#سه_شنبه_های_مهدوی
پایگاه دو بانوی دمشق مسجد امام علی علیه السلام کوی پردیس:
قرائت دعای فرج وزیارت ال یاسین
جهت سلامتی وفرج مولا جانمان
اقا صاحب الزمان عجل الله فرجه
سخنرانی حاج اقا عبدالله پور (سبک زندگی مهدوی وتربیت نسل مهدوی)
وپذیرائی رزق مادی بهمراه رزقهای معنوی ومهدوی(احادیث مهدوی)
@Etr_Meshkat
#محلهمهدوی
روستای آبرومند
همراه باقرائت قران زیارت ال یاسین ودعای فرج برای تعجیل درامرفرج اقاامام زمان ختم بیش از۳هزارصلوات به نیت تعجیل درامرفرج امام زمانعج
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهدوی
همراه با اقامه نماز استغاثه اقاامام زمان (عج )
قرائت دعای فرج و زیارت آل یاسین به نیابت فرج مولا صاحب الزمان (عج )
قرائت دعای توسل به نیابت سلامتی مولا
حوزه حضرت معصومه ( س)
مهدی یاوران همه کسی
پایگاه اسماء
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهدوی
باسخنرانی درموردفوائددعابرای امام زمان و قرائت زیارت آل یاسین ،دعای فرج ودعای سلامتی امام زمان
همراه بابرپایی نمازاستغاثه امام زمان
وهد یه کردن صدهاشاخه گل صلوات به نیت تعجیل درفرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
و ختم ۳دوره قرآن کریم درطول هفته هدیه به وجودمقدس صاحب الزمان روحی له الفدا
کوی شورین
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهـدوی
گروه مهدویت بوعلی (امامزاده یحیی)
کلاس معارف مهدوی و قرائت زیارت آل یاسین ؛
پذیرایی بادمنوش وکیک به نیت تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان(عج)
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهـدوی
گروه مهدویت صدف، کلاس معارف مهدوی
قرائت زیارت آل یاسین و دعای فرج
@Etr_Meshkat
#سه_شنبه_های_مهدوی
درمصلی بقیه الله.مسجدحضرت سجاد.ع.مسجدعلی بن ابی طالب.ع.مسجدصاحب الزمان.عج.
همراه باقرائت قرآن دعای فرج.زیارت آل یاسین.دعای توسل.حدیث کساءونمازامام زمان.عج.وسخنرانی .20000شاخه گلهای صلوات هدیه برای آقاامام زمان.عج.درکوی جورقان
@Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
#دعایفرج
بیا مرا ڪنار خود مقیّد اصول ڪن
تو آیہ آیہ حاضرے بہ قلب من نزول ڪن
من از تو مےنویسم و فقط بحق مادرٺ
#سہشنبہهاے جمڪرانے مرا قبول ڪن
🔅 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات
@Etr_Meshkat
☀️حضرت علي عليه السلام فرمودند:
🔸دنيا براي رسيدن به آخرت آفريده شد، نه براي رسيدن به خود.
📚 نهج البلاغه #حكمت_463
@Etr_Meshkat
💠✨💠✨💠
#داستان_انکه_دیر_آمد
✅قسمت👈 پنجم
ماری بزرگ و سیاه آهسته از پای احمد بالا می آمد. تقلا کردم خود را پیش بکشم اما نتوانستم. حتی نا نداشتم که رو به احمد بچرخم. نالیدم و دستم را بر شن ها کوفتم. اما احمد حرکتی نکرد. مار تا روی سینه اش بالا آمد. به زحمت دستم را پیش بردم و نوک انگشتانش را لمس کردم. تکانی خورد و چشمانش را باز کرد. درست در این لحضه مار سرش را بالا آورد. آماده می شد که روی صورت و گردن احمد بجهد و نیشش را فرو کند. احمد ناله ای کرد و وحشت زده و مبهوت بی حرکت بر جای ماند.
لحظه ای دیگر کار تمام می شد. نفسم را حبس کردم.ناگهان سایه ای روی سینۀ احمد افتاد. مار رو به سایه چرخید. انگار کسی بر او ضربه زد که سرش را پس کشید و بعد آرام از روی سینۀ احمد پایین خزید و دور شد.
نفس راحتی کشیدم. احمد چشمانش را بسته بود و دانه های درشت عرق بر صورتش نشسته بود. انگشتانش را فشردم و تازه متوجه سایۀ سوارانی شدم که بالای سر ما ایستاده بودند. یکی از آن ها سپید پوش بود بر اسبی سفید و دیگری مردی چهارشانه و سبز پوش بود که نیزه ای در دست داشت و اسبش سرخ بود. از اسب پایین آمدند مرد سفید پوش در چند قرمی ما فرشی پهن کرد و مرد دیگر سر عمامه اش را روی شانه انداخت و روبه روی ما نشست.چشمانم سیاهی رفت. صورتم را روی بازویم فشردم تا کمی حالم جا بیاید. زمزمۀ احمد را شنیدم که گفت:《نجات پیدا کردیم》
#ادامه_دارد
📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب
💠✨💠✨💠✨
@Etr_Meshkat
#نکات_تربیتی_خانواده ۴
🔹یه زن و شوهر زرنگ همیشه دنبال این هستن که هم خودشون آرامش داشته باشن
و "هم به همسرشون آرامش بدن".
✅ ضمن اینکه تلاش میکنن "هر چیزی که آرامش اونا رو بهم میریزه" رو بذارن کنار.
🚸 یکی از وسایلی که آرامش خانواده ها رو هدف گرفته"تلویزیون و ماهواره" هست.🔥♨️
#استاد_پناهیان
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپمهدوی
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مهمتره یا نماز؟
🔸قسمت پنجم
@Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
#دعایفرج
🦋با حساب دل خود هرچه شمردیم نشد
🌹بی ریا هیچ دعایی به تو تقدیم نشد
🦋انتظار فرج و دیده تر کافی نیست!
🌹ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست!
🦋آی مردم پسر فاطمه تنهاست هنوز
🌹قرنها رفته و او منتظر ماست هنوز
🔅 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات
@Etr_Meshkat
☀️حضرت علي عليه السلام فرمودند:
🔸كسي كه مصيبت هاي كوچك را بزرگ شمارد خدا او را به مصيبت هاي بزرك مبتلا خواهد كرد.
📚 نهج البلاغه #حكمت_448
@Etr_Meshkat
#داستان_ظهور
ادامه قسمت سوم
ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺧﻮﺑﻢ!
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ. ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﺣﻰ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩُﺭّ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻋﺼﻤﺖ،ﻓﺎﻃﻤﻪ(ﺱ) ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ، ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺪﺍ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪ!ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ(ﻉ) ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ، ﺫﻟّﺖ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ.ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺏ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺫﻥ ﻇﻬﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ.ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﻣﻨﺒﺮ ﺑﺮﻭﺩ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺪ.
ﻣﻦ ﻣﺪّﺕ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻓﻜﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻋﻠّﺖ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻢ.
ﺁﺭﻯ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻧﻤﻰ ﺁﻳﺪ ﺗﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺎﺩﻯ ﺩﻝ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ،ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻠﺎً ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﻋﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﺮﻳﻊ ﺗﺮ ﺣﻜﻢ ﻇﻬﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺠﺪﻩ، ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ،ﻣﻘﺒﻮﻝ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﻴﺴﺖ.
پایان قسمت سوم
التماس دعای فرج
@Etr_Meshkat
💠✨💠✨💠
#داستان_انکه_دیر_آمد
✅قسمت👈ششم
به زحمت سر بلند کردم. مرد سفید پوش مردی میانسال و لاغراندام بود با سر و ریش خاکستری و ردایی ساده و سفید که پشت سر مرد جوان که به ما لبخند می زد، ایستاده بود. دندان های مرد جوان، سفید و درخشان بودند. با صدایی پر طنین گفت: «عجب سر و صدایی راه انداخته بودید. صحرا و آسمان از رسول الله گفتن شما به لرزه در آمد.»
احمد گفت: «صدایمان خیلی هم بلند نبود.» جوان گفت: «هم بلند بود هم پرسوز»مگر صدای ما چقدر بلند بوده که آن ها از فاصله های دور آن را شنیده اند؟
جوان به احمد اشاره کرد و گفت: «بیا پیش من احمد بن یاسر» احمد با لکنت گفت: «بـــ… بله… چـ… چَشــم. » و زد توی سرش و آهسته گفت: « این ملک الموت است که نام مرا می داند»چشمانم ازوحشت گرد شد. پرسیدم « چطور؟ »
یادم افتاد که آن مار چگونه از برابر سوار گریخت. نالیدم: « نرو! »مرد گفت: « نترس. از من به تو خیر می رسد نه شر. حالا بیا!»
احمد نالید: « نمی توانم، نا ندارم. » نمی دانم از ضعف بود یا از ترس که آن طور بی جان افتاده بود و قدرت حرکت نداشت.
مرد گفت: « می توانی. بیا! تو دیگر برای خودت مردی شده ای. »صدایش چنان نوازشگر و آرامش بخش بود که اگر مرا صدا می کرد، حتی اگر جانم را می خواست، تقدیمش می کردم. احمد سینه خیز خود را به سوی او کشاند. مرد جوان دستی به سر احمد کشید و بعد بازو ها و کمرش را لمس کرد و گفت: « بلند شو!. »
احمد به آرامی بلند شد و روی زانو نشست. شانه هایش از خمیدگی درآمد و راست شد. ترسم ریخت. این چه ملک الموتی است که جان نمی گیرد و جان می دهد؟
#ادامه_دارد
📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب
💠✨💠✨💠✨
@Etr_Meshkat
#نکات_تربیتی_خانواده 5
🔹 قرار شد هر چیزی که آرامش خونه رو از بین میبره ما کنار بذاریم.
⛔️ مثلا گفتیم تلویزیون آرامش خانواده رو بهم میریزه.
🔶 این جهت که فیلم های سینمایی و سریال هاش باعث میشه که زن و شوهرها بدون توجه به شرایطشون همسرشون رو با افراد توی فیلم ها مقایسه کنن.
💢 خانمه میگه ...
#استاد_پناهیان
@Etr_Meshkat