📌 #داستانک
✍ استاد بعد از ورود به کلاس، به همه بچه ها یک برگه کوچک کاغذ داد؛ بعد پشت میزش نشست و گفت: میدونید که امشب شب آرزوهاست؛ بیاین تصور کنیم که امسال خدا فقط یک آرزوی هرکس رو برآورده می کنه، اونم فقط آرزویی که هم دنیا و هم آخرت شما رو سروسامون بده و اجابتِش به معنی اجابت همه دعاها باشه؛ حالا با این توضیحات، اون آرزو رو روی برگه ای که بهتون دادم بنویسید.
📝 بنظر درخواستِ عجیبی بود. نوشتن آرزویی به گستردگی و مقیاس دنیا و آخرت و در برگیرندهی همهی دعاها؟!
تقریباً همهی برگه ها خالی بدست استاد برگشتند، جز چند برگه که روی اونها نوشته شده بود:
اللهم عجل لولیک الفرج
مخــاطب خاص خـُـداســــت👇👇
@Mokhatabam_KHasm_KHODA ❤️🍃
🍁
مرد در حال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر ۷ ساله اش تکه سنگی برداشته و بر روی ماشین خط می اندازد.
مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و ضربات محکمی را بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود.
در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .
وقتی کودک پدر خود را دید، با چشمانی آکنده از درد از او پرسید: پدر انگشتان من کی دوباره رشد می کنند؟
مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ، به سمت ماشین خود بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین.
و با این عمل کل ماشین را از بین برد. ناگهان چشمش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که نوشته شده بود :
👈 دوستت دارم پدر !
#داستانک
........................................
● مخــاطب خاص خـُـداســــت👇👇
@Mokhatabam_KHasm_KHODA ❤️🍃