#مادر9⃣
😔عروس مادر نداشت و سنش کم بود. داماد هم پدر نداشت
پیامبر 🍃ص🍃 آمد کنار عروس و داماد، دستشان را در دست هم گذاشت و فرمود :
"فاطمه جان ،علی خوب شوهری است. علی جان فاطمه خوب همسری است"
🌞صبح بود و پیامبر🍃ص🍃 دلش برای فاطمه 🍃س🍃 تنگ شده بود نخستین صبح زندگی مشترکشان بود. دیدار تازه کردند فضای شیرین خانه به دل پیامبر🍃ص🍃 می نشست
🌺از علی 🍃ع🍃 پرسید:
"فاطمه چطور همسری است؟"
علی سر به زیر و آرام گفت:" بهترین یاور است در راه اطاعت خدا"
🌸 از فاطمه پرسید :
"نگاهی به صورت آسمانی پدر انداخت و آرام لب زد بهترین شوهر است"
پیامبر🍃ص🍃 دعایشان کرد.
⭕️ زندگی میکنی چه کسی را خوشحال کنی؟ بعدش تمام زندگیت را تقدیم چه کسی می کنی؟
📚برگرفته از کتاب :مادر 🍃نرگس شکوریان🍃
🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
🏴 @Etr_Meshkat
#مادر9⃣1⃣
👤مرد خیلی پیر بود... از بیرون شهر آمده بود نماز عصر پیامبر 🍃ص 🍃که تمام شد خودش را به حلقه دور رسول خدا 🍃ص🍃 رساند... پیامبر او را دید و احوالش را پرسید...
👤پیرمرد گفت: ای رسول خدا 🍃ص🍃 ،گرسنهام سیرم کن! مرا بپوشان!تهی دستم،چیزی عطا کن.
رسول خدا 🍃ص🍃 پر محبت، پیرمرد را نگاه کرد و آرام فرمود:
"الان چیزی ندارم اما می دانم که اگر تو را به خیر راهنمایی کنم،مثل این است که خودم کار خیر انجام داده ام."
🏡 "برو به خانه کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند"
پیرمرد رفت درِ خانه فاطمه 🍃س 🍃و درخواستش را گفت .
فاطمه نگاهی در خانه چرخاند. چیزی نه برای خوردن داشت نه قابل بخشیدن ؛
اما چند روزی بود که از دخترعمویش گردنبندی هدیه گرفته بود. گردنبند را آورد و بخشید. پیرمرد به مسجد برگشت و نشان پیامبر🍃ص🍃 داد...
کسی را می خواست تا گردنبند را بخرد و او هم مایحتاجش را .
👤عمار داوطلب خریدش شد پیرمرد از معامله راضی بود و راهی شد. عمار غلامی داشت که همراه گردنبند بخشید به حضرت فاطمه 🍃س🍃
ایشان غلام اهدایی عمار را آزاد کرد و....لبخند غلام و کلامش تاریخی شد چه گردنبندبا برکتی! گرسنه ای را سیرکرد،و برهنه را پوشاندو اسیری را آزاد کرد
برگرفته از کتاب :مادر🍃نرگس شکوریان🍃
🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼🦋🌼
🏴 @Etr_Meshkat