🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ #الفَاتِحةِ مَعَ #الصَّلَوَاتِ
@Etr_Meshkat
شناخت امام زمان - قسمت هجدهم.mp3
3.05M
🎙 #صوت_مهدوی ؛ #پادکست
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
باامام زمان علیه السلام حرف بزنیم آثار عجیبی داره
📌 قسمت هجدهم
👤#محمودی
@Etr_Meshkay
#مسابقه_بهار_دلها
سوال شماره 8⃣1⃣
🎯لطفا صوت بالا👆 را گوش دهید و پاسخ مسابقه را نزد خود نگهدارید و در تاریخ ۱۴ فروردین پاسخها را بصورت عدد ۱۹ رقمی از سمت چپ به راست به آیدی زیر ارسال کنید.
@Salehiin313
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
16. ادامه داستان جمیل
جمیل اشك می ریخت برخودش می گریست. داستان، داستان او بود او نیز یاغی بود، متجاوز بود او دل مادر را آزرده بود و حالا بر روی زنی بی دفاع سیلی زده، و شاید هم او را كشته بود. آنقدر گریست تا از هوش رفت. جمیل در خواب عمیقی فرو رفت:
جمیل لب حوض نشسته بود. پدر در آستانه ی در ظاهر شد. سر تا پا خشم و غضب “پسر بی معرفت، این بود جواب زحمتای من؟ برات كم گذاشتم بی انصاف؟ شب و روز تو سرما و گرما شوفری كردم، تا تو یه چیزی بشی، حالا اینه جواب من؟” مادر از اطاق بیرون آمد، سر تا پا مشكی پوش، قد خمیده و پژمرده: “اصلاً فكر می كنم پسری نداشتم، من پسرم مرده، برای همین سیاه پوشیدم راستی چرا سیاه پوشیدم؟ میرم سرخ می پوشم و حنا می بندم.
به درك كه مرده” حاج ناصر، مسافر كشتی پیدایش شد. جسد زنش روی دست هایش بود. ازسر و دهان زن خون می ریخت: “ای قاتل، ای نامرد، تو زنم راكشتی، تو به خاطر مال دنیا آدم كشتی من رهات نمی كنم، تا هرجا بری دنبالت میام” جمیل به پای پدر افتاد ولی پدر به او اعتنایی نكرد و با پا به صورتش كوبید. دامن مادر را گرفت و اشك ریخت ولی مادر رویش را چرخاند. دربرابر مسافر زانو زد و عذر خواست ولی مسافر به طرفش آب دهان انداخت جمیل نعره می زد و اشك می ریخت و التماس می كرد كه ناگهان از جای جست
همه ی تنش درد می كرد. برخاست وضو ساخت و برای والدینش دو ركعت نماز خواند و از خدا خواست كه آن زن بی گناه زنده بماند. روی طاقچه ی انباری قرص مسكن پیدا كرد. دو تا قرص خورد؛ گوشه ای نشست و دو طرف سرش را گرفت تا آرام بگیرد…
@Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
شب های جمعه دلم کربلایی می شود😭
برای ظهورت مشتاق تر و برای لایق شدنم دست به دامن حسین علیه السلام می شوم؛
دم مسیحایی ارباب است که قلبم را به تو ای حسین زمانم، نزدیک و نزدیکتر می کند...🤲😭
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
شرح دعای ندبه_16.mp3
12.99M
#شرح_دعای_ندبه ۱۶
✨ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا ..
در رابطهی امام زمان، باید اهل قمار بود !
این رابطه، چرتکه اندازی، نمیپذیرد!
هر چه نترس تر ؛
هرچه بی توقع تر؛
به امام زمان "عج" نزدیک تر ....
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_محمودی
@Etr_Meshkat
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت0⃣2⃣
✨ تنبیه معنوی
يكبار كه با ابراهیم صحبت ميكردم گفت:
" وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم همیشه با وضو بودم. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم. "
پرسیدم: " چه نمازی؟! "
گفت: " دو رکعت نماز مستحبي میخواندم و از خدا میخواستم که یک وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم. "
اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد. هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت صلوات بفرست
و يا به هر طریقی بحث را عوض می کرد. هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نپوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم میگفت:
" برای نفس آدم، این کارها لازمه."
جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگری تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتند.آمدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب ديدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزند. يکدفعه گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
انگار تازه متوجه حضور من شده باشد از جا پرید و از حال خودش خارج شد و گفت:
"هیچی، هیچی چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام ولت نمیکنم. برای چی سوزن زدی تو صورتت"
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهائی که بغض کردهاند گفت:
"سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."
آن زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکند و این حرفش چه معنی دارد. ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان را میخواندم دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه چنین تنبیههای برای خودشان داشتهاند.
از ديگر صفات برجسته شخصيت او اين بود كه از صحبت كردن با نامحرم بسيار گريزان بود. اگر ميخواست با زني نامحرم ،حتي از بستگان صحبت كند به هيچ وجه سرش را بالا نميگرفت و به قول دوستانش :
"ابراهيم به زن نامحرم آلرژي داشت! "
و چه زيبا فرمودند امام محمد باقر (ع) كه:
"سخن گفتن با زنان نامحرم از تيرهاي شيطان است... "
⏪ ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
🌷 لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر(علیه السلام) تشرّف حاصل کند بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز و سپس توسل به ائمه(علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد
📚 درمحضر بهجت(ره)
@Etr_Meshkat