eitaa logo
انرژی مثبت😍
5هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روز عصر وحید اومد خونه وسریع  دوش گرفت تا بره بیرون،،،آخه اون موقع ها پاش به پارتی و مهمونی هم باز شده بود…. تا دوش گرفت و حاضر شد فهمیدم که با کسی قرار داره و میخواهد بره پارتی برای همین یه بهونه اوردم و گفتم:من‌حالم خوب نیست و امشب رو نرو………… چپ چپ نکاهم کرد و گفت:مثلا چته؟؟؟بادمجون بم آفت نداره….. گفتم:از نظر روحی حالم خوب نیست…..حداقل امشب رو باهم بریم بیرون و یه دور بزنیم ،،. گفت:نه ،،.نمیتونم ،،،من با دوستام قرار گذاشتم…….. یادم نیست چی گفتم و چی شنیدم که شروع کرد به کتک زدن من…..خیلی بد کتک زد طوری که النگوم توی دستم خم و له شد…… منو کتک زد و عصبی از خونه رفت بیرون……هم بخاطر کتکی که خورده بودم و  هم بخاطر تنهایی و بد شانس بودنم کلی گریه کردم……اشتهای شام رو هم نداشتم برای همین رفتم روی تخت و دراز کشیدم….. وقتی ساعت از دوازه گذشت بهش زنگ زدم اما جواب نداد……تا ساعت ۲ چند بار تماس گرفتم ولی دریغ از جواب…….. نگران و ناراحت سعی کردم بخوابم ولی مگه خوابم میبرد……حوالی ساعت سه بود که خودش تماس گرفت و گفت:من شب رو نمیام،،تو بخواب و منتظرم نباش…… سرم  عجیب بخاطر گریه هایی که کرده بودم درد میکرد…..رفتم یه قرص بردارم بخورم که یهو در خونه باز شد…..یه لحظه ترسیدم ولی با دیدن وحید نفس راحتی کشیدم و گفتم:تو که گفتی شب ‌نمیای؟؟چرا دروغ میگی….؟؟؟الان یهو وارد خونه میشی نمیگی من میترسم؟؟؟ وحید که معلوم بود مست و توهمی هست شروع به گشتن خونه کرد و گفت :کجا قایم کردی؟؟؟ گفتم:حالت خوبه؟؟؟کی رو؟؟؟؟ جواب نداد و بعد از اینکه خیالش راحت شد رفت خوابید،…..انگار چون خودش خیانت میکرد و مرزهای اخلاقی رو رعایت نمیکرد تصور میکردم منم مثل خودشم و برای اینکه ازش انتقام بگیرم بهش خیانت میکنم…… زندگیمون به همین روال گذشت….وضع مالیمون روز به روز بهتر میشد اما روحیه ی من بدتر……دوباره خونه رو عوض کرد و منطقه ی بالاتر یه خونه ی سه خوابه گرفت ……اینم بگم که خیلی به ظاهر زندگی میرسید…. تا اینکه یه شب وحید به گوشیم زنگ زد و گفت:ساره…!!!…اگه یه بچه بیارم خونه قبول میکنی ازش نگهداری کنی؟؟؟؟؟؟؟ با ذوق گفتم:ارررره…..چرا که نه….!!!!….بچه ی کیه؟؟؟؟ گفت:اون مهم نیست …..با خودم میارم تا ببینی……. تا دوازده شب بیدار موندم و بالاخره وحید با یه پسر بچه ی پنج ساله که موهاش کچل و یه دستشم کمی سوخته بود اومد…. تا بچه رو دیدم گفتم:بچه ی کیه؟؟؟ وحید کفت:راستش یکی از کاسبهای محل کارم یه خانم رو صیغه کرده بود از شانس بدش باردار میشه و این پسر بدنیا میاد،…اون اقای کاسب یعنی پدر این بچه چون خودش زن و بچه و حتی نوه داره نمیتونه از این پسر بچه نگهداری کنه،،،میگه آبروم میره…این بچه رو داد به من و گفت چون شما بچه ندارید ببر خونتون و بچه ی شما بشه…..حتی گفت از نظر قانونی هم شناسنامه اشو بنام ما میگیره و کلا پسر ما میشه….. درسته که ۲۳سالم بود اما ۸سالی میشدکه  در حسرت بچه بودم…..با دیدن وضعیت اون پسر بچه سریع بغلش کردم و بردم حموم و یکی از اتاقهارو براش آماده کردم و مثل بچه ی خودم خوابوندمش…..پدرش یه سری وسایل و لباس و اسباب بازی هم براش گذاشته بود که توی اتاق چیدم….. خیلی ذوق داشتم و با مهربونی به بجه رسیدگی میکردم……این بچه توی رفت و اخلاق وحید هم تاثیر گذاشته بود و زندگیمون داشت روی خوش به ما نشون میداد و اون فاصله ایی که بین منو وحید افتاده بود رو  کم کم داشت پر میکرد………….. ادامه پارت بعدی👎
. گاهى با یک قطره ، لیوانى لبریز میشه گاهى با یک كلام ، قلبى آروم میشه گاهى بایک بى مهرى ، دلى میشكنه گاهی با یک لبخند ، دلی خوش میشه پس مراقب این "گاهی"ها باشیم درحالى كه ناچیزند ، همه چیزند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
قشنگ تــریــــــن ،،، قرض الحسنہ واریز همیشگی " لـبـخـنـد " بہ حساب دیگران است... جالبہ بدونید سود سپردہ ش بیشتر از واریزیه.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. ۴ مرحله ی طلایی رسیدن به اهداف 1⃣راجع به آرزوهایمان حرف بزنیم 2⃣عکس آرزوهایمان را هر روز ببینیم 3⃣رسیدن به آرزوهایمان را حس کنیم 4⃣ببینید امروز برای رسیدن به آرزوهایمان چه اقدامهایی باید انجام بدیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. 💞زندگی یک جادوست زیبایی زندگی در ثانیه بعدی است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳت. ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍست. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. اگرقضاوت نکردی دروغ نگفتی،خودرابرترندیدی زورنگفتی،حق به جانب نبودی حسادت نکردی دیگران رابخشیدی محبت کردی به دیگران خوبی وکمک کردی آن وقت میتوانی بگویی من قلبم پاک است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. خانه های قدیمی را دوست دارم تاریخ درآنها به زیبایی درحرکت است حرف دارد برکت دارد ای کاش محبت ودوستی ها هرگز جدید نمیشدو هنوز بوی قدیم را میداد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
10.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. آدمایی که محبت می‌کنند کمیاب‌اند آدمایی که قدر محبت رو میدونن، نایاب ...! آل پاچینو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. نگران پازل بهم ریخته ی زندگیت نباش چینش نهایی خدا حرف نداره🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
با وحید رفتیم چند دست لباس و چند مدل اسباب بازی هم خریدیم و همه رو چیدم توی اتاقش و بعدش به وحید گفتم:میشه بریم شهرستان خودمون تا پسرمو به خانواده ام معرفی کنم،،؟؟؟؟؟؟؟ وحید گفت:باشه بریم….. باورم نمیشد وحید قبول کنه،….یعنی یه بچه تا این حد توی زندگی زناشویی تاثیر داره؟؟حتی اگه بچه ی خودمون نباشه…… خوشحال و راضی رفتیم خونه ی بابا اینا و پسربچه رو به خواهر و برادرا و حتی زن داداشام معرفی کردم و گفتم:فعلا این پسر ،،بچه ی ماست تا خودمون بتونیم  یه بچه بیارم……. همه ی خانواده استقبال کردند و خوشحال شدند و تاکید کردند که کار خیلی خوبی کردم….. از شهرستان که برگشتیم خونه….دلم میخواست پسربچه رو ببرم کلاسهای ورزشی و آموزشی تا بچه ی فعال و موفقی بار بیاد اما یه هفته از اومدن اون پسربچه که گذشته یه شب پدرش زنگ زد به گوشی وحید….. وحید که تصور میکرد در مورد دادن وکالت و سرپرستی میخواهد صحبت کنه با ذوق سلام و احوالپرسی کرد اما یهو چهره اش غمگین شد و گفت:باشه اشکالی نداره….. وقتی گوشی رو که قطع کرد گفتم:چی میگفت..؟؟؟؟؟ وحید گفت:پدرشه….میگه مادر این بچه بی قراری میکنه و میخواهد که اجازه بدیم یه روز ببره پیش مادرش و دوباره برگردونه….. عصبی گفتم:نه خیرررر …..من اجازه نمیدم….یا کلا ببره یا اصلا نبره…..اگه فردا بیاد و ببره دیگه حق نداره بیاره….. وحید حرفی نزد انگار که نمیخواست منو ناراحت کنه….. فردا پدرش که اومد موقع رفتن تاکید کرد که دوباره میاره اما من که عصبانی بودم  از لجم تمام وسایلی که متعلق به خودشون بود رو جمع کردم و تحویلش دادم و گفتم:نیازی نیست دوباره بیاری….. اینو گفتم و رفتم داخل اتاق،…..وحیدپشت سرم اومد توی اتاق و گفت:پس چرا لباسها و اسباب بازی‌هایی که براش خریدم رو ندادی؟؟ حرصی گفتم:معلومه که نمیدم….چرا باید اونارو بدم؟؟؟وضع مالی پدرش که توپه،…از تو هم توپ تر،….اون پسر بچه ندار نیست بلکه انگار فقط اضافه است….. وحید سکوت کرد و رفت تا اونارو بدرقه کنه……پسر بچه رو بردند و به این طریق منو وحید یک هفته تجربه ی پدر و مادر شدن رو چشیدیم……. نمیدونم چرا اون اقا با ما اینکار رو کرد؟؟یعنی واقعا میخواست نازا بودنمو مسخره کنه و به رخم بکشه  یا هدف دیگه ایی داشت،،؟؟؟ مدام این افکار توی ذهنم بود و خودخوری میکردم…..بقدری حالم بد بود که رفتم توی اتاق و شروع به گریه کردم….. خدایی اون روز وحید منو تنها نزاشت و کنارم بود و حتی عصر بهم گفت که حاضر شو بریم بیرون………… از یه طرف دلم شکسته بود و ناراحت بودم اما از طرف دیگه اینکه وحید بهم اهمیت میداد خوشحال بودم…… بعد از اینکه اون پسر رفت دیگه اجازه ندادم ناامیدی و یکنواختی توی زندگیمون سایه بندازه ،،،شروع کردم به دکتر رفتن و آزمایش و غیره تا بالاخره از دکتر نامه گرفتم و بعدش وحید روراضی کردم تا برای کاشت جنین اقدام کنیم…… اوایل وحید راضی نمیشد و میگفت من بچه ی طبیعی خودمو میخواهم ولی تلاشهای من برای راضی کردن وحید ادامه داشت….. چند وقت رودرو باهاش حرف زدم اما هر وقت رودرو باهاش حرف میزدم عصبانی میشد و به بحث میکشید برای همین مجبور شدم تلفنی راضیش کنم  ولی تلفنی هم تا عصبی میشد قطع میکرد و دیگه جواب نمیداد….. آخرین راهی که به ذهنم رسید نوشتن نامه بود…..یه شب شروع کردم به نوشتن و توی نامه کلی قربون صدقه اش رفتم و التماسش کردم تا این آخرین راه رو ازم نگیره و اجازه بده منم طمع مادر شدن رو بچشم……در نهایت اه و‌ناله و التماس‌هام توی نامه کارساز شد و بالاخره وحید راضی شد و برای کاشت جنین اقدام کردیم….. ادامه پارت بعدی👎