eitaa logo
انسانیات
456 دنبال‌کننده
93 عکس
12 ویدیو
3 فایل
﷽ إِنْسانیَّات، تلاشی برای احیاء «حکمت عملی» در دوران معاصر است. این انجمن توسط حجج الاسلام انصاریان و خیاط زاده راهبری می‌شود ارتباط با ما: https://eitaa.com/Ensaniyaat_admin انسانیات در سایر بسترهای مجازی: https://zil.ink/ensaniyaat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺فراخوان جذب هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در فراخوان دی ماه سال ۱۴۰۳ در رشته عضو هیات علمی پیمانی جذب می‌نماید. جهت ثبت نام‌ از تاریخ ۲۵ دی ماه لغایت ۸ بهمن ماه به وبگاه زیر مراجعه کنید: https://applicant.markazjazb.ir 🔶 برای در این زمینه به ادمین انسانیات پیام دهید. •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
اول بهمن‌ماه به عنوان زادروز در تقویم کشورمان ثبت شده است. بدین مناسبت، در چند فرسته مروری بر شخصیت فردوسی، شاهنامه او و محتوای حکمت عملی در شاهنامه خواهیم داشت. •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
شخصیت‌شناسی حکیم فردوسی 🔸 ابوالقاسم فردوسی طوسی (۳۲۹-۴۱۱ یا ۴۱۶ق) شاعر و حماسه‌سرای ایرانی قرن 4 و 5 است. درباره نام وی نمی‌توان با قطعیت نظر داد، اما به احتمال زیاد حسن بن منصور است. فردوسی در یکی از روستاهای شهر طوس به دنیا آمده و با بیش از هشتاد سال عمر، وفات کرده و در باغ شخصی خود در طوس دفن شده است. 🔸فردوسی به سبب تربیت دهقانی خود با آداب و رسوم کهن آشنا بود و این آشنایی با مطالعه متون کهن عمیق‌تر و جزوی از معتقدات او گشته است. 🔸مهم‌ترین اعتقادات اخلاقی وی عبارت‌اند از: نگه‌داشتن عفت سخن؛ امانتداری در سخن؛ حق‌شناسی؛ صراحت در لهجه، اعتقاد به ماندگاری نام نیک و رعایت انصاف نسبت به دشمن. 🔸 همچنین می‌توان برخی اخلاقیات شاهنامه را چون: ستایش کوشش و نکوهش کاهلی، سفارش میانه‌روی، نکوهش آز، ستایش دانش، دعوت به عدالت و همزیستی، مهر به زن و فرزند، میهن‌دوستی، اعتقاد به نژاد، نکوهش شتاب و سفارش درنگ در کارها، ستایش راستی و نکوهش دروغ، نکوهش خشم و حسد، اعتقاد به ناپایداری جهان که در پایان داستان‌ها می‌آید را جزو اخلاقیات خود فردوسی نیز به شمار آورد. 🔸 مجموعه این بینش و اخلاق نسبت به جهان و انسان که سخت صمیمی و به غایت پخته و بسیار شیوا بیان شده، سبب گردیده است که از قدیم به فردوسی عنوان حکیم و دانا و فرزانه، یعنی فیلسوف داده‌اند، بی‌آنکه او به مکتب فلسفی خاصی متعلق بوده باشد و یا بر آرای فلسفی و علوم زمانه خود احاطه تام داشته باشد. 📚 مدخل فرودسی در سایت ویکی فقه (با تصرف و تلخیص) •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
یادداشتی درباره مذهب فردوسی (بخش نخست) 🖌 به قلم: دکتر حسن انصاری 🔸 درباره مذهب حکيم ابوالقاسم فردوسی سخن بسيار گفته شده. برخی او را زيدی مذهب می دانند. برخی هم شيعه امامی و البته شادروان استاد ما عباس زرياب خویی او را بر مذهب اسماعيلی می دانست. 🔸در مقاله عالمانه ای که مرحوم زرياب در شماره دهم مجله ايران نامه با عنوان "نگاهی تازه به مقدمه شاهنامه" منتشر کرد با توجه به ديباچه شاهنامه و آنچه درباره خداوند و خلقت او فردوسی به نظم سروده استاد زرياب اين نظر را مطرح کرد که فردوسی بر مذهب اسماعيلی بوده. 🔸احتمال اينکه فردوسی بر اين مذهب باشد با توجه به اوضاع خراسان و طوس در زمانش البته بعيد نيست. گرچه در آن دوران و در عصر محمود غزنوی به دلايل و انگيزه ها و رقابت های سياسی اسماعيلی خواندن برخی از رجال و دولتمردان و اعضای خاندان های با نفوذ بيشتر جنبه اتهام آميز داشت و برای از ميدان به در کردن رقبا به کار می رفت. نمونه اش داستان حسنک وزير است از آل ميکال که صرفا به همين انگيزه ها قرمطی خوانده شد و دست آخر به همين اتهام به دار آویخته شد. شايد يکی از دلائل بی مهری به شاهنامه فردوسی در دربار محمود هم به همين رقابت ها باز می گشت؛ خاصه که می دانيم حسنک وزير از او حمايت می کرد. با اين وصف فردوسی هيچگاه به قرمطی بودن متهم نشد. 🔸او در مقام حکيمی دانشمند اگر بر مذهب اسماعيلی بود حتما موضعی منفی نسبت به محمود غزنوی می داشت و باورهای مذهبی او که هرگونه مشروعيت بخشی به محمود را با وجود حضور امام فاطمی در مصر نادرست می دانست مانع می شد که محمود را در شاهنامه بستايد. 🔸در داستان ها و رواياتی که درباره مذهب فردوسی در منابع قديم و از جمله در چهار مقاله عروضی سمرقندی نقل شده فردوسی يا "رافضی" خوانده شده و يا "رافضی" معتزلی مذهب. اسماعيليه را هيچ گاه رافضی نمی خواندند. حتی خود نويسندگان اسماعيلی خراسان هرگاه از رافضه ياد می کردند منظورشان اماميه و مذاهب وابسته به آنان (و حتی غلات) بود و خود را "رافضی" نمی دانستند (کسانی مانند ابوحاتم رازي و ابو يعقوب سجستانی. اين دومی معاصر کهنسالتر فردوسی بود). "رافضی" معتزلی مشرب يا بايد به زيديه معنا شود و يا امامی مذهبان با گرايشات معتزلی که می دانيم هر دو گروه آن زمان در خراسان و به ويژه نيشابور تعدادشان کم نبود. 🔸فراموش نکنيم که شيخ طوسي، همشهری فردوسی درست همان سال هایی که فردوسی در کار شاهنامه بود در اين شهر رشد و نمو کرد و در نيشابور نزد عالمان امامی فقه و حديث و کلام فرا می گرفت. اين ترکيب "رافضی" و "معتزلی" نمی تواند اشاره به اسماعيليه باشد و چنانکه گفتم در آن دوران دشمنان اسماعيليه آنان را باطنی و قرمطی می خواندند و حتی از تعبير اسماعيلی هم استفاده نمی کردند. 🔸مرحوم زرياب در مقاله خود نوشته اگر واعظ طوس مانع از تدفين فردوسی شد به دليل اين بود که او را اسماعيلی و باطنی می دانست؛ چرا که اهل سنت اماميه و زيديه را خارج از مسلمانی نمی دانند و بنابراين طبعا نبايد واعظی سنی مذهب مانع از تدفين او در قبرستان مسلمانان شود. اين نظر درست نيست. رفتار آن واعظ هرچه بود خارج از اصول بود و از اين رفتارهای بی اصول کم در تاريخ اتفاق نيافتاده است. اين نمی‌تواند قرينه‌ای باشد بر اسماعيلی بودن فردوسی. 📚 کانال یادداشت‌های حسن انصاری: https://t.me/azbarresihayetarikhi •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
یادداشتی درباره مذهب فردوسی (بخش دوم) 🖌 به قلم: دکتر حسن انصاری 🔸 مرحوم زرياب در مقاله پيشگفته و بر اساس شماری از ابيات ديباچه شاهنامه و تحليل محتوای دکترينال آن به اين نتيجه رسيده اند که فردوسی اسماعيلی مذهب بود و از فلسفه تنزيهی نوافلاطونی آنان تبعيت می کرد. استاد زرياب برای اثبات نظر خود ناچار شده اند شماری از ابيات اين ديباچه را الحاقی بدانند و ترتيب ابيات را هم به شيوه ای اجتهادی و در مخالفت با نص صريح نسخه های خطی شاهنامه تغيير دهند. 🔸 طبعا اين کار اجتهاد در مقابل نص است. وانگهی بيشتر آنچه استاد زرياب در تحليل خود ارائه کرده اند توجه به منظر تنزيهی فردوسی است در مباحث توحيدی و خلقت. آنچه فردوسی در اين ابيات گفته به سادگی برای مذهب تنزيهی اماميه و زيديه هم قابل گسترش است و منحصر به اسماعيليه نيست. آنچه هم درباره خرد و جان و هستی در اين ابيات هست و استاد زرياب به دقت مورد بررسی قرار داده اند به سختی می تواند تنها ناظر به فلسفه نوافلاطونی اسماعيليان باشد. به نظر من تفسير خرد و جان در اين ابيات به ترتيب به عقل کلی و نفس کلی مستلزم تکلف بسيار است. 🔸 از ديگر سو، در اين ابيات با وجود آنکه از خرد سخن رفته از سهم هدايت الهی به واسطه امام که نقطه محوری تفکر اسماعيليان است چيزی ديده نمی شود. برعکس شاهنامه ابيات زيادی در ستايش مطلق خرد انسانی و جايگاه آن در تشخيص حق از باطل دارد که درست بر خلاف ديدگاه اسماعيليه از ديرباز است که خرد را در هدايت به توحيد و معرفت محتاج تعليم امام معصوم می دانند. 🔸 باری در اينکه فردوسی شيعی مذهب بوده هيچ ترديدی نيست و به نظر می رسد با توجه به آنچه گذشت دور نيست که بر مذهب امامی باشد (احتمال زيدی بودن او اصلا مرجح نيست) اما اسماعيلی خواندن او به دلائل متعددی که گذشت و از جمله ابيات زير در ستايش مطلق خرد بی اشاره به موضوع جایگاه امام معصوم کاملا غير محتمل است: کنون ای خردمند ارج خرد بدین جایگه گفتن اندرخورد خرد بهتر از هر چه ایزدت داد ستایش خرد را به از راه داد خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد بهر دو سرای ازو شادمانی و زویت غمیست وُ زویت فزونی و هم زو کمیست خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یکزمان چه گفت آن سَخُنگوی مرد از خرد که دانا ز گفتار او بَرخورد کسی کو خرد را ندارد به پیش دلش گردد از کردهٔ خویش ریش هُشیوار دیوانه خواند وُرا همان خویش بیگانه داند وُرا ازویی بهر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند 🔸 نکته پايانی که بايد اينجا متذکر شوم اين است که تأکيد فردوسی در ابيات ديباچه بر الهيات تنزيهی به نظر می رسد پاسخ و واکنشی باشد به تفکر مذهبی و تشبیهی کراميه که می دانيم در دربار محمود از نفوذ زيادی برخوردار بودند. احتمالا همين عوامل کرامی مذهب دربار محمود که اتفاقا با شيعيان هم سر دشمنی داشتند موجبات بی مهری به فردوسی و شاهنامه او را از سوی محمود غزنوی فراهم کردند. بسياری از اتفاقات سياسی دربار محمود و از جمله رقابت هایی که در بالا بدان اشاره شد بی ارتباط با نزاع های کراميه و مخالفانشان در دربار محمود نبود و از اين منظر هم قابل تحليل است. کراميه دل خوشی از شاهنامه و سراینده اش نداشتند. 📚 کانال یادداشت‌های حسن انصاری: https://t.me/azbarresihayetarikhi •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مفهوم‌شناسی «حکمت» در شاهنامه حکیم فردوسی 🖌 دکتر حسن بلخاری 💠 بحث نخست: درباره لفظ «حکمت» و تفاوت آن با «فلسفه» و بروز یا عدم بروز این تفاوت معنایى در شاهنامه 🔸 آیا عنوان «حکیم» که در مورد فردوسى به کار مى رود و یا اصطلاح «حکمت» که چه بسیار در متن شاهنامه آمده، فردوسى را همسنگ و هم شأن حکیم ابوعلى سینا قرار مى دهد یا خیر و آیا مى توان حکمت کاربردى در شاهنامه را با فلسفه شکوفاى ایرانى- اسلامى در عصر سرایش شاهنامه در ارتباط دانست آیا کلمه حکمت و حکیم در قاموس شاهنامه نسبت مستقیم با فلسفه آن زمان دارد؛ یا جهان شاهنامه به تمامى از جریان فلسفى آن روزگار جداست. این سؤالى اساسى براى گشایش مفهوم حکمت در اندیشه فردوسى است. 🔸 البته در نگاه اول به سرعت مى توان به این سؤال پاسخ داد؛ قطعاً شاهنامه کتاب فلسفه نیست، کتاب تاریخ، حماسه و اسطوره است. هیچ کجاى آن از ماهیت وجود، مراتب وجود، وحدت، کثرت، بسیط و مرکب و... (یعنى مسائلى که به نحوى در ساحت فلسفه مورد بحث است) سخن به میان نیامده است. مثلاً با وجود این که فردوسى نوعى التزام به تفکر ایران باستان دارد، اما در هیچ موضعى از شاهنامه مبحثى از مباحث حکماى فهلوى (مانند تشکیک نور و...‎) به چشم نمى خورد. اما این بدان معنا نیست که شاهنامه کتاب حکمت نباشد، البته نه حکمت مرادف فلسفه. بى تردید حکمت شاهنامه با فلسفه به معناى رایج آن متفاوت است. 🔸 امروزه على الاصول در گفتارها و نوشتارهاى رسمى، بین فلسفه و حکمت تفکیک معنوى جدى قائل مى شوند. کسى این دو اصطلاح را در یک معناى واحد یا در یک قاموس مشترک معنایى به کار نمى برد. حکمت معادل Theosophia استعمال مى شود که در مقابل Philosophia (فلسفه) بر نوعى الوهیت دلالت دارد (فلسفه الهى)‎/ به هر روى در زمان ما متفکران اصرار دارند که میان حکمت و فلسفه مرز بکشند. 🔸 ولى در گذشته چنین اصرار و تأکیدى وجود نداشته است. در قرون چهارم و پنجم - که دوران اوج فرهنگ و تمدن اسلامى، بویژه در ایران است- فلسفه اسلامى به معنایى که امروز از آن مراد مى کنیم، رسماً تأسیس و تثبیت شد. در کار پیشگامان این جریان، نظیر فارابى و ابن سینا، مرزى بین حکمت و فلسفه مشاهده نمى شود بل این دو در ترادف معنوى با هم به کار رفته اند. چه بسیار موارد در آثار این فیلسوفان بزرگ یا در رسائل اخوان الصفا، که فلسفه و حکمت جابه جا و مرادف هم آمده اند. حتى متفکران این دوره در تعاریف خود از فلسفه، آن را به حکمت تأویل داده اند. 🔸 فردوسى نیز در همین دوران مى زیست و مى سرود. اگر به شاهنامه او بنگریم، درمى یابیم که او هم تمایز مشخصى بین حکمت و فلسفه قائل نشده است. مثلاً ارسطو، رئیس فیلسوفان مشایى را حکیم مى داند و یا بوذرجمهر- که الگوى برجسته حمکت در شاهنامه است- گاهى برتر از فیلسوفان و گاهى سرآمد حکیمان معرفى شده است و... 🔸 نتیجه اى که از ملاحظات بالا به دست مى آید، این است که فردوسى تابع فرهنگ حاکم عصر خویش است. هنرمندان و متفکران گرچه در ساحت هنر و فلسفه، جهانى تجریدى را تجربه مى کنند اما در مکان مى زیند؛ فلذا در موارد بسیار فرهنگشان بوى زمان و مکانشان را مى دهد. فردوسى نیز از این قاعده مستثنى نیست. او در این مورد تابع ایده‌هاى عصرى است و در مطابقت با فرهنگ دوران خویش، تمایز روشنى میان حکمت و فلسفه قائل نیست. 📚 روزنامۀ ایران، سه‌شنبه ۱۹‌شهریور ۱۳۸۷، شماره ۴۰۲۲ •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
مفهوم‌شناسی «حکمت» در شاهنامه حکیم فردوسی 🖌 دکتر حسن بلخاری 💠 بحث دوم: معناى حکمت و ویژگى هاى حکیم نزد فردوسى و الگوهای حکیم در شاهنامه 🔸 «حکمت» به چه معنایى در شاهنامه به کار رفته است در واقع باید به گوشه ذهن فردوسى نفوذ کنیم تا ببینیم که آیا او تعریف معینى از حکمت داشته وقتى آن را به کار مى برده است، یا به یک جعل جدید و وضع جدید در این باب دست زده است براى این منظور به یک معیار نیازمندیم و آن تعریف حکمت است. 🔸 شیخ اشراق سهروردى حدود ۱۳۳ سال پس از وفات فردوسى، متولد شده است و قطعاً در زمان نگارش اثر مشهور خود «حکمت الاشراق» (۵۸۰- 85 هـ. ق) به شاهنامه نظر داشته است. توجه به تعریف وى از حکمت مى تواند دستمایه خوبى قرار بگیرد براى مفهوم شناسى حکمت نزد فردوسى. نه فقط به این دلیل که ردپاى شاهنامه به وضوح در آثار شیخ اشراق دیده مى شود (چنان که هانرى کربن گفته است که سهروردى، شاهنامه را تأویل کرده است)؛ بل بدین جهت که به نظر راقم این سطور، آراى او بازتاب تمامى جهان بینى آن روزگار است. پس بى وجه نخواهد بود اگر ما در تعریف خود از حکمت، به شیخ اشراق استناد کنیم. 🔸 سهروردى مقدمه کوتاهى بر حکمت الاشراق خود نگاشته که بسیار مهم است. در آنجا وى سخن از طبقات حکیمان و طالبان به میان آورده است. از میان این طبقات، سه گروه براى بحث ما حائز اهمیت است: گروه اول صاحبان ذوق‌اند، آنان که متوغل در تأله و غرقه در الوهیت اند. تأله اینان بنا بر زهد و ریاضت و عبادات شان است، نه بحث و درس و حکمت تحصیلى. 🔸 شخصیت بوذرجمهر در متن شاهنامه، جز با این دستگاه قابل توجیه نیست. او کودکى ۱۰ ساله است که راز خواب نوشیروان را- که بزرگترین معبران سلطنتى از تعبیر آن درمانده اند- برملا مى کند و نیز رشته اى از حوادث پیرامون او واقع مى شود که اطرافیان را به شهادت بر حکمت خارق العاده او وامى دارد. این کودک زانوى تلمذ در برابر کدام استاد و کدام درس زده است که از چنین حکمت و دانشى برخوردار است. 🔸 تبیین سهروردى از صاحبان حکمت ذوقى، به خوبى از این شخصیت پردازى فردوسى رمزگشایى مى کند. بوذرجمهر و یا جاماسب (چهره دیگر حکمت در شاهنامه) از حکمتى بهره دارند که موهبت الهى است نه اکتسابى و تأله است نه فلسفه عقلى. لذا این الگوهاى شاهنامه اى با طبقه حکماى مذکور از طبقه بندى شیخ اشراق تطبیق پیدا مى کند. 🔸 گروه دوم آنان اند که در حکمت بحثى و عقلى خبره اند ولى در حکمت ذوقى و تأله رنجوراند. (فیلسوفان به معنایى که ما امروزه مى شناسیم، با این طبقه قابل تطبیق هستند) و سه دیگر کسانى اند که از هر دو حکمت ذوقى و بحثى بهره مند هستند؛ اینان حکیمان متأله اند یا به تعبیر سهروردى اشراف و سلاطین. 🔸 به هر حال معناى حکمت و ویژگى هاى حکیم نزد فردوسى، اشاره به یک امر درونى دارد که بیش از آن که حاصل عقل و بحث باشد، ثمره موهبت خداست. 🔸 چنین تفکرى (در فردوسى یا هر کس دیگر) بى شک تحت تأثیر قرآن است. مشخصه هاى حکیم از دیدگاه قرآن را، چنان که در داستان لقمان یافتنى است، مى توان در سه مورد خلاصه نمود: 1⃣ علمش از آن خودش نیست، یعنى علمش «لدنى» است و از طرف خدا به او اعطا مى شود (چنان که درباره لقمان مى فرماید: انا آتیناه الحکمه)‎ 2⃣ باطن را رؤیت مى کند نه ظاهر؛ به عبارتى نظر دارد نه نگاه. 3⃣ علمش منتج به عمل است، فلسفه ورزى صرف نیست. 🔸 بدین سان شخصیت بوذرجمهر در شاهنامه، از جهت هر سه مؤلفه فوق، قابل مقایسه با شخصیت لقمان در قرآن است. 🔸 در جمع بندى نهایى باید گفت که در فرهنگ آن روزگار و از جمله در شاهنامه فردوسى، حکمت یک علم الهى خدادادى است که باطن اشیا را مى بیند و قطعاً منتج به عمل مى شود. 🔸 مفهوم حکمت در شاهنامه، معنا و مبنایى گسترده تر از یک نظام فلسفى معین- آن گونه که امروزه از فلسفه استنباط مى شود- دارد. مفهوم حکمت و فلسفه در شاهنامه، اعتقاد به یک نظام اخلاقى و حقوقى مسلم است که ذاتاً به دنبال تطبیق رفتار آدمى با سرشت فطرى اوست؛ نه تعلیل و تبیین رازهاى سر به مهر عالم. حکیم شاهنامه، حکیم رازگشا به زبان عقل نیست، حکیمى است که خود را عملاً و نظراً با سرشت ذاتى خویش و با ناموس عالم تطبیق داده است. معرفت به وجود، جان فلسفه محسوب مى شود اما در نظام حکمى شاهنامه، حکمت یا فلسفه به معناى عملى آن حضور دارد و نه صرفاً نظرى. 📚 روزنامۀ ایران، سه‌شنبه ۱۹‌شهریور ۱۳۸۷، شماره ۴۰۲۲ •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
فرسته‌های پیشین درباره شخصیت، مذهب و معنای حکمت و حکیم نزد حکیم ابوالقاسم فردوسی بودند، در ادامه مروری بر محتوای اثر سترگ او، یعنی شاهنامه، خواهیم داشت. •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
درباره شاهنامه فردوسی 🔸 شاهنامه فردوسی پرمایه‌ترین دفتر شعر فارسی و مهم‌ترین سند عظمت و فصاحت این زبان است و داستان‌های ملی و مآثر تاریخی قوم ایرانی در آن به بهترین وجه نمود شده است. شیوه بیان آن ساده و روشن است؛ از استعمال لغات عربی ابایی ندارد، اما در این کار مصر و افراط‌کار نیست و در غالب موارد سخن را کوتاه می‌گوید و از پیرایه‌سازی و عبارت‌پردازی اجتناب می‌کند. 🔸فردوسی نظم شاهنامه را به خاطر یک هدف مقدس یعنی زنده کردن زبان و داستان‌های ملی ایران و حفظ و استقلال کشور آغاز کرده و به پایان رسانیده است. بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم، کاخی بلند که از باد و باران نیاید گزند 🔸 موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می‌شود. 1⃣ دوره اساطیری: این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می‌آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می‌یابد. کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می‌گیرد. در این عهد جنگ‌ها غالباً جنگ‌های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ‌ترین مشکل این عصر بوده است. در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می‌نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می‌برد و دوره جدید آغاز می‌شود. 2⃣ دوره پهلوانی یا حماسی: این دوره از پادشاهی فریدون شروع می‌شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می‌نشیند. جنگ‌های میان ایران و توران آغاز می‌شود. پادشاهی کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می‌آیند. در این عهد دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می‌کنند. سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می‌شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می‌رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می‌گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می‌کند و اسفندیار به دست رستم کشته می‌شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می‌رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می‌گردد و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می‌رسد. 3⃣ دوره تاریخی: این دوره با ظهور بهمن آغاز می‌شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می‌رسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می‌کند و دارا را که همان داریوش سوم است می‌کشد و به جای او بر تخت می‌نشیند. پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می‌گردد و سپس ساسانیان روی کار می‌آیند و آنگاه حمله عرب پیش می‌آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می‌رسد. 📚 مدخل شاهنامه در سایت ویکی فقه (با تصرف و تلخیص) •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهیابی بن مایه‌های حکمت عملی در شاهنامه 🔰 خطوط کلی حکمت عملی با توجه به متن شاهنامه بدین شرحند: 🔸 مهم‌ترین بحران‌های زمانه عبارتند از: عقل ستیزی، ظلم و ستم به خصوص از ناحیه حاکمیت، استبداد، حکمرانی زنان، عدم تقیید به دین در جامعه. ریشه اصلی این بحران ها از نظر فردوسی در غفلت از یاد مرگ و شهوت هاست. 🔸 شاخص‌های وضعیت مطلوب و آرمانی عبارتند از: عقلانیت، عدالت محوری، مشاوره حاکمیت با خبرگان، تدین حاکمیت و مردم، صفات شخص حاکم، داشتن شهروندان خوب، داشتن روابط بین الملل دوستانه، عمل به تعهدات داخلی و خارجی، شکل ساختاری حکومت = پادشاهی. 🔸 شیوه انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب و آرمانی: فردوسی دو شیوه کلان مطرح می‌کند، ابتدا سعی دارد با ارائه برخی الگوهای وضعیت مطلوب از حاکمیت بخواهد اصلاحات لازمه را انجام دهد و بدین منظور جامعه آرمانی خود را و باید و نبایدهایی را که باید مراعات شود، را متذکر می‌شود و در مرحله بعد خونریزی و خشونت را در مقابل حکام تغییر ناپذیر مطرح میکند و قیام و شورش را در مقابل چنین حکومت هایی جایز و لازم برمی شمارد. 🔸 بنابراین، اندیشه سیاسی فردوسی همانند غالب اندیشه های ایران باستان اصلاحی است، و نه انقلابی یعنی فردوسی اصل و اساس سلطنت را قبول میکند و در ذهنش چیزی به جز حکومت مقتدر پادشاهی متصور نیست و در عین حال لازم میداند که خود شاه در یك چارچوب مشخص عمل کند و بر خلاف عقل و دین و عدل رفتار نکند. 📚 مقالۀ اندیشۀ سیاسی فردوسی- به قلم محمد ناجی •••༺ إِنْسانيّاتْ؛ انجمن حکمت عملی ༻••• https://eitaa.com/joinchat/2587689759Ca4c467c7b2