#خودسازیدرماهمبارکرمضان
⚘بخش معرفی و راه های درمان اخلاق ناپسند⚘
💢موضوع پست: #بیغیرتی_۶
⭕️بیغیرتی رو چطوری میشه درمان کرد؟🤔
✅شکوفا سازی غیرت:اگه کسی به
نوامیس مردم نگاه کرد،بهش گوشزد
کنیم که آیا خودش دوس داره به
ناموسش نگاه کنن،ممکنه تلنگری
بهش زده بشه و از کارش دست
برداره،مثل امام صادق(ع) که به
جوانی تلنگر زد.[۱]
✅همنشینی با افراد با غیرت:همونطور
که همنشینی با افراد بیبند و بار
باعث از دست دادن ارزش ها
میشه،همنشینی با افراد با غیرت هم
در غیور شدن تاثیر گذاره.
✅توجه به عواقب بیغیرتی:در پست
قبل از عواقب بیغیرتی مثالهایی
زدیم،هر کس میتونه با توجه کردن به
اون پیامد ها،از بیغیرتی دست
بکشه.
[۱]تفسیر المنار،ذیلآیه۱۰۴آلعمران.
ادامهدارد.....
@Etr_Meshkat
▫️هرچه میشنید تشنهتر میشد؛
نصیحتهای امام تازگی خاصی داشت:
«شیطان در این دنیای پر فریب، دامهایش را پهن کرده،
فقط هم دوستان ما را نشانه رفته...
هر مسلمانی که ما را میشناسد،
هر شب و روز باید اعمالش را بررسی کند.
باید از خودش حساب بکشد؛
اگر کار خوبی داشت آن را زیاد کند.
برای کارهای بدش هم استغفار کند تا روز قیامت رسوا نشود...
مواظب باشید!
نکند در دام و تله شیطان بیفتید».
پرسید:
دام و تلهی شیطان چیست؟
امام صادق علیهالسلام فرمود:
« دامش این است که نگذارد به برادرانت خوبی کنی.
تلهاش هم، خواب ماندن هنگام نماز واجب».
📚 تحفالعقول ص 301.
✋ از وظایف همیشگی ماست که تکتک اعمالمان را با خواست امام زمانمان تطبیق دهیم
و برای خطاهایمان استغفار کنیم تا مبادا در روز قیامت سرافکنده باشیم.
@Etr_meshkat
🏝#ماه_رمضان_مهدوی 🏝
👈بخش سوم🌙مطلبچهارم🌙
⚘برای طواف گرد وجود نازنینش⚘
@Etr_Meshkat
31.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفهای_من_و_خدا ۸
یا ســالم ✨
انسان کار دیگری ندارد؛
باید بدود برای رسیدن به سِلْم
آنجا که همه مخلوقات خدا؛ از وجودش در امان باشند....
هر چه اَمن تر،
هر چه نرم تر
هرچه روان تر.... همانقدر سالم تر
درست شبیه خداااا.....
قسمت اول
@Etr_Meshkat
31.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرفهای_من_و_خدا ۸
یا ســالم ✨
انسان کار دیگری ندارد؛
باید بدود برای رسیدن به سِلْم
آنجا که همه مخلوقات خدا؛ از وجودش در امان باشند....
هر چه اَمن تر،
هر چه نرم تر
هرچه روان تر.... همانقدر سالم تر
درست شبیه خداااا.....
قسمت دوم
@Etr_Meshkat
هدایت شده از عطر مشکات
زمان:
حجم:
3.62M
مولاجان
زمان؛ مثل برق می گذرد و برای رسیدن به تو، سر از پا نمی شناسد؛
و من در انتظار طلوعت، ترک میکنم هر گناهی را، به امید پاک بودنم در لحظه ی دیدار ...
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
🌼السلام علیک یا شریک القرآن🌼
🔸طرح ختم قرآن کریم
در ماه مبارک رمضان
ماه ضیافت الهی
به نیت تعجیل و تسهیل
در امر ظهور مولایمان صاحب الزمان (عج)
🌹هر روز یک جزء🌹
🔸به نیابت از اهل بیت (علیهم السلام) بخوانیم
برای فرج که اثرش به مراتب بالاتر و بیشتر خواهد بود.
@Etr_meshkat
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت5⃣3⃣
✨ما تو را دوست داريم
پائيز سال شصت و يك بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اينبار نَقل همه مجالس توسلهای ابراهيم به حضرت زهرا (س) بود، هر جا ميرفتيم حرف از ابراهيم بود. خيلي از بچهها داستانها و حماسهآفرينيهاي او را در عملياتها تعريف ميكردند كه همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره(س) انجام شده بود. به منطقه سومار كه رفتيم و به هر سنگري که سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند و از حضرت زهرا (س) بخواند. شب در جمع بچههاي يكي از گردانها شروع به مداحي كرد صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طولاني شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شوخي ميكردند و چيزي گفتند كه خيلي ناراحت شد. ابراهيم عصباني شد و ميگفت:
"من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت رو شوخي گرفتند. براي همين ديگه مداحي نميكنم".
هر چه ميگفتم:
"آقا ابرام، حرف بچهها رو به دل نگير، تو كار خودت رو بكن"،
بيفايده بود آخر شب هم كه برگشتيم مقر، قسم خورد كه ديگه مداحي نميكنم.
ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح متوجه شدم كه كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود. من را صدا زد و گفت:
"پاشو الان موقع اذانه"
من هم بلند شدم. با خودم گفتم:
"اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي؟"
البته ميدانستم كه او هر ساعتي هم بخوابد ،قبل از اذان بيدار است و مشغول نماز ميشود. ابراهيم بچههاي ديگر را هم صدا زد و بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را به راه انداخت. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد و بعد هم مداحي حضرت زهرا(س). اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچهها را جاري كرد و من كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب ميكردم، ولي چيزي نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتيم. بین راه دائم در فكر كارهاي عيجب ابراهيم بودم. يكدفعه نگاه معنيداري به من كرد و گفت:
"ميخواي بپرسي با اينكه قسم خوردم چرا روضه خوندم؟"
گفتم:
"خوب آره، شما ديشب قسم خوردي كه..."
پريد تو حرفم و گفت:
"چيزي كه بهت ميگم تا زندهام جايي نقل نكن".
بعد ادامه داد:
"ديشب خواب از چشمام رفته بود ولی نيمههاي شب كمي خوابم برد، يكدفعه ديدم وجود مطهرحضرت صديقه طاهره (س) تشريف آورند و گفتند:
" نگو نميخوانم ما تو را دوست داريم هر كس گفت بخوان تو هم بخوان "
ديگر گريه امان صحبت كردن نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد...
⏪ ادامه دارد...
@Etr_Meshkat