یا صاحب الزمان!
هَل اِلَیکَ یا بنَ أَحمَدَ سَبیلٌ فَتَلقیٰ
می شود راهی نشانم دهی که مرا به تو برساند 😭
@Etr_Meshkat
آنها (غربی ها) مثل گرگهایی متخاصم رو در روی یکدیگر ایستادهاند و چشم به دندانهای هم دوختهاند. آنچه که این گرگها را از تهاجم باز داشته است، رحم و عطوفت و بشردوستی و جوانمردی و عدالت نیست؛ آنها از دندانهای یکدیگر میترسند. معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن که ابزارهای نظامی مهلکتری در اختیار دارد قدرتمندتر است
*)ولی ما هرگز بر قدرت ابزار تکیه نخواهیم کرد؛ قدرت حقیقی در جایی دیگر است.**
شهید آوینی
کتاب «گنجینه آسمانی»
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀عاقبت کسی که برای #امام_زمان (عجل الله فرجه) دعا بکند...🍀
@Etr_Meshkat
🔸 براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد .
🔹 حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد :
🔹 " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على!
🔹 اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش!
🔹 حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت :
از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم.
به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
🔸 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟
كسى جواب نداد.
🔹 دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم .
🔹 حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح !
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش...
🔹طرماح گفت : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
🔹 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.
🔹 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد .
🔹 طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت!
🔹 سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!
🔹 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!
🔹عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.
🔹 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟
🔹 طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان!
🔹 معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم!
🔹 طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
🔹 معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
🔹 طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.
🔹 معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
🔹طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش!
بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.
🔹 بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد :
على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "
🔹 طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.
🔹 سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
🔹 اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
🔹 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند!
🔹 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!
📕 الأختصاص ص ١٣٨
ازفضائل امیرالمومنین
حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
مــــــــــــــــــــژده مـــــــــــــــــــژده
به همــــــــــدان رسیــــــــد👇
💢دوره آموزشی نقالی و پرده خوانی "قدرت اسلام"
👈 مشتمل بر وقایع ولادت تا ظهور و تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی (علیهالسلام)
💠با حضور اساتید برجسته از اصفهان
💠پنجشنبه ۳۱ خرداد
📌ثبت نام همه روزه ۱٠ الی ۱۲
مهلت ثبت نام تا ۲۷ خرداد
بانوان: ٠۹۹٠۸٠۷۶۹۷۳
آقایان: ٠۹۱۸۱٠۷۱۶۸۳
📜 با ارائه گواهینامه
📌 از همه علاقمندان و توانمندان در اجرای این هنر اصیل، دعوت میشود در دوره آموزشی مذکور شرکت نمایند؛
💢 نفرات برتر دوره، در برگزاری برنامهها دعوت به همکاری خواهند شد.
#موسسه_طلیعه_عطر_مشکات
#ما_ملت_امام_زمانیم
https://eitaa.com/joinchat/1503920241C95c8eb0c24
|عطرمشکاتـــ
سلام عطرمشکاتی های عزیز عیدتون مبارک... شب قدر یه سری صحبتها باهم داشتیم؛ گفتیم برای اینکه دعاهامون
سلام رفیق
دنبال موفقیت و قدرت و آرامش و حالِ خوب میگردی
فقط یه کار خیلی خوب جواب میده👇
مردان گریانِ شب، شیرانِ غرّان روزند...
خدا وکیلی هیچی به پای مناجات و خلوت عاشقانه با خدا اونم سحرگاه، نمی رسه
مثل یه غذایی می مونه که یهویی کلیییی انرژی و ویتامین و قوت وارد بدن آدم میشه💪💪💪😍😍😍😍
خوش بحال اونایی که به این بزم عاشقانه و خلوتِ با خالق و ربّشون، هر سحرگاه دعوتند...
وقتی از گناهات فاصله میگیری کم کم هدف و رسالت زندگیت برات روشن میشه
نماز شب و اشک و خلوت با خدا هم راه رو برات واضح و بی خطر و روشن میکنه
و هم ارزش خودتو میفهمی...
معتقدم هر کسی زودتر گنجای درونشو کشف کنه و پیدا کنه زودتر از کارای اشتباهش میاد بیرون...
منظورم از گنج های درون چیه ؟
منظر من ایناست:
خدا...
خودت...
رسالتت...عشقت...هدف های خلقتت...
راه هایِ پر لذتِ رسیدن به هدف و رسالتت
ارزش جوونی...
نماز...نشاط درونی...
بهشت اهل بیتی...
دعا خوندن...
روح آروم داشتن...
صلح درونی...
و...
تموم چیزای خوبی که بهت آرامش میده یه گنج درونی حساب میشه...
بتونی اینارو از درون خودت کشف و پیدا کنی....
بعدش تازه میفهمی که باید از چی مراقبت کنی...
شما تا گنج درون خودتونو کشف نکنید نمیتونید از گناه دل بکنید...
میدونی چرا ؟
چون نمیدونی داری چی رو از دست میدی...
چون گنج هاتو نمیشناسی همش احساس بی ارزشب میکنی و یه جورایی دیگه برات مهم نیست داری چکار میکنی....
ولی وقتی احساس با ارزش بودن بکنی و بدونی که یه سری گنج های با ارزش در درون خودت داری...تازه میفهمی که باید از چیزی مراقبت کنی...
وقتی هم به هر دلیلی کار اشتباهی میکنی ...این احساس بد گنج از دست دادن رو با تموم وجودت حس میکنی...
میدونی چرا ؟
چون میدونی که گنج داری از دست میدی!
ای کاش همه آدما متوجه گنج های درونی خودشون میشدن...