𖣐 𖣘ᬉ━━━━━━━♥️━━━━━━━ᬉ𖣘 𖣐
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ187
بلند بلند خندید و دور لبشو با دستمال پاک کرد:
-نامزد تو همین جاست، ایناها.
و بعد به ساواش اشاره کرد.
با درماندگی گفتم:
-خواهش میکنم کایا، حداقل بزار یه زنگ بهشون بزنم.
-نمیشه!
-لطفا، التماست میکنم، اون الان داره از نگرانی میمیره!
مکث کرد، انگار داشت فکر میکرد. بعد از چند لحظه که اندازه یک عمر بود گفت:
-علی، اون تلفن ماهواره ایی رو بیار تا بتونه بهش زنگ بزنه.
علی: ولی با اون نمیشه!
کایا: چرا نمیشه؟
علی: چون خود نوید هم باید تلفن ماهوارهایی داشته باشه که نداره فکر کنم.
-از... از تلفن عمومی بهش زنگ میزنم، اشکال نداره. ازش قول میگیرم که به کسی چیزی نگه که من باهاش تماس گرفتم.
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir