eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
social [ˈsəʊʃ(ə)l] adj. If something is social, it is about many people in a community. → People should come together and fix the world’s social problems. اجتماعی ، وابسته به اجتماع اگر چیزی social باشد، به بسیاری از افراد در یک جامعه مربوط می‌شود. → مردم باید با هم متحد شوند و مشکلات اجتماعی جهان را حل کنند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
گروه چت و رفع اشکال eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d کانال دیگر ما نکات کاربردی و اصطلاحات @English_House
speech [spiːtʃ] n. A speech is something said to a group of people. → She gave a speech to the class. سخنرانی یک speech چیزی است که به یک گروه از مردم گفته می‌شود. → او برای کلاس سخنرانی کرد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
staff [stɑːf] n. A staff is a group of people working together in a company. → My dad has a staff of four people to help him at the office. کارکنان ، کارمندان ، پرسنل یک staff گروهی از افراد هستند که با هم در یک شرکت کار می‌کنند. → پدرم چهار نفر کارمند دارد که در دفتر به او کمک می‌کنند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
toward [təˈwɔːd] prep. If you go toward something, you go closer to it. → Santa walked toward my house with a special tree. به سمت ، به سوی ، به طرف اگر toward چیزی بروید، به آن نزدیک‌تر می‌شوید. → بابانوئل با یک درخت ویژه به سمت خانه من رفت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
wood [wʊd] n. Wood is the thing that trees are made of. → I put the pieces of wood in a pile. چوب، هیزم ، جنگل کلمه wood به معنای چیزی است که درختان از آن ساخته شده‌اند. → من تکه‌های چوب را روی هم گذاشتم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه Shipwrecked Simon Yates was a lawyer. He helped many people. However, he was not a nice man. His policy was to help only rich people. He didn’t bother about social injustice. He made a lot of money, but many people didn’t like him. Even people on his staff didn’t like him. They wanted bad things to happen to him. In fact, they were glad when he got into trouble. Simon had a very bad day. He did many things wrong and lost his job. Soon, he didn’t have any money. His wife, Mrs. Yates, began to have doubts about him. Simon wanted to start a new life. He planned to leave the country. کشتی‌شکسته سیمون ییتس یک وکیل بود. او به بسیاری از افراد کمک می کرد. با این حال، او یک مرد خوب نبود. سیاست او این بود که تنها به افراد ثروتمند کمک کند. او به عدالت اجتماعی اهمیت نمی‌داد. او پول زیادی به دست می آورد، اما بسیاری از مردم او را دوست نداشتند. حتی کارکنانش هم او را دوست نداشتند. آن‌ها می‌خواستند اتفاق‌های بدی برای او بیفتد. در واقع، آن‌ها وقتی او دچار مشکل میشد، خوشحال بودند. سیمون یک روز بسیار بد را سپری کرد. او اشتباهات زیادی انجام داد و شغلش را از دست داد. به زودی، او هیچ پولی نداشت. همسرش، خانم ییتس، شروع به تردید در مورد او کرد. سیمون می‌خواست زندگی جدیدی را شروع کند. او قصد داشت کشور را ترک کند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
He mentioned his plan to the captain of a ship. The captain was exploring the world. The captain felt bad for Simon and said, “I will take you to foreign countries.” They left the next day. Near the conclusion of their international trip, the weather turned bad. A wave pushed Simon off the boat. But he was alive. He swam toward an island. After a longtime he got there. At first he was upset. He was lost and alone. “I’ll never go home again,” he thought. He had a lot of problems, but he survived. He built a house in a tree. او نقشه خود را به کاپیتان یک کشتی گفت. کاپیتان در حال جهانگردی بود. کاپیتان نسبت به سیمون احساس ترحم و همدردی داشت و گفت: «من شما را به کشورهای خارجی خواهم برد.» آن‌ها روز بعد حرکت کردند. در نزدیکی پایان سفر بین‌المللی‌شان، هوا بد شد. یک موج سیمون را از کشتی به بیرون پرت کرد. اما او زنده بود. او به سمت یک جزیره شنا کرد. بعد از مدتی طولانی به آنجا رسید. در ابتدا او ناراحت بود. او گم شده بود و تنها بود. او فکر کرد «من هرگز دوباره به خانه برنمی‌گردم». او مشکلات زیادی داشت، اما زنده ماند. او یک خانه در یک درخت ساخت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
He lived on a diet offish. He made tools from wood and bones. He made a cup to drink rainwater. Slowly he learned to be happy on the island. He swam every day. He had trouble sometimes, but he always found a way to fix the problem. Life was simple. He liked it. Finally, people on a ship saw Simon on the island. They wanted to take him home. But Simon was happy. He gave them a long speech about life. He said he wanted to stay. He liked his new, simple life more than his old life. او با رژیم غذایی ماهی زندگی می‌کرد. او ابزارهایی از جنس چوب و استخوان می‌ساخت. او یک فنجان برای نوشیدن آب باران ساخت. به آرامی او یاد گرفت که در جزیره خوشحال باشد. او هر روز شنا می‌کرد. گاهی اوقات مشکلاتی داشت، اما همیشه راهی برای حل مشکل پیدا می‌کرد. زندگی ساده بود. او آن را دوست داشت. سرانجام، افرادی در یک کشتی سیمون را در جزیره دیدند. آن‌ها می‌خواستند او را به خانه ببرند. اما سیمون خوشحال بود. او یک سخنرانی طولانی در مورد زندگی ایراد کرد. او گفت که می‌خواهد بماند. او زندگی جدید و ساده‌اش را بیشتر از زندگی قدیمی‌اش دوست داشت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸