جنگلی از سرو
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از گیسوی آشفتهام برگی نمیریزد
از پیکر من شاخهای نشکسته در طوفان
بر شانههای خستهام گنجشکها خوابند
من کیستم؟ نیمی درختم، نیمهای انسان
حاشا اگر در گوشهای آرام بنشینم
فرقی ندارد کنج خانه، گوشۀ زندان
در سایهام همسایهها آرام میگیرند
آرام میگیرند از تبریز تا تهران
آنها که میگفتند میمانند، برگشتند
«تنها» به پایان میرسد این راه بیپایان
راه پس و پیش مرا بنبست میبینند
این سو به دریا میرسم آن سو به کوهستان
جمع تبرها، اَرّهها، اَرّابهها جمع است
این سالخورده سرو تنها مانده در میدان
آتش گرفته نیمی از من در تنور نان
آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان
من؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده
من زندهام، امضا؛ ارادتمند؛ کوچکخان
✍🏻 #مجتبی_حاذق
🏷 #شعر_پایداری | #میرزا_کوچکخان_جنگلی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
زندهایم تا ابد
قطره قطره، رود رود، قصه را مرور کرد
از میان صخرهها و درهها عبور کرد
دست رود را گرفت و با خودش به راه برد
از تمام رودخانه، دل به یک نگاه، برد
از تمام سنگها، بهار را سؤال کرد
چشمههای در مسیر خویش را زلال کرد
این مسیر اگر پر از فرازها، فرودهاست
مقصدش ولی شکوه چشمهها و رودهاست
در گذارِ هر گذر به صخرهها سلام کرد
ناخدای باخدای ما به ما سلام کرد
کشتی به گل نشسته را به دست آب داد
به سؤالهای بیجواب ما جواب داد
در میان شب، به ما سلاح آفتاب داد
سر به سر به هر سری که شور انقلاب داد...
دستهای بسته را به یک اشاره باز کرد
چشمهای خوابرفته را دوباره باز کرد
او به ما دوباره یاد داد زندگی کنیم
با شعار «عشق زندهباد» زندگی کنیم
ما طلوع میکنیم در غروب حرفها
ما شروع میشویم از میان برفها
آتشیم و آنچه یخ زدهست دست دشمن است
ابتدای راه ما طلوع ماه بهمن است
چشمهچشمه، رود رود، صخرهصخره، کوهکوه
در کنار هم همیشه سربلند و باشکوه
این شکوه ما غرور باد را شکسته است
رستمانه حیلۀ شغاد را شکسته است
ریشههای ما به برکۀ غدیر میرسد
ما هنوز زندهایم و زندهایم تا ابد
✍🏻 #مجتبی_حاذق
🏷 #انقلاب_اسلامی | #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab