#سه_شنبه_های_مهدوی
توزیع هدیه های معنوی ومادی در بین رهگذران کوی مزداگینه پایگاه رضوان
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهدوی
کوی فرهنگیان با برنامه سوال مهدوی
برای نوجوانان وتوضیع بسته های
مادی. وخواندن دعای فرج. امام زمان
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
27. ادامه داستان جمیل
یک ساعتی قبل از اذان صبح … حاج عباس و بعضی از مسجدی ها در نماز شب … گاهی هم صحبت و دردِ دل و صدای شستن استکان ها برای یک چای ناب سحری … و جمیل خواب و بیدار، در سرایش غلت می خورد … حالِ برخواستن نداشت … منتظر، تا صدای اذان …
خادم کلید بر کمد جادویی انداخت و با ژست مهندسانه ی خود، بساط پخش اذان صبح گستراند …
اُفَوِّضُ اَمری اِلی الله اِنََّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِباد … صدایی جانبخش و آشنا برای بیدارهای بین الطلوعین … جمیل نه کسل و گرفته، که با حالی خوش از جای برخاست و وضو ساخته، سرعتی و فِرز به جماعت پیوست.
نماز … دعای سلامتی امام زمان علیه السلام … تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها … خوش و بش هم مسجدی ها با هم … چای دیشلمه و دو کیک یزدی … کله ی صبح، همه سر حال و دوست داشتنی؛ با لبخند های ملایم … خادم با سینی چای و کیک به جمیل رسید و با گرمای همیشگی:
حال پسرم چطوره؟ خوش و سرحالی آقا جمیل؟
ممنون حاج آقا … شرمنده ی زحمت ها
خادم بیشتر خم شد و درگوشی به جمیل گفت: صبحانه بیا پیش ما … ضمنا حاج خانم باهات کار داره … وقتی سفره انداختند؛ صدات می کنم …
جمیل با گفتنِ ” چشم حاج آقا ” سر فرو افکند و دلشوره ای به جانش افتاد …
با من چه کار دارند؟
از من خبر هایی یافته اند؟
پلیس به سراغشان آمده؟
بحث معصومه است؟
از من خطایی سرزده؟
جمیل دو ساعتی خوابید و با فراخوان خادم برخاست و راهی سرای آن ها شد. سفره ای سنتی و سراسر سلیقه … سلیقه در حد این زوج سالخورده نه ؛که در حد یک دختر پرشور و با حوصله … سماور کنار سفره با دلی پرجوش، خود می جنباند و قوری گل قرمزِ چهار نفره بالای سماور مستانه می دمید.
نان سنگکِ دورو خشخاش، مربای بهار نارنج، پنیر تازه، کره حیوانی و … با چیدمانی ماهرانه، اشتها را دو چندان می کرد … جمیل، حاج اقا و حاج خانم کنار سفره … از معصومه خبری نبود … جمیل می خواست که او نیز می بود.
بعد از صبحانه، حاج عباس به بهانه ی خبرگیری از باغ، خداحافظی کرد و حاج خانم مادرانه و ماهرانه باب صحبت گشود … جمیل می دانست که معصومه به گوش نشسته و همه چیز را می شنود … بانوی حاج عباس بسیار استادانه و با مهارت لازم پرسیدنی ها را پرسید و جمیل هم صاف و بی ریا همه ی زندگی اش را ریخت روی دایره …
مادرِ معصومه فطرت پاک پسر را یافت و در میان حرف هایش، جمله ای را در لفافِ زیبا و با مقدمه ای مناسب پراند: “خودم دامادت می کنم پسرم” و جمیل در شرمی پسرانه، فقط یک جمله گفت: ” ممنون حاج خانم “
جمیل خداحافظی کرد و از پله ها پایین آمد اما ناگهان باز گشت و حاج خانم را صدا کرد:
راستی حاج خانم آیا حاج آقا از کار من توی مسجد راضی هستند؟
پسرم، عباس آقا آدم رُک و صریحیه اگر راضی نبود می گفت
جمیل حال عجیبی داشت … انگار پدر و مادرش را یافته بود با روحیه و شاداب مشغول کار شد و مسجد را جارو زد و گرد گیری نمود و شیشه ها را برق انداخت. حال خوشی داشت او …
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
کوی کاشانی
همراه با قرائت زیارت آل یاسین و دعای فرج
توزیع رزق معنوی به اهالی منطقه
@Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
منطقه پاسداران
@Etr_Meshkat
#رمضان_الکریم
هنگامه ی وصلِ عاشقان می آید
بارانِ عطای بی کران می آید
از پنجره ی محبتِ رحمانی
عطرِ گلِ سرخِ رمضان می آید
به امید ظهور مولایمان
#فرارسیدن_ماه_عبادت_وبندگی
#مبارک_باد
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
گر او نبود نمی ماند از بشر اثری
بقای ما، ز بقای بقیة الله است
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
🌼السلام علیک یا شریک القرآن🌼
🔸طرح ختم قرآن کریم
در ماه مبارک رمضان
ماه ضیافت الهی
به نیت تعجیل و تسهیل
در امر ظهور مولایمان صاحب الزمان (عج)
🌹هر روز یک جزء🌹
🔸به نیابت از اهل بیت (علیهم السلام) بخوانیم
برای فرج که اثرش به مراتب بالاتر و بیشتر خواهد بود.
@Etr_meshkat
🏝#ماه_رمضان_مهدوی 🏝
👈 بخش اول🌙مطلب اول🌙
⚘رابطه انتظار #امام_زمان ارواحنا فداه با ماه مبارک رمضان⚘
@Etr_Meshkat
🏝 #خودسازیدرماهمبارکرمضان 🏝
⭕️خودسازی یعنی چه؟
خودسازی در نثر ساده به معنای کنار گذاشتن رذایل اخلاقی(اخلاق های ناپسند) ، جایگزین کردن آنها با فضایل اخلاقی(اخلاق های پسندیده) و همچنین تقویت فضایل اخلاقی و رسیدن به کمالات انسانی با استفاده از آموزه های اسلام است.
⭕️خودسازی چه مراحلی دارد؟
✅توبه کردن بابت اشتباهات گذشته
✅تقویت ایمان با قرائت قرآن و مطالعه
احادیث و داستان های زندگی معصومین و...
✅سعی در ترک رذایل اخلاقی و
جایگزین کردن و تقویت فضایل
اخلاقی با مطالعه علوم اخلاقی و
تمرین راهکار های آن.
✅تفکر در مورد سوالات اساسی انسان
با موضوع های《خودشناسی،خداشناسی،دین
شناسی،معاد شناسی و...》و تلاش در
یافتن پاسخ سوالات.
✅انجام وظایف عبادی و آشنایی با
واجبات دینی و پایبندی به احکام
الهی.
✅تقویت رابطه عاشقانه با خداوند و
معصومین از طریق انجام مستحبات.
ادامهدارد.....
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
کوی بوعلی
هدیه به دستفروش محترم،توزیع برگه های فوایددعای فرج،هدیه به کودکان،زدن برچسب مهدوی پشت شیشه ماشین ها
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهدوی
پایگاه کنجینه
با توزیع گل و رزق معنوی اعمال شب و روز اول ماه مبارک رمضان
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
کوی مهدیه (مسجد مهدیه)
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ بسیار زیبا و خاطره انگیز
🔆اَسماءُ اللّه الحُسنی🔆
🌙ویژه ماه مبارک رمضان
🕋همخوانی 99 اسم خداوند متعال
🌀کاری از:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
28. سلام، زندگی_1
جمیل کارهایش را تمام کرد و بی صبرانه به سراغ یادداشت ها رفت:
در جمع روحی تازه دمیده شد و همگی به آن سوی پیش رفتیم، مقابل خود خیمه ای دیدم. مردی خوش سیما، که تا ان روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم. در حالی که لبخند جانبخشی بر لب داشت؛ برای خوشامد گویی از چادر خارج شد.
جوانی نیکو روی با قامتی میانه و با استخوان های درشت، موهای مشکی و زیبای بر دوش ها ریخته اش و ابروانِ پیوسته اش ملاحتی خاص به او داده بود. انگار دمِ صبح بود … انگار طلوع فجر بود … انگار روبروی برخاستگاه خورشید ایستاده و طلوعِ طلائیش را و زلال نورش را تماشا می کردم …
چشمانم بر وجودش گره خورد و سنگینیِ خاصّی را احساس کردم … تبسم نرم او تمام وجودم را آرامش بخشید … گویی شعری ملایم و از دل و جان برخاسته، روحم را نوازش می داد … دیگر اطرافم را حس نمی کردم …
تمام وجودم، چشم شده بود و می خواستم برای همیشه او در برابرم باشد … هیچ کس حرفی نمی زد … بی شک عالَم محو جمال او بود و چرخ گویی ایستاده بود … قدمی دیگر پیش گذاشت و تبسمی دیگر … جادوی چشمش فرو نشست نسیم وجودش به یکباره تکانم داد و حالا می شد حرف زد.
یکی از ما به سخن آمد: “ای آبروی عرب، به ما آب رسان. “با اشاره ی آن آقای مهربان، کنیز ظرفی آب به دست آقا داد. ایشان نخست قدیری از آن آب را نوشید و بعد دستی در آن برد و به ما داد. ما جملگی از آن نوشیدیم، همه سیراب شدیم؛ ولی اصلا آب آن ظرف کم نشده بود!
دیگری از همراهان ما، در حالی که با نوشیدن آب جان گرفته بود ؛ لب به سخن گشود: “ای آبروی عرب، ما گرسنه ایم.” نسیمی وزید. سر و تکان خورد؛ چرخید و سر خم کرد و آن سید نورانی، خود به چادر برگشت. احساس سرما کردم، در آن کویر داغ، تمام بدنم یخ زد.
برای دیدارش لحظه می شمردم که ناگهان آن دلربا، طَبَق کوچکی که غذا در آن بود؛ به دست کرفته، بیرون آمد. از جماعت حتی صدای نفس بر نمی امد. همه به او چشم دوخته بودیم. او در حالی که آن طبق کوچک را در دست داشت؛ دست دیگر را در آن گذاشت و سپس صدایش چون نسیمی دل انگیز، فضا را پر کرد:
” ده نفر، ده نفر ، بیائید و تناول کنید.” صدایش چه گرم و گیرا بود. کاش بیشتر حرف می زد. به پیشانی قشنگش خیره شده بودم. از تماشایش سیر نمی شدم، دریایی از واژه های بلند بود. نرمی، مهربانی و شفقت در وجودش موج می زد.
عصمت و پاکی، عزت و شوکت و جاه و جلال از آبشار نگاهش فرو می ریخت. صلابت و پایمردی، صداقت و جوانمردی و کرامت و لطف در چشمه ی چشمش پیدا بود. به فرمان او، دسته دسته از آن غذا خوردیم و سیر شدیم. بخدا قسم، غذا نه تغییر کرد و نه کم شد!
حالا ما از مرگ حتمی نجات یافته بودیم و باید که از این کویر کشنده هم خلاص می شدیم. هنوز موقعیت را باز نیافته بودیم. نمی فهمیدیم که در برابر چه کسی قرارداریم. و گرنه لحظه ای اراده ی رفتن نمی کردیم. چرا که آنجا دیگر نه کویر که دشتی پر از شقایق بود؛ که آان رُزِ کویری را بر پیشانی داشت.
در آنجا دیگر نه سرگردان و حیران، که در زیر آبشاری از خود یافتگی بودیم و سر خوش از رسیدن به نقطه ی ختم غم ها و و غصّه ها. آری، موقعیت را در نمی یافتیم و خواب بودیم. یکی از جماعتِ خواب، زبان باز کرد: ” ای آبروی عرب، می خواهیم به فلان راه برویم .” آقا در حالی که با دست به شاهراهی اشاره می نمود؛
فرمود:” مقصود شما آن راه است.”
ما به راه افتادیم و از او دور شدیم. قدری از مسیر پیمودیم؛ که یکی از دوستان تقاضای توقف کرد و گفت که ” شما از منزل خود برای تامین معیشت خارج شده اید. ” جمله ی معناداری بود.
@Etr_Meshkat
1087080_221.mp3
7.82M
#دعای_افتتاح
ماه دلتنگی خدا از راه رسیده وبیشتر از همیشه دلتنگ توام، ای بهترین مهمان خدا
هر شب ماه مبارک را به عشق تو، افتتاح می خوانم مولا
هر شب ماه ضیافت را برای رسیدن به دولت کریمه ات ، سپری میکنم آقا
به امید آمدنت افتتاح میکنم هر شبم را
@Etr_Meshkat
41.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفهای_من_و_خدا ۱
`🌧 رحمان یعنی؛
یکسان میباری بر آنان که دوستت دارند و نمیدارند!
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد ...🤲❤️
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
🌼السلام علیک یا شریک القرآن🌼
🔸طرح ختم قرآن کریم
در ماه مبارک رمضان
ماه ضیافت الهی
به نیت تعجیل و تسهیل
در امر ظهور مولایمان صاحب الزمان (عج)
🌹هر روز یک جزء🌹
🔸به نیابت از اهل بیت (علیهم السلام) بخوانیم
برای فرج که اثرش به مراتب بالاتر و بیشتر خواهد بود.
@Etr_meshkat