eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
secret [ˈsiːkrɪt] n. A secret is something that you do not tell other people. → The two boys were sharing a secret. راز یک secret چیزی است که به دیگران نمی‌گویید. ← دو پسر در حال به اشتراک گذاشتن یک راز بودند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸
shout [ʃaʊt] v. To shout is to say something loudly. → My boss shouted at me because I was late for work. فریاد زدن کلمه shout یعنی به صدای بلند چیزی را گفتن. ← رئیس من به من فریاد زد زیرا دیر به سر کار رسیدم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸
smell [smel] v. To smell something means to use your nose to sense it. → The two friends smelled the flower. بوییدن کلمه smell چیزی یعنی استفاده از بینی برای احساس کردن آن. ← دو دوست گل را بو کردند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸
terrible [ˈtɛrəbəl] adj. If something is terrible, it is very bad. → The way he treated his classmate was terrible. وحشتناک اگر چیزی terrible باشد، بسیار بد است. ← روشی که او با همکلاسی‌اش رفتار کرد، وحشتناک بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸
worse [wɜrs] adj. If something is worse, it is of poorer quality than another thing. → Business was worse this month than last month. بدتر اگر چیزی worse باشد، از نظر کیفیت نسبت به چیز دیگری پایین‌تر است. ← کسب و کار این ماه نسبت به ماه گذشته بدتر بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه 👇 short story The Laboratory Mia’s father had a laboratory, but she had no idea what was in it. Her dad always closed and locked the door when he went in. She knew that he used it to do projects for work. He never told Mia what these projects were. 1 One night, Mia approached the door to the laboratory. She stopped and thought, “I wonder what crazy experiment he is doing now.” Suddenly, she heard a loud noise. It sounded like an evil laugh. The noise scared her, so she walked quickly back to her room. آزمایشگاه پدر میا یک آزمایشگاه داشت، اما او (میا) هیچ اطلاعی از آنچه در آن بود نداشت. پدرش همیشه در هنگام ورود به آن در را می‌بست و قفل می‌کرد. او می‌دانست که او از آن برای انجام پروژه‌های کاری استفاده می‌کند. او هرگز به میا نمی گفت که این پروژه‌ها چه بودند. یک شب، میا به در آزمایشگاه نزدیک شد. او توقف کرد و فکر کرد: «می‌خواهم بدانم او الآن چه آزمایش دیوانه‌واری انجام می‌دهد.» ناگهان، او یک صدای بلند شنید. صدایی شبیه به خنده شیطانی بود. صدا او را ترساند، بنابراین به سرعت به سمت اتاقش برگشت. continue 👇 ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 eitaa.com/Essential_English_Words 🌸