#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_پنجاه_دو
اسمم مونسه دختری از ایران
همون لحظه به خودم قول دادم که توزندگی انقدر پیشرفت کنم و قوی باشم که اگرروزی باخانواده ام رودروشدم شرمنده من بشن
توهمین فکرهابودم که لاستیک یه دوچرخه محکم خوردبه پام... وصدای یه مردبه گوشم رسیدکه همش میگفت وای ببخشید..اصلا نگاهشم نکردم دویدم تواتاق..لیلاباتعجب نگاهم کردگفت سه ساعت توحیاط چکارمیکنی یه دست روشستن اینقدرطول میکشه سرم روانداختم پایین حرفی نزدم..لیلاسفره روانداخت منم کمکش وسایل روچیدم. که صدای ننه ننه ی خوشگلم پیچید تو اتاق..صدای همون مردتوحیاط بودتامن رودیدتعجب کرد..یه پسرباقدمتوسط وموهای فرفری که خیلی شبیه لیلا بود..گفتم سلام جوابم روداد..لیلا به استقبالش امدکلی قربون صدقه اش رفت
وبعدمن روبهش معرفی کردگفت مهمون داریم..عباس به زبان ترکی یه چیزی لیلا گفت که من متوجه نشدم..ولی لیلابه فارسی جوابش رودادکه عزیزکرده ی زری جونه وقراربامازندگی کنه وتوازاین لحظه به بعد صاحب یه خواهرشدی..عباس به روم خندیدگفت کوچیک ابجیه خودمم هستم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر کسی چشم زیبابین نداشته باشه
خدا هرچقدرم بهش نعمت بده
بازم کم و کاستی ها
و نقص ها رو بیشتر می بینه
آدمی که داشته هاش رو می بینه
بیشتر از زندگیش لذت می بره
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست؛
شاید آن خنده که امروز،
دریغش کردیم،
آخرین فرصت خندیدن ماست
هرکجاخندیدیم،
زندگی هم آنجاست
زندگی شوق رسیدن بخداست
خنده کن بی پروا
خنده هایت زیباست...💞
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
حباب ها همیشه قربانی
هوای درون خودشان هستند،
و انسان ها همیشه قربانی
افکار منفی درون مغزشان...!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر به امید توجه دیگران زنده اید،
روزی بخاطر بی توجهی همان افراد خواهید مُرد...!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_پنجاه_سه
اسمم مونسه دختری از ایران
اون شب باکلی حرف وخنده شوخی عباس گذشت ولی من اروم نبودم ودلم شورمیزدنمیدونستم بعدازرفتن من ازعمارت چه اتفاقی افتاده ومنتظرخبرازطرف زری بودم
فردای اون روزازلیلا راجب فاصله کرج تاتهران پرسیدم وگفتم خواهرم پروانه تهران زندگی میکنه اگربشه میخوام برم دیدنش..لیلا خندید گفت تهران شهر بزرگیه ومثل شهر خودتون نیست که راحت بشه کسی روپیداکردبایدیه نشونی درست حسابی ازخواهرت داشته باشی..گفتم میدونم شغل شوهرش چیه یعنی میشه ازطریق دامادمون خواهرم روپیداکنم..لیلا قول دادباکمک عباس نشونی ازش برام پیداکنه خوشحال بودم حداقل تواین تنهای غربت میتونم پروانه روببینم هرچنددرحقم هیچ وقت خواهری نکرده بود..طی اون دوهفته بالیلاخیلی صمیمی شده بودم وعباس واقعامثل برادرم شده بودکه گاهی بادوچرخه من رو میبرد تو شهر میچرخوندوشبهامن داستان زندگیم روبراشون تعریف میکردم وگاهی بازجرهای که کشیدم مادرپسربامن گریه میکردن وهمچنان راز اشنایی لیلا و زری برام معما بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
مشکل دنیای ما این است که احمقها پر از اعتماد به نفس و اطمیناناند و هوشمندها پر از شک و تردید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
قبل از اینکه جواب بدی خوب فکر کن، چون سکوتت فراموش میشه ولی جوابت همیشه به یاد میمونه.
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
وﻗﺘﯽ "ﻣﻬﺮﺑﻮﻧــــــﯽ"
ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﻭﺟـﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ...
"ﻫﯿـﭻ ﻭﻗﺖ" ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧـﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨـﯽ...
ﺣﺘـﯽ ﺍﮔﻪ "ﻫـــﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ" ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ
ﺑﻪ خـﺎﻃﺮﺵﺩﺳﺖ ﺑﯽ ﻧﻤــکت
ﺭﻭ "ﺩﺍﻍ" ﮐﻨــﯽ!!!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
هر گاه عیبی در من دیدی
به خودم خبر بده
نه کسی دیگر !!
چون تغییر آن دست من است
و باعث پیشرفت
و بهبودم می شود
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
اگـــر زمــانــــی
در دلــت نسبت بــه شخصی
احساس نفرت کردی
و تصمیم به تلافی گرفتی
بهترین راه تلافی این است
که سعی کنی شبیه به او نباشی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_پنجاه_چهار
اسمم مونسه دختری از ایران
عباس که دیگه داداش صداش میکردم قراربودباسرکارگرشون صحبت کنه ومن روبرای کارببره کارخونه جهان چیت،خیلی خوشحال بودم ودعامیکردم قبول کنن ومن زودترمشغول به کاربشم..کم کم متوجه عشق علاقه عباس به دختری شدم که توی کارخونه.. کار میکرد و اسمش خدیجه بودوخیلی وقتهاعباس ازش برام حرف میزدومن خیلی مشتاق بودم هرچه زودتر ببینمش..دوهفته گذشت واتاق خالی شدپولی روکه زری بهم داده بوددادم به لیلاتابرام وسیله بخره وباکمک عباس خیلی زوداتاق روپراز وسیله کردن وقرارشدمن سرماه برم کارخونه وخودم رومعرفی کنم تادرصورت تایید شدن مشغول به کاربشم..از اینکه داشتم یه زندگی مستقل روشروع میکردم خیلی خوشحال بودم وعباس لیلا نقطه امیدمن بودن برای رسیدن به ارزوهام..:لیلا گفت تااولین حقوقت روبگیری من خرجت رومیدم ولی فکرنکنی ازت نمیگیرم بایدوقتی مشغول به کارشدیکل بدهیت رو به من بدی..گفتم چشم ازبرخوردش یه کم ناراحت شدم گفتم زری این همه محبت درحق من کردبدون چشم داشت ولی لیلاهرکاری میکنه حساب کتاب میکنه...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir