eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
6.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
893 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
‌ ‌پیام_ناشناس 👤 سلام ببخشید مزاحم شدم یه کانال قبلا گذاشته بودین کار در منزل با حقوق بالا بود ،خیلی هام هم به درآمد عالی رسونده بود. میشه یباردیگه بزارین گمش کردم 😞 🙏 بفرما عزیزم : https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
مهمان عزیز ما رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانه ما به شهادت رسانید و مارا داغدار کرد. ولی زمینه مجازاتی سخت برای خود را نیز فراهم ساخت. «رهبر معظم انقلاب»
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
🔻مشارکت در برپایی موکب حضرت رقیه (س) در مرز میرجاوه جهت خدمت رسانی به زوار پاکستانی در اربعین شماره کارت:
6063731181316234
6104338800569556
شماره شبا:
IR710600460971015932937001
به نام هیئت حضرت رقیه(س) 🏴 ⚠️ به جز برنامه "آپ" که برای حساب‌های حقوقی محدودیت دارد، از هر برنامه‌ای دیگر بانکی و... واریز کنید مشکلی نخواهید داشت.
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
عــــشق ممنـــوعه؛
🔻مشارکت در برپایی موکب حضرت رقیه (س) در مرز میرجاوه جهت خدمت رسانی به زوار پاکستانی در اربعین شمار
اول از همه بزرگوارانی که محبت کردند و برای موکب مرز میرجاوه اومدن پای کار سپاسگزارم❤️🙏 عزیزانی که دستشون به دهنشون میرسه و وضع مالی مناسبی دارند از این مورد ویژه حمایت کنن ! چه جایی بهتر از مرز پاکستان و پذیرایی از زائری که بدون امکانات ۳۵۰۰ کیلومتر رو با اتوبوس طی می‌کنه و تمام سختی راه رو تحمل میکنه تا خودش رو به پیاده روی اربعین برسونه😭 لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
«غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد.» • حافظ / غزلیات. 💙
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
❌️دعوت به همکاری❌️ 🟦کار اینترنتی و انلاین🟦 شرایط همکاری 👇👇👇👇 ۱.داشتن تایم کاری روزانه ۵ ساعت ۲.داشتن روابط عمومی متوسط تلفنی ۳.داشتن گوشی هوشمند برای مصاحبه کاری و کسب اطلاعات بیشتر وارد لینک زیر بشید و فرم پر کنید👇👇👇👇میترا رضایی درمانگر طب سنتی و گیاه درمانی عضو انجمن کبد: ❌️دعوت به همکاری❌️ 🟦کار اینترنتی و انلاین🟦 شرایط همکاری 👇👇👇👇 ۱.داشتن تایم کاری روزانه ۵ ساعت ۲.داشتن روابط عمومی متوسط تلفنی ۳.داشتن گوشی هوشمند برای مصاحبه کاری و کسب اطلاعات بیشتر وارد لینک زیر بشید و فرم پر کنید👇👇👇👇https://formafzar.com/form/6m2lm
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
🍫🍃 زندگی مثل بستنیه تا آب نشده باید ازش لذت برد🧡 _____________
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧪معجزه ای برای ها نوروپاتی پا اگه از موارد زیر : ❌بی حسی پا ❌گزگز پا ❌زخم دیابتی ❌خستگی پا رنج میبری با این روغن ۴۰ روزه این موارد رو کن ✅ ۱۰۰ درصد خارجی و میباشد تعداد محدودی وارد شده برای اطلاعات بیشتر تو کانال ما عضو شین یا به شماره زیر پیام بدین شماره تماس : ۰۹۱۲۰۶۰۶۲۵۹ راستگو ارتباط با ما :@Salamati2120 لینک کانال : https://eitaa.com/joinchat/2101870934C62eea22da7
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
2 نفر فقط موشکی برید پارت بعدیو بدم😍☝️
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
یه نفر دیگ فقط😍☝️
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 در ضمن سوالی که در سرم می چرخید، در دهانم بند نشد و پرسیدم : مگه اینجا خونه ی خودتون نیست؟ چه جوری می خوان بگیرنش؟ سمیه خانم با مهربانی گفت : نه دخترم. اینجا به نام پدر بزرگ خدابیامرز این بچه هاست. وقتی اون بنده خدا سرشو گذاشت زمین هم قصد داشتن اینجا رو بفروشن، اما خب یکم از شوهرم حساب می بردن. روشون هم نمی شد بیان بهش بگن اینجا رو خالی کن. الان که دیگه نیست خیالشون راحته. با اینکه تا به حال نداری و بی خانه شدن را تجربه نکرده بودم، ولی می توانستم درک کنم چقدر سخت است. مخصوصا اگر پس اندازی هم نداشته باشی تا جایی دیگر مستقر شوی. حامی به آرامشی کاملا ظاهری گفت : تا کی وقت دادن؟ هستی با بهت نگاهش کرد. - داداش یعنی می خوای بذاری خونه رو ازمون بگیرن؟ - چی کار کنم هستی؟ خونه مال ما نیست. سندش به نام اوناست. - به نام بابا بزرگه. ما هم از اینجا سهم داریم. حامی پوزخند زد و سیگارش را داخل بشقاب میوه خوری خاموش کرد. - سهم... چه سهمی؟ اون آدما مگه رحم و مروت دارن؟ می تونی برو باهاشون در بیفت. - خب تو جلوشون وایسا. داداش بخدا آواره میشیم. کجا بهمون خونه می دن تو این وضعیت گرونی؟ چقدر دردناک بود لحن صدای آن دختر. سمیه خانم هم مدام سر جایش تاب می خورد و غصه نوش جان می کرد. چشمانم را بستم و لبم را به داخل دهانم کشیدم. چه حکمتی بود در کار خدا، نمی دانستم. حامی بعد از کمی سکوت، درمانده گفت : شماره عمه کوثرو بده بهش زنگ بزنم ببینم حرف حسابش چیه. بالاخره یا یه چیزی از اینجا بهمون می رسه یا نمی رسه دیگه. خودم یه خاکی تو سرم می کنم بی آنکه اختیاری روی زبانم داشته باشم گفتم : نه بهش زنگ نزن. می ریم خونه ی ما
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 نگاه هر سه رویم ثابت شد. هرچقدر هم وضعیت خراب بود، نمی توانستم اجازه دهم هستی و سمیه خانم آواره شوند. خبر داشتم از اوضاعشان. نگاه حامی بیشتر از همه رویم سنگینی می کرد. اما طوری رفتار می کردم که انگار اصلا توجهی به او ندارم. هستی اشک هایش را پاک کرد و گفت : ممنونم زنداداش، کم مزاحم شما نشدیم این مدت. از شنیدن لفظ زنداداش، دلم حالی به حالی شد. چه زنی؟ چه کشکی؟ زن سوری بودن چه فایده ای داشت. بودن کنار کسی که حسی به تو نداشت آیا عاقبتی می شد برایش تعریف کرد؟ اه کشیدم و گفتم : زحمتی نیست. ویلا اونقدری بزرگ هست که هممون بتونیم زندگی کنیم. حداقل تا تکلیف مشخص میشه اونجا بمونید. سمیه خانم هم خواست تعارف کند که مانع شدم و گفتم : می دونید که من اهل تعارف نیستم. اگه حس می کنید راحت نیستید بحثش جداست اما.... سمیه خانم سریع گفت : آخه دخترم این چه حرفیه. کم تا حالا کمکمون نکردی، خدا ان‌شاءالله خیر دنیا و آخرت رو بهت بده ولی اینجوری دیگه روم نمیشه تو چشمات نگاه کنم. - نه خواهش می کنم.
۱۷ مرداد ۱۴۰۳