𖣐 𖣘ᬉ━━━━━━━♥️━━━━━━━ᬉ𖣘 𖣐
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ185
تو چشمای سبزش خیره شدم و گفتم:
-اره خیال تو، تو سرمه! خواب دیدی خیر باشه. به اون باباجونتم بگو هیچکس نمیتونه منو مجبور کنه فهمیدی؟
بلند و شد و شونهایی بالا انداخت و گفت:
-خود دانی
و بعد اتاق رو ترک کرد.
سرمیز شام بودیم.
کایا و علی هم بودن. دریغ از یه لقمه. هیچی از گلوم پایین نمیرفت.
فقط داشتم با غذام بازی میکردم. دیگه کم کم داشت باورم میشد که من دختر این مَردم.
اما نه، نمیخواست از الان این نوید رو به دلم بدم.
حتی اگه یکدرصد هم این حسم به واقعیت بپیونده و من واقعا دختر کایا باشم، نمیدونم چی پیش میاد.
کایا: دخترم؟
دیگه به اینجور صدا زدناش عادت کردم.
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir