها گلستان است
ای اُف به آنانی که از عکس تو میترسند
ای اُف به دنیایی که از نامت هراسان است
مانند ابراهیم اَدهم تشنه خواهم ماند
زمزم نخواهم خورد تا از دلوِ سلطان است
بشکن شب خاموش دل را نازنین! بشکن
دل را چراغان کن، نترس این شب، چراغان است
بیرون بیا از خانه با لبخند و با امید
بی چتر و بارانی بیا در کوچه باران است
سر در گریبانی چرا؟ بشکن زمستان را
لبخندهامان شیشه عمرِ زمستان است
اسپند و کندر دود کن! عودی بسوزان باز
هرچند از داغ عزیزان سینه بریان است...
روز پریشانی نماند و شام دلتنگی
شام نکوکاریست این یا روز احسان است
در کوچهها آلوچهها گل میکنند از نو
در کوچه لبخند و گل و باران فراوان است
شکر خدا سجادههای عاشقان پهن است
شکر خدا در سفرههای عاشقی نان است...
قصد عبور از نیل و طوفان کن خدا با ماست
این ناخدا نوح است یا موسیبنعمران است
با ما خلیل است و مسیح و صالح و یوسف
با ما شعیب و احمد و با ما سلیمان است
آیین ما درد است و ایثار و خردورزی
میراث ما عشق است و ایمان است و قرآن است
این خاک خاک حافظ و سعدی و فردوسیست
این ملک ملک بیزوال، این ملک ایران است...
پایان غمهامان همین نوروز خواهد بود
آغاز شادیهایمان در بیت پایان است
📝 #علیرضا_قزوه
@emamhasane_mojtaba
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
وقتش رسید آینه دریا بیاورد
در یک طلوع گوهرِ رخشا بیاورد
باید که عشق جلوه به عالَم چنین کند
بر روی خاک باغِ شکوفا بیاورد
کوثر که بود خیرِ کثیرِ محمّدی
در جامِ نور چشمه ی صهبا بیاورد
شعبان رسید ، شمس و قمر را خبر کنید
تا مِهر عشق ، ماهِ دل آرا بیاورد
جنّت گشود پنجره ها را که فاطمه
در لاله زار سایه ی طوبا بیاورد
هر کس که داشت آیه ی تطهیر روی لب
در این بهار رو به تماشا بیاورد
در بر گرفت زهره ی زهرا سپیده را
باید که نور زهره ی زهرا بیاورد
فرزند اوست آینه دارِ سپیده ها
از وی نوید عرشِ معلّا بیاورد
آمد حسین ، دیده بخواند وَ اِنْ یَکاد
باید که چشم آید و معنا بیاورد
پیراهن از حریر رساند به او مَلَک
گهواره نیز جنّتِ اعلا بیاورد
گلبرگِ یاس می رسد از گلشنِ بهشت
روبندِ نور بر رخِ زیبا بیاورد
می ریزد آب ، از دلِ زمزم - وَ بعد ازآن
با خود نسیم شهدِ مصفّا بیاورد
دارد هنوز خنده در آغوشِ مصطفیٰ
طفلی که ماه در شبِ رؤیا بیاورد
حیدر گرفت از لبِ طفلش پیامِ عشق
گلخنده باز بر لبِ مولا بیاورد
باور کنید ، این که ندارد توان بهشت
در پیش سرو قامتِ رعنا بیاورد
هر کس که عشق دارد و گل را طلب کند
بر لعلِ خویش لفظِ تمنّا بیاورد
در این حریم سنجش تقوا بود مِلاک
عاشق بجاست گوهر تقوا بیاورد
سوّم امام ، سوّمِ شعبان طلوع کرد
نامش قرار بر دلِ شیدا بیاورد
آری شکفت جلوه ی گلگونِ کربلا
حالا به راه عاشقِ پویا بیاورد
طفلی که داغ از دلِ عیسیٰ برون بَرد
طفلی که نور در یَدِ موسیٰ بیاورد
طفلی که نوح کشتی و لنگر بِدو سپرد
در بزمِ عشق حضرتِ یحییٰ بیاورد
معنای عشق ، این که تبرّا بُود تو را
از این طریق نورِ تولّا بیاورد
دارم امید ، این که چو "یاسر" ز آفتاب
بر لوحِ سینه تابد و امضا بیاورد
@emamhasane_mojtaba