به سمت خورشيد رو كن
تا سايه ها
پشت سرت قرار بگيرن!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_هفتاد_سه
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
بدون هیچ حرفی سوارماشین شدم..خیلی بهم ریخته بودم نگین خودش به اب اتیش زدتابه عشقش برسه حتی زندگی منونابودکردبراش مهم نبودچی به سرم میاد..ولی اون عشق کذایی براش ماندگارنشدوغیربی ابرویی بدبختی چیزی براش نداشت..با تمام بدیهای که درحقم کرده بودمیدونستم توزندگی مشترک بارهابهم خیانت کرده امابازم براش فاتحه ای خوندم سپردمش به خاطراتم..چند وقتی گذشت هرچی به سودازنگ میزدم جوابم رونمیداداخرسربهش پیام دادم گفتم اگرازمن بدت میادبگودیگه مزاحمت نشم میدونم ازحرفهای مادرم ناراحتی امابهش حق بده اونم مثل تو یه مادره درکش کن..سودا در جواب پیام نوشت چون درکش میکنم نمیخوام دیگه ببینمت وازت میخوام بری دنبال زندگیت من حاضرنیستم باکسی ازدواج کنم که خانوادش من رونمیخوان..سودا یه جورای آب پاکی روریخت رودستم گفت تامادرت راضی نشه من جواب مثبت بهت نمیدم...تواون زمان انقدرازنظرروحی خسته بودم که حوصله ی خودمم نداشتم چه برسه بخوام باخانوادم سرموضوع ازدواجم بحث کنم...کلابیخیال همه چی شدم گفتم خدایاهرچی صلاحمه همون روبرام رقم بزن.
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
شمع به کبریت گفت:
از تو میترسم تو قاتل من هستی...
کبریت گفت؛
از من نترس از ریسمانی بترس
که در دل خود جای دادی!!!
عامل نابودی انسان ها تفکرات
منفی خودشان است
نه عوامل بیرونی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
انسانیت ملاک پیچیده ای ندارد
همینکه به همه موجودات
عشق بدهیم
دلی را نشکنیم
و حقی را ناحق نکنیم
یعنی انسانیم.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
زندگيتان را خالى از ،
آدمهاى نصفه و نيمه كنيد !
يك نفر بايد باشد ؛
كامل ... ناب ... هميشه ... !
🕴 علی قاضی نظام
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
بهشت مکان نیست،
زمان است!
زمانی که اندیشههای مثبت
و میل به نیکی
و عشق ورزی در وجودمان است
و جهنم مکان نیست،
زمان است!
زمانی که اندیشههای منفی
و کینه ورزی وجودمان را می آلاید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_هفتاد_چهار
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
نزدیک یکسال گذشت من تونستم باگرفتن وام نزدیک محل کارم یه واحدخونه بخرم...اوضاع مالیم خیلی خوب شده بودعلاوه برماشینم تمام وسایل خونه روعوض کرده بودم توساختمان جدیدکسی رونمیشناختم یه شب که تازه رسیده بودم خونه داشتم ماشین پارک میکردم یه صدای اشنای ازته پارکینک که سوئت نگهبانی بودگفت اقامن نگهبان جدیدهستم(چندتاازلامپهای سقف سوخته بودروشنایی خیلی کم بود) فردالامپهارودرست میکنم اگرمالک هست لطفابگیدمال کدوم واحدهستید..صدابرام خیلی اشنابوداماانقدرفکرم درگیربودکه هرچی به مغزم فشارمیاوردم نمیتونستم تشخیص بدم درماشین روقفل کردم رفتم سمتش نزدیکش که شدم هردوتامون جاخوردیم پدرنگین بودچقدرشکسته شده بودچنددقیقه ای نگاهم کردرفت تواتاق سرایداری منم رفتم بالا...باورش سخت بودپدرنگین ازاون خونه ی اشرافی امده بودتویه مجتمع نگهبانی،،دو روز گذشت تو رفت وامدهام پدرنگین رونمیدیدم یه شب که اشغالهاروداشتم میذاشتم جلوی دراپارتمان تابیادببره از اسانسور امدبیرون....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
شجاعت همیشه به معنای
غرش وانجام کارهای عجیب
نیست....
بلکه گاهی
صدای آرامی است که می گوید
دوباره تلاش می کنم
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
.
آنقدر قوی باش تا هر روز
با نگاه تازه ای با زندگی روبه رو شوی…
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را…
باید لمس کرد،
چشید،
و لذت برد…
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
اگر نمی توانید قلمی برای نوشتن خوشبختی کسی باشید
دست کم بکوشید پاک کنی خوب برای زدودن دلتنگیهایش باشید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_هفتاد_پنج
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
یه شب که اشغالها رو داشتم میذاشتم جلوی در اپارتمان تا بیاد ببره.از اسانسور امد بیرون...میدونستم ازم خجالت میکشه...خواستم برم تو که صدام کرد..گفت عباس اقا میتونم چند دقیقه باهات صحبت کنم؟با اینکه پدرنگینم کمتر از نگین اذیتم نکرده بودامادلم نیومدبهش بی احترامی کنم یه جورای ازموی سفیدش اون قیافه شکسته اش خجالت کشیدم ازجلوی دررفتم کنارتعارفش کردم امد تو..پدرنگین بادیدن خونه زندگیم فکرمیکردازدواج کردم چندباری هی گفت یالله...گفتم راحت باش من تنهازندگی میکنم گفت یعنی زن نداری گفتم نه،،پدرنگین بدون هیچ مقدمه ای رفت سراصل موضوع گفت عباس اقامیدونم من ودخترم درحقت بدکردیم اون زمان من تمام تلاشم این بودکه نگین روازفرهاداون خونه ی لعنتی دورکنم
گفتم شایدبچسبه به زندگیش عشق عاشقی یادش بره..گفتم شما بخاطر خودتون با ابروی من وخانوادم بازی کردید..گفت ای کاش هیچ وقت تواون خونه موندگار نمیشدم...گفتم وقتی میدونستید نگین فرهاد رو میخواد نباید راضی میشدید من وارد زندگیش بشم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
۱۹ مهر ۱۴۰۳