♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ468
یه چیزی به قلبم چنگ مینداخت!
پاهام قدرت حرکت نداشتن، اما باید میفهمیدم چی شده!
وارد سالن ورودی بیمارستان شدم...
باید از یه راه رو کوچیک میگذشتم تا به سالن انتظار بخش مراقب های ویژه برسم...
خدایا یه چیز دیگه باشه...
من نمیتونم به خودت قسم!
هنوزم صدای گریه و جیغ و داد میومد!
و هر جقدر که قدم برمیداشتم، صدا نزدیک تر میشد!
قبل از اینکه وارد بشم اسمم رو دقیقا از پشت سرم شنیدم که یکی منو صدا کرد:
-معراج؟
برگشتم...
نیهان بود...
نفهمیدم چجوری شد که یهو به آغوشم کشیدمش:
-وای خدا... خدایا شکرت...
خدایا شکرت که به خیر گذشت!
به خودم اومدم و ازش جدا شدم!
-ببخشید یه لحظه کنترلمو از دست دادم!
ادامه داستان👎
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir