eitaa logo
شهادت‌نامه
413 دنبال‌کننده
78 عکس
69 ویدیو
5 فایل
کانال رسمی حجت‌الاسلام و المسلمین شهادتی استاد حوزه و دانشگاه
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃بگو دیگر نیاورد‏ رحیم میریان نقل می‌کند: ‌‏امام شبها اکثراً حاضری می‌خوردند. مثلاً نان و پنیر با ریحان یا با خربزه و یا خیار. یک روز‌‎ ‌‏در ایام عید مقداری ریحان تازه که در تهران هنوز دست نداده بود، برای امام از اصفهان‌‎ ‌‏آوردم. یک شب که برای امام‌‎ ‌‏شام بردند، ریحان تمام شده بود. امام به خدمتکار منزل گفته‌بودند ریحان ندارید؟ او گفته بود‌‎ ‌‏نه تمام شده. امام فرمودند، به میریان بگو بخرد. او هم به من گفت. گفتم فردا ریحان از‌‎ ‌‏اصفهان می.رسد او هم رفت عین حرف مرا به امام گفت. ایشان که متوجه شد ریحان از‌‎ ‌‏اصفهان می‌آید و مال تهران نیست به او گفته بود برو به میریان بگو اگر دیگر ریحان‌‎ ‌‏بیاوری نمی‌خورم. من فکر می کنم که در مغازه‌ها هست و می‌خورند پس بگو از‌‎ ‌‏اصفهان می‌آورند. بگو دیگر نیاورد.‌‎ . 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی ره؛ جلد ۱، صفحه ۱۲۴. پی نوشت: قابل توجه نمایندگان منتخب مجلس که در بدو ورود یک دستگاه پرشیا و مبلغ پانصد میلیون تومان جهت اجاره مسکن دریافت می کنند و این بریز و بپاش هیچ ربطی به دریافت این مبالغ در دوره های قبل نمایندگی( برای نمایندگان تکراری) و کسانی که در تهران خانه دارند ، ندارد .(به نقل از یکی از نمایندگان فعلی مجلس ) بنده به آن نماینده محترم گفتم: با توجه به نارضایتی گسترده مردم (که برای هر انسان منصفی در پای صندوق های انتخابات عیان شد ) به نظر میاد این آخرین فرصت برای حفظ نظامه که با عدالتخواهی و گذشت از مطامع دنیوی بذر امید در دلهای مردم بکارید یا با داس جهل و خود کامگی سر از تن نیمه جان امیدِ مردم بِبُرید و فاتحه زحمات امام و خون شهدا را بخوانید... این گوی و این میدان... ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
قطره ها دریا شوید.. این فرمایشات حضرت امام یادآور مَثل معروف، بین اهل معرفت است که ماهی های دریا غافل از حقیقت دریا، سخن از زیبایی و گستره بی پایان آن می گفتند در حالی که ظاهر و باطن ،و بیرون و درونشان را دریا، احاطه کرده بود که این همان تفسیر کریمه" ونحن اقرب الیه من حبل الورید "است که اشاره لطیف ایشان به معنای عرفانی حدیث" ید الله مع الجماعه" بیانگر زیرکانه حقیقتِ" یوم الجمع" است که تا جمعیت از کثرات در دنیا برای سالک حاصل نشود انسان در حجاب اَنانیت قطره ای هالک و فانی خواهد بود . در منطق الطیر ،عطار از زبان هدهد به طاووس این رجوع به دریا را این چنین می سراید: ...حضرت حق هست دریای عظیم قطرهٔ خرد است جنات النعیم قطره باشد هرکه را دریا بود هرچه جز دریا بود سودا بود چون به دریا می‌توانی راه یافت سوی یک شبنم چرا باید شتافت هرک داند گفت با خورشید راز کی تواند ماند از یک ذره باز هرک کل شد جزو را با او چه کار وانک جان شد عضو را با او چه کار گر تو هستی مرد کلی، کل ببین کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
شخصی به نام عبد فرار [یعنی عبد بسیار گریزان] از اراذل و اوباش نجف اشرف بود كه مردم او را در ظاهر، احترام می‌كردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌كرد یا دوستدار مالی می‌شد، كسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش بازدارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یكی از شب ها كه آخوند ملا حسینقلی همدانی از زیارت امیرالمومنین (ع) بازمی‌گشت، وی در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از كنار او گذشت. این بی‌توجهی بر او سخت گران آمد. از جای خود حركت كرد تا این شیخ پیر را تنبیه كند. دوید و راه را بر او بست و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نكردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو كیستی كه من باید حتماً به تو سلام می‌كردم؟ گفت: من عبد فرارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرار!! اَفررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ "از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. فردا صبح، آخوند ، درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یكی از اولیاءِ خدا رحلت كرده هر كس مایل باشد به تشییع او برویم. عده‌ای از شاگردان همراه شدند، ولی با كمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. . آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است كه آخوند از او به عنوان ولی خدا یاد كرد ؟!!و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یكی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال كرد: چطور فوت كرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه شد؟ او هر شب دیروقت با حال مستی به منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یك ساعت بعد از اذان مغرب ، به منزل آمد و در فكر فرورفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و با گریه با خود زمزمه می کرد: عبدِ فرار، تو از خدا فرار كرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر جان داد. بعض شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند، به او گفته،چون از او سؤال كردند، فرمودند: « می‌خواستم او را آدم كنم و این كار را نیز كردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم». . . پ ن: البته تاثیر معجزه آسای ایشان فراتر از این ماجراست علامه طباطبایی از قول سید علی قاضی (ره) فرمود: در ایام تشرفم در نجف ، روزی در معبر فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. پرسیدم: این مرد اختلال فکر و حواس دارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از مجلس عرفانی ملا حسینقلی برخاسته و این حالت تاثیر کلام و تصرف روحی آن جناب است. . آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند‌.. نقباء البشر ج ۲ ص ۶۷۵ ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
در سالگرد شهادت مظلومانه قریب به دو هزار جوان عراقیِ پادگان اسپایکر به امر قرآنی تعظیم شعائر و رسم انجام وظیفه مروری بر مصائب اصحاب اخدود عصر حاضر خالی از لطف نیست. . استکبار جهانی با محوریت آمریکای خون آشام، اسلام و گسترش روز افزون آنرا ،مهمترین خطر در مسیر جهانخواری و تسلط پوشالی خود می دانند، . لذا برای نابودی این قدرت الهی با تولیدِ نسخه بدلی اسلام ،یعنی داعش میخواستند، اولا: از گسترش روز افزون اسلام در آمریکا و اروپا واقصا نقاط جهان جلوگیری کنند . و ثانیا :قلب تپنده عالم اسلام یعنی ایران اسلامی را به دست خوارج زمان نابود کنند تا با کمترین هزینه انسانی به اهداف شیطانی خود دست یابند و از آنجا که رسیدن به ام القرای جهان اسلام مقدمات و لوازمی داشت، ابتدا در عراق و سوریه و لبنان و بعض کشورهای همسایه شروع به اشغال گری کردند تا بعد از تثبیت قدرت خود، بتوانند حریف قدرت بلا منازع ایران در منطقه باشند . . اینجاست که معجزه اسلام با حاکمیت فقیه شجاع وبصیر و بی هوس نقش آفرینی کرد و با دست توانمند سردار سلیمانی وشهدای مدافع حرم سیلی محکمی بر صورت داعش و وپرورش دهنده گانش نواخت . که اگر رهبر ایران میخواست مثل بشار الاسد بترسد و فرار کند و یا مدافعان حرم به خاطر منافع دنیوی از مجاهدت و ایثار در راه ولایت شانه خالی کنند ،باید شاهد تکرار این صحنه ها ی دلخراش وحتی فروختن ناموس شیعه در بازارهای صعودی صهیونی، می بودیم . و از آنجا که دنیا دار مکافات هم هست این روزها آه مظلومان و تقاص خون به ناحق ریخته شده آنان با جرقه ی کشته شدن جورج فلوید در آمریکا زده شد و نزدیک است خرمن ظالمین و عاملان اصلی جنایات خاورمیانه را به آتش نفرت مظلومان بسوزاند. واین فریادِ عدالتخواهی مردم جهان در این روزها ،همان فریاد العجل سر دادن برای آمدن منجی موعود است که وعده الهی قرآن کریم است. ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. . و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
آیت الله سعادت پرور "ره" در کتاب شریف ثمرات الحیات می‌نویسد: از علامه طباطبایی درباره حدیث منصوربن یونس از امام صادق ع سوال شد، "عن الرجل یتباکی فی الصلواه المفروضه حتی یبکی فقال:قره عین والله و قال:اذا کان ذالک فاذکرنی عنده ترجمه: از کسی که در نماز واجب ادای گریه در می آورد تا به راستی گریه کند،(سوال شد) حضرت فرمود به خدا قسم این کار مایه چشم روشنی است و فرمود اگر چنین بود مرا به یاد بیاور علامه فرمودند منظور از ذیل حدیث به اصطلاح این است که التماس دعا (بعد به معنای باطنی آن اشاره فرمودندکه) و یا می‌فرماید چون در حال نماز چنین حالتی را داشتی توجه به مقام و منزلت نورانیت من نما . مراد استاد از توجه به منزلت نورانیت امام همان منزلت ولایت کلی الهی است که امام محاط به آن است و آن جز حقیقت حقه حق سبحانه نمی باشد و مراد جسم و روح تمثلی نیست که وثنیت از آن اراده شده باشد .(ص ۳۰۹) پ ن: ای کاش صدا و سیما بعد از ۴۰ سال از چنین روایات عرفانی امام صادق ع که نظائرش در مصباح الشریعه و منابع روائی ، فراوان است هم به گوش مردم می رساند وایمه را باانحصار تریبون هایش به اهل ظاهر در تاریخ و داستان و اخلاق سطحی معرفی نمی کرد. ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخش هایی از مناجات های حکیمانه شهید چمران: " ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است. خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم. خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی." ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
چمران و رضاسگ باز یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش می کرد هم دعواهاش سگی بود یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن،دید یک ماشین داره تعقیبش میکنه با آرم "ستاد جنگ‌های نامنظم "... شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟؟! رضا گفت برو بچه ها که اینجور میگن چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! . وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ . یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!....رفت و تو سنگر نشست.آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ . اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.سرِ نماز،موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی... . 📚(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) . 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... اگر اخلاص در دعوت و امر به معروف باشه اکثرا جواب میده از محبت خارها گل میشود . ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه واگر به وظیفه عمل کنیم همیشه نتیجه هم در بهترین حالت رقم خواهد خورد. ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
هدایت شده از جمال آفتاب
💠 و اعمال (اول ذی‌القعده تا دهم ذی‌الحجه) 💠 حضرت استاد غفاری(شاگرد برجسته آیت الله بهجت و آیت الله پهلوانی «سعادت پرور» ) : 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔰آخرین روز ماه شوال: ۱- محاسبه عملکرد خود از ذی‌قعده سال قبل تا اکنون(کتاب وجودی خود را ورق بزنید) ،سجده شکر برای توفیقات(شکرا لله) و استغفار و عذرخواهی از خطاها و اشتباهات با اشک و ناله. ۲- غسل توبه و نماز توبه(موجود در مفاتیح:اعمال یکشنبه ذی‌قعده) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔰دستورات کلی: ۱. اصل در این چله و است. ۲. عمده این است که در این چهل روز گناه نکنید. واجبات اولویت دارد به تمام مستحبات. اصل هم مواظبت از چشم و زبان و گوش است. ۳. تا چهل روز مسافرت غیر ضروری ممنوع. ۴. اگر توانستید روزه بگیرید، مخصوصا دهه اول ذی‌الحجه. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔰 ۱. نماز شب در وقت سحر(سرتان برود ولی نماز شب نرود، نماز شب انسان را غنی میکند) 🔰۲. ذکر چله ۱. قبل از شروع چله، دعای مجیر، جوشن صغیر و مشلول را کامل بخوانید و یک ذکر که به دلتان افتاد را هر شب چهارصد بار بگویید( مثلا یاالله، یا شافع، یا فتاح و...) 🔹 تا هزار بار میتوانید بگویید 🔹تا چهل روز در ذکر استقامت بورزید 🔹شب یعنی از غروب تا طلوع 🔹یک ساعت مشخص تعیین کنید تا هرشب در همان ساعت ذکر را بگویید 🔰 ۳. زیارت آل یس. تا چهل روز مواظب آقا امام زمان(ع) هستیم ( شاید در روز عرفه خدمت آقا امام زمان(عج) رسیده باشید، البته همین صدا زدن آقا یعنی رسیدن و چه سعادتی بالاتر از این؟! ). 🔰 ۴. نماز یکشنبه‌های ذی‌قعده ( اگر توانستید هر روز بخوانید) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔰 ۵. خواندن نماز دهه اول ذی‌حجه بین نماز مغرب و عشاء ده روز آخر چله
هدایت شده از شهادت‌نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ بمناسبت بازگشت پیکر پاک شهید ابراهیم عشریه به میهن اسلامی ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
هدایت شده از شهادت‌نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع حضرت استاد غفاری دام‌ظله با پیکر پاک شهید عشریه هفتم تیر ماه سال ۱۳۹۸ - ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
به نقل از کتاب تحف العقول، ص ۴۳۳ آمده که امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: «اجتهدوا فی ان یکون زمانکم اربع ساعات ساعة لمناجاة الله و ساعة لامرالمعاش و ساعة لمعاشرة الاخوان و الثقات الذین یعرّفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن و ساعة فیها للذاتکم فی غیر محرّم، و بهذه الساعة تقدرون علی الثلاث ساعات». معنای حدیث این است که سعی کنید اوقات خود را به چهار بخش تقسیم نمایید؛ بخشی را به مناجات با خداوند متعال و بخشی را به کار و تلاش برای امرار معاش و کسب درآمد و بخش سوم را به روابط اجتماعی و گفت وگو با دوستان و افراد مورد اعتمادتان که (در جهت رشد و تعالی) عیوب شما را بیان می کنند و در واقع نسبت به شما خالصانه علاقه مند هستند، اختصاص دهید. بخش چهارم اوقات خود را نیز برای لذت بردن از امور حلال مادی و معنوی قرار دهید. و با این بخش چهارم است که شما می توانید به سه بخش دیگر رسیدگی کنید. ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
یکی از علمای تهران در زمانی که طلبه نجف بود می‌گفت من نماز را پشت سر مرحوم گلپایگانی به جای می‌آوردم. نجف در هنگامه ظهر همه جا به علت گرمای زیاد تعطیل میشد و همه مردم به منزل می‌رفتند و تا عصر در سرداب منزل که خنک بود باقی می‌ماندند. در یک بعداز ظهر گرم نجف با کمال تعجب مشاهده کرده که آیت‌الله سیدجمال گلپایگانی به جای اینکه به طرف منزل بروند به سمت وادی‌السلام حرکت می‌کنند و چون این کار چندین بار تکرار شده بود کنجکاو شدم ببینم ایشان در آن گرمای طاقت فرسای نجف ، کجا می‌روند لذا ایشان را تعقیب کردم. دیدم ایشان واردِ وادی‌السلام شدند. من خودم را پشت قبرها مخفی کردم تا هم مزاحم ایشان نباشم و هم ببینم چه کار می‌کنند. در وادی‌السلام سقیفه‌هایی وجود دارد که ایشان هم وارد یکی از آنها شدند و نشستند. دیدم ایشان با کمال خضوع و ادب دست‌ها را را روی زانوی خود گذاشتند اما نمی‌دیدم مقابل ایشان چه کسی است. در همان لحظه باد خنکی را احساس کردم که همراه با عطر خوشبویی بود. ساعتی گذشت و وقت عصر شد که آن هنگام ایشان بلند شدند و حرکت کردند و از من رد شدند. ایشان به بازار اماره نجف رسیدند که یکی از دوستان ایشان را دید و شروع به صحبت و احوالپرسی کرد. در حین صحبت، این آقا از شخصی غیبت کرد که آیت‌الله گلپایگانی بسیار ناراحت شدند و صحبت را قطع کردند و حرکت کردند. بعد از این اتفاق، آن باد خنک و عطری که استشمام می‌کردم قطع شد. من تصور می‌کردم ایشان متوجه من نشدند اما دیدم به سمت من برگشتند و گفتند دیدی یک دیدار چه بلایی سر آدم می‌آورد.  ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
طلب_حقیقی_۳_؛_درسهای_حضرت_رقیه_برای.mp3
22.16M
باز نشر طلب حقیقی درسهای حضرت رقیه سلام الله علیها برای سالکان کوی دوست آیت الله سید روح الله صدر الساداتی نماینده محترم مجلس خبرگان رهبری ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
در کتاب دمعة الساکبه آمده است: لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به علی اکبر گفتند: إرحَم غُربَتَنا: به غربت ما رحم کن، وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم. خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) نمی گذاشتند برود. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت: در حال ابی عبدالله(ع) تغییر کرد، به طوری که مشرف به مرگ شد. . وَ صاحَ بِنِسائِهِ وَ عَیالِهِ دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی ذات الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله: فریاد زد خطاب به زنان و اهل بیتش: رهایش کنید، او ممسوس در ذات خدا و شهید در راه خداست. . پی نوشت: مثل این فرمایش را پیغمبر(ص) دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) فرموده بود: عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله، امام حسین نیز دربارۀ علی اکبر فرمود؛ که معنای آن اینست که علی اکبر نیز علی شد همانطور(که امام راحل قدس فرمودند پیغمبر می‌خواست همه ما علی بن ابیطالب شویم) و در معنای ممسوس باید گفت: مس ، کنایه از نهایت قرب و نزدیکی و وصال است که در اجسام بامس کردن محقق می شود ، اما در مورد خداوند عالم معنایش این است که علی اکبر یا امیرالمومنین علی علیهما السلام همان ظهور ذات پروردگارند و مقام توحید ذاتی را دارا هستند که به فرمایش حضرت استاد با شهادت، آینه ای که خدا را نشان می داد، شکست و دیگر شدند خود او. ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم عده ای.همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینندنه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می‌آمد از کسانی که نمی‌دانند ستون‌های خانه‌های پر زرق و برق‌شان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می‌خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه‌ها معرفت داشتند وقتی که می‌خوردند، می‌گفتند کافیست! و بس می‌کردند، و می رفتند، ما چه می‌دانیم جانبازی چیست... بیاد آنهایی که تن مقدسشان زیر شنی های تانکهای دشمن له شد ولی اجازه ندادند غیرت ملی و دینی شان له شود. ما امروز میراث داران آنهاییم و فردای قیامت، اگر برای عزت این سرزمین و دین، کوتاهی کرده باشیم، باید در محضر الهی پاسخگو باشیم. هفته دفاع مقدس ,یاداورایام رشادت وایثار,گرامی باد. ------------------ شهادتنامه @ENGHELABETOHID
بیانات کوتاه در شب شهادت حضرت معصومه س.m4a
12.71M
بیانات کوتاه حجت‌الاسلام شهادتی در شب شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ۵ آذر ۹۹ ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
جلسه جمال آفتاب ۹۹.۹.۲۸ .mp3
10.59M
جلسه جمال آفتاب حضرت استاد غفاری حفظه‌الله ۲۸ آذر ۹۹ ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
ما رأیت الا جمیلا.mp3
14.63M
ما رأیت الا جمیلا (جز زیبایی چیزی ندیدم) حجت‌الاسلام شهادتی ۳۰ آذر ۹۹ ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
جمال آفتاب ۴ دی ۹۹.mp3
14.45M
جلسه جمال آفتاب حضرت استاد غفاری حفظه‌الله ۴ دی ۹۹ ------------------- 🔴 شهادتنامه @Enghelabetohidi
هرکجا مضطر شدیم زهرا سلام الله علیها را صدا میزدیم . نمونه واضح دیگر خاطره خواندنی آقای سید کاظم حسینی از شهید برنسیه: فرمانده کل سپاه آمده بود منطقه ما، قبل از عملیات رمضان. توی رده های بالا، صحبت از یک عملیات ویژه و ایذایی بود. بالاخره هم از طرف خود فرماندهی سپاه واگذار شد به تیپ ما، یعنی تیپ هجده جوادالائمه (سلام الله علیه). همان روز، مسوول تیپ یک جلسه اضطراری گذاشت، تازه آنجا فهمیدیم موضوع چیست؛ دشمن تانک های T- 72  را وارد منطقه کرده بود. دو گردان مکانیزه خیلی قوی، پشت خط مقدمش انتظار حمله به ما را می کشیدند. بچه های اطلاعات عملیات ، دقیق و خاطر جمع می گفتند: اون ها خودشون رو آماده کردن که فردا تک سنگینی بزنن به مون. فردا بنا بود حمله کنند و مو هم لای درزش نمی رفت. در این صورت هیچ بعید نبود عملیات رمضان، شروع نشده، شکست بخورد! توی جلسه، بعد از کلی صبحت، بنا را بر این گذاشتیم که همان وقت برویم شناسایی و شب هم برویم تو دل دشمن و با یک عملیات ایذایی، تانک های T- 72 را  منهدم کنیم. این تانک ها را دشمن ، تازه وارد منطقه  کرده بود و آر پی جی بهشون اثر نمیکرد مگر از نزدیک و به نقطه حساس شلیک میشد.  سه گردان مامور این کار شدند. فرمانده یکی شان عبدالحسین برنسی بود. وقتی راه افتادیم برای شناسایی، چهره او با آن لبخند همیشگی و دریایی اش گویی آرام تر از همیشه نشان می داد تا نزدیک خط دشمن رفتیم. یک هفته ای می شد که عراقی ها روی این خط کار می کردند. دژ قرص و محکمی از آب در آمده بود. جلو دژ موانع زیادی توی چشم می زد، جلوتر از موانع هم، درست سر راه ما، یک دشت صاف و وسیع خودنمایی می کرد. اگر مشکل موانع را می توانستیم حل کنیم، این یکی ولی کار را حسابی پر دردسر می کرد.  دو تا گردان دیگر راه به جایی نبردند؛ یکی شان به خاطر شناسایی محدود، راه را گم کرده بود؛ یکی هم پای فرمانده اش رفته بود روی مین. حالا چشم امید همه به گردان ما بود، و چشم امید ما به لطف و عنایت اهل بیت (ع). وبیشتر از همه، خود عبدالحسین حال توسل داشت. وقت راه افتادن، چند دقیقه ای برای پیدا کردن پیشانی بند معطل کرد. یعنی پیشانی بند زیاد بود، او ولی نمی دانم دنبال چه می گشت. با عجله رفتم پهلوش. گفتم: چه کار می کنی حاجی؟ یکی بردار بریم دیگه. حتی یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت. گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه! حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم که روش با خط سبز، و با رنگ  زیبایی نوشته بود: یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) ادرکنی. اشک توی چشم هاش حلقه زد. همان را برداشت و بست به پیشانی اش. چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. حقا که انقلابی شده بود ما بینمان. ذکر ائمه (علیهم السلام) از لب هامان جدا نمی شد. آن شب تنها گردانی که رسید پای کار، گردان ما بود؛ سیصد، چهارصد تا نیروی بسیجی، دقیقاً پشت سر هم، آرام و بی صدا قدم بر می داشتیم ، توی همان دشت صاف و وسیع...👇👇👇
ادامه این مطلب رو در کتاب خاکهای نرم کوشک اثر سعید عاکف بخوانید