فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
کوی مهدیه (مسجد مهدیه)
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ بسیار زیبا و خاطره انگیز
🔆اَسماءُ اللّه الحُسنی🔆
🌙ویژه ماه مبارک رمضان
🕋همخوانی 99 اسم خداوند متعال
🌀کاری از:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
28. سلام، زندگی_1
جمیل کارهایش را تمام کرد و بی صبرانه به سراغ یادداشت ها رفت:
در جمع روحی تازه دمیده شد و همگی به آن سوی پیش رفتیم، مقابل خود خیمه ای دیدم. مردی خوش سیما، که تا ان روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم. در حالی که لبخند جانبخشی بر لب داشت؛ برای خوشامد گویی از چادر خارج شد.
جوانی نیکو روی با قامتی میانه و با استخوان های درشت، موهای مشکی و زیبای بر دوش ها ریخته اش و ابروانِ پیوسته اش ملاحتی خاص به او داده بود. انگار دمِ صبح بود … انگار طلوع فجر بود … انگار روبروی برخاستگاه خورشید ایستاده و طلوعِ طلائیش را و زلال نورش را تماشا می کردم …
چشمانم بر وجودش گره خورد و سنگینیِ خاصّی را احساس کردم … تبسم نرم او تمام وجودم را آرامش بخشید … گویی شعری ملایم و از دل و جان برخاسته، روحم را نوازش می داد … دیگر اطرافم را حس نمی کردم …
تمام وجودم، چشم شده بود و می خواستم برای همیشه او در برابرم باشد … هیچ کس حرفی نمی زد … بی شک عالَم محو جمال او بود و چرخ گویی ایستاده بود … قدمی دیگر پیش گذاشت و تبسمی دیگر … جادوی چشمش فرو نشست نسیم وجودش به یکباره تکانم داد و حالا می شد حرف زد.
یکی از ما به سخن آمد: “ای آبروی عرب، به ما آب رسان. “با اشاره ی آن آقای مهربان، کنیز ظرفی آب به دست آقا داد. ایشان نخست قدیری از آن آب را نوشید و بعد دستی در آن برد و به ما داد. ما جملگی از آن نوشیدیم، همه سیراب شدیم؛ ولی اصلا آب آن ظرف کم نشده بود!
دیگری از همراهان ما، در حالی که با نوشیدن آب جان گرفته بود ؛ لب به سخن گشود: “ای آبروی عرب، ما گرسنه ایم.” نسیمی وزید. سر و تکان خورد؛ چرخید و سر خم کرد و آن سید نورانی، خود به چادر برگشت. احساس سرما کردم، در آن کویر داغ، تمام بدنم یخ زد.
برای دیدارش لحظه می شمردم که ناگهان آن دلربا، طَبَق کوچکی که غذا در آن بود؛ به دست کرفته، بیرون آمد. از جماعت حتی صدای نفس بر نمی امد. همه به او چشم دوخته بودیم. او در حالی که آن طبق کوچک را در دست داشت؛ دست دیگر را در آن گذاشت و سپس صدایش چون نسیمی دل انگیز، فضا را پر کرد:
” ده نفر، ده نفر ، بیائید و تناول کنید.” صدایش چه گرم و گیرا بود. کاش بیشتر حرف می زد. به پیشانی قشنگش خیره شده بودم. از تماشایش سیر نمی شدم، دریایی از واژه های بلند بود. نرمی، مهربانی و شفقت در وجودش موج می زد.
عصمت و پاکی، عزت و شوکت و جاه و جلال از آبشار نگاهش فرو می ریخت. صلابت و پایمردی، صداقت و جوانمردی و کرامت و لطف در چشمه ی چشمش پیدا بود. به فرمان او، دسته دسته از آن غذا خوردیم و سیر شدیم. بخدا قسم، غذا نه تغییر کرد و نه کم شد!
حالا ما از مرگ حتمی نجات یافته بودیم و باید که از این کویر کشنده هم خلاص می شدیم. هنوز موقعیت را باز نیافته بودیم. نمی فهمیدیم که در برابر چه کسی قرارداریم. و گرنه لحظه ای اراده ی رفتن نمی کردیم. چرا که آنجا دیگر نه کویر که دشتی پر از شقایق بود؛ که آان رُزِ کویری را بر پیشانی داشت.
در آنجا دیگر نه سرگردان و حیران، که در زیر آبشاری از خود یافتگی بودیم و سر خوش از رسیدن به نقطه ی ختم غم ها و و غصّه ها. آری، موقعیت را در نمی یافتیم و خواب بودیم. یکی از جماعتِ خواب، زبان باز کرد: ” ای آبروی عرب، می خواهیم به فلان راه برویم .” آقا در حالی که با دست به شاهراهی اشاره می نمود؛
فرمود:” مقصود شما آن راه است.”
ما به راه افتادیم و از او دور شدیم. قدری از مسیر پیمودیم؛ که یکی از دوستان تقاضای توقف کرد و گفت که ” شما از منزل خود برای تامین معیشت خارج شده اید. ” جمله ی معناداری بود.
@Etr_Meshkat
1087080_221.mp3
7.82M
#دعای_افتتاح
ماه دلتنگی خدا از راه رسیده وبیشتر از همیشه دلتنگ توام، ای بهترین مهمان خدا
هر شب ماه مبارک را به عشق تو، افتتاح می خوانم مولا
هر شب ماه ضیافت را برای رسیدن به دولت کریمه ات ، سپری میکنم آقا
به امید آمدنت افتتاح میکنم هر شبم را
@Etr_Meshkat
41.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفهای_من_و_خدا ۱
`🌧 رحمان یعنی؛
یکسان میباری بر آنان که دوستت دارند و نمیدارند!
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد ...🤲❤️
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
🌼السلام علیک یا شریک القرآن🌼
🔸طرح ختم قرآن کریم
در ماه مبارک رمضان
ماه ضیافت الهی
به نیت تعجیل و تسهیل
در امر ظهور مولایمان صاحب الزمان (عج)
🌹هر روز یک جزء🌹
🔸به نیابت از اهل بیت (علیهم السلام) بخوانیم
برای فرج که اثرش به مراتب بالاتر و بیشتر خواهد بود.
@Etr_meshkat
#تلنگر
شیطان ...
یک دزد است ...
و هیچ دزدی خانه خالی را سرقت نمیکند !
اگر شیطان زیاد مزاحمتان میشود ...
بدانید ...
در قلبتان گنجینه ای است...
که ارزش دزدی را دارد...
پس ،
از آن درست نگهداری کنید ...
و آن گنجینه "ايمان" است.....
@Etr_meshkat
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت 8⃣2⃣
✨ هدایت کردن افراد گمراه
بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شد. آنها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشاند. یکی از آنها خیلی بدتر از بقیه بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می گفت! اصلا چیزی از دین نمی دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی داد. حتی می گفت:
" تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته ام. "
به ابراهیم گفتم:
" آقا ابرام این ها کی هستند دنبال خودت می یاری؟"
با تعجب پرسید:" چطور، چی شده؟!"
گفتم:
" این پسر دنبال شما وارد هیأت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت می کرد. از مظلومیت امام حسین علیه السلام و کارهای یزید می گفت. این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد. وقتی چراغ ها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحش های ناجور به یزید می داد!! "
ابراهیم زد زیر خنده و گفت:
" این پسر تا حالا هیات نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر می کنه. ما هم اگر این بچه ها را مذهبی کنیم هنر کردیم. "
دوستی این پسر با ابراهیم باعث شد که همه کارهای اشتباهش را کنار بگذارد. یکی از روز های عید همین پسر را دیدم. بعد از ورزش یه جعبه شیرینی پخش کرد. بعد گفت رفقا من مدیون شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. از خدا خیلی ممنونم. من اگر با شما. . آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و ..داشتم به کارهای ابراهیم دقت می کردم. چقدر زیبا یکی یکی بچه ها را جذب ورزش می کرد. بعد هم آنها را به مسجد و هیات می کشاند و به قول خودش می انداخت تو دامن امام حسین علیه السلام. یاد حدیث پیامبر به امیرالمومنین علیه السلام افتادم که فرمودند:
" یا علی، اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است. "
⏪ ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
🏝#ماه_رمضان_مهدوی 🏝
👈 بخش اول🌙مطلب دوم🌙
⚘رابطه انتظار #امام_زمان ارواحنا فداه با ماه مبارک رمضان⚘
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
29ِ. سلام، زندگی_2
نگاه ها به هم آمیخت و در پی آن، دیگری گفت: “درست می گوید. ما ما برای یافتن روزی آمدیم و با اینکه روزی به دستمان امد؛ آن را از دست دادیم.” دیگری از رفقا در حالی که کمر بند خود را محکم می کرد که “ای همراهان، درست است. ما بایستی دارایی آن مرد را غارت می کردیم.”
تحمل شنیدن آن حرف را نداشتم. از این همه ناسپاسی در شگفت بودم و لب به اعتراض گشودم که ” این کار خلاف مردانگی است. شرم نمی کنید؟ او زندگی ما را نجات داد. حیا نمی کنید؟” تذکرم در جمع اثری نکرد و تصمیم به غارت گرفته شد.
اندک مقاومتی کردم و با آن ها حرف زدم؛ ولی بی اثر ماند و به یکباره، به سوی خیمه حرکت کردیم. آن سید نورانی، چون دید که، ما به سویش می تازیم؛ کمر بند خود را بست؛ شمشیری حمایل کرد و نیزه به دست، سوار بر اسب اشهب شد و جلو آمد. انگاه بانگ زد که ” نَفسِ زشت کار شما، عمل زشتی را برایتان باقی نگذارد.”
فریادش مثل پتک بر سرم کوبیده شد. سر به زیر افکندم و پشیمان و درمانده، با خود گفتم:
چرا من از آن ها جدا نشدم؟
چرا با این نمک ناشناس ها بر گشتم؟
در این لحظه یکی از جمع ما در پاسخ آن جوانمرد گفت:
” اتفاقا ما چنین قصدی داریم.”
هر کسی چیزی گفت و با آن نیکومرد، بسیار درشتی شد و سخنان زشت بر زبان آورده شد. حال خوبی نداشتم. تمامِ تنم، تاسف بود، تمامِ دلم، دلشوره بود. تمامِ وجودم، وجدان درد بود.
ناگهان چهره ی نورانی آقا از خشم گلگون شد و با فریادی رعد آسا، ما را نهیب زد که همه به وحشت افتاده؛ از پیشِ رویش گریختیم. همه می لرزیدند؛ من بیشتر همه پشیمان بودند ؛ من پشیمان تر راستی هم جای شرم و پشیمانی داشت.
آن همه کرامت؛ این همه جسارت! آن همه محبت؛ این همه بی مهری! آن همه صفا؛ این همه جفا! آنچه در دستهامان بود؛ دیگر نه شمشیر و خنجر؛ که آهن پاره هایی وا رفته بودند و بی رمق.
و اگرمی خواندیشان؛ که آلت رزم باشند، برایمان؛ به یقین سر بر می تافتند و بر سرهامان فرو می آمدند! نَفَس در سینه ها حبس شده بود، چشم ها پلک نمی خورد. اسب ها هم سر به زیر و شرمنده و شمشیر ها در غلافِ توبه و ما پشیمان و درمانده.
ناگهان سید از اسب پیاده شد و با نیزه روی زمین بین ما و خودش، خطّی کشید و با فریاد ما را مخاطب قرار داد:
” به جدّم پیغمبر قسم، اگر یک نفر از شما از این خط بگذرد؛ گردنش را می زنم.”
سخنش تا مغز جانمان فرو رفت. پشیمان و درمانده و حیران و وامانده، سر پائین افکندیم و مراجعت نمودیم.
@Etr_Meshkat
32.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفهای_من_و_خدا ۲
یا مُنْتَهی الرَّجایا 💫
آرزو اگر تو باشی؛
برای ایستادن، بهانهای نمیماند...
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
کاش من هم امشب کربلا بودم😭
مهدی جان
برای ظهورت مشتاقم و برای لایق شدنم در دولت کریمه ات دست به دامن جد غریبت می شوم؛
دم مسیحایی ارباب است که قلبم را به تو ای حسین زمانم، نزدیک و نزدیکتر می کند...🤲😭
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
شرح دعای ندبه_18.mp3
12.08M
#شرح_دعای_ندبه ۱۸
✨چرا در جوامع اسلامی، که به #امام معتقدند، این حجم از بیقانونیها و بیاخلاقیها دیده میشود؛
اما در جوامع غربی، اخلاق بیشتر رعایت میشود؟
※ تفاوت وضعیتِ #انسانی و #آخرتی این دو دسته چگونه است؟
#استاد_شجاعی 🎤
@Etr_Meshkat
🌼السلام علیک یا شریک القرآن🌼
🔸طرح ختم قرآن کریم
در ماه مبارک رمضان
ماه ضیافت الهی
به نیت تعجیل و تسهیل
در امر ظهور مولایمان صاحب الزمان (عج)
🌹هر روز یک جزء🌹
🔸به نیابت از اهل بیت (علیهم السلام) بخوانیم
برای فرج که اثرش به مراتب بالاتر و بیشتر خواهد بود.
@Etr_meshkat
#تلنگر
ﺩﺭ «ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ «ﺧﻠﺒﺎﻥ»
ﺁﻥ ﮐﯿﺴﺖ
ﺩﺭ «ﮐﺸﺘﯽ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ «ﻧﺎﺧﺪﺍﯼ»
ﺁﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ «ﺯﻧﺪﮔﯽ» ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﺁﻥ الله ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ.
@Etr_Meshkat