#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
✅برخورد با اسیر
۱۳ کیلومتر راه داشتیم تا قرارگاه،توراه یه اسیر گرفتیم ...
چیکار میکنی برادر؟_اقاابرام میخام راحتش کنم..
نکن برادر این تا وقتی باما میجنگید دشمن بود الان اسیر ماست و باید باهاش با ملایمت رفتارکنیم...
اقاابرام عراقی رو گذاشت رو دوشش و رفتیم قرارگاه و درمانش کردن...
بعد چند وقت شنیدیم ابوجعفر(همون اسیر عراقی) شهید شد واسه ایرانی شهید شد که کشورش باهاش میجنگید ،شهید شد درراه خدا،یه مهربونی اقا ابرام باعث شد که یه نفر از قعر جهنم بره وسط بهشت🙂
🕊شادی روح شهدا امام شهدا صلوات🕊
#انتشار_دهید
Eitaa.com/EtreHussein
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
با هم رزم ها دراتاق نشسته بودیم که ناگهان نارنجکی از پنجره به وسط اتاق افتاد،نفسم در سینه حبس شد ...
هرکدام از بچه ها به کنار دیوار خزیدند ،چشم هایم. را بسته بودم. ولی با شک به اینکه چرا صدایی نیامد و انفجاری نشد چشمم را باز کردم،دیدم اقا ابرام وسط اتاق رو نارنجک خوابیده😊چشم هایم داشت از حدقه درمی آمد این مرد چه جراتی داشت...بعد از چند دقیقه در باز شد و مسئول آموزش به داخل آمد و گفت:ببخشید این نارنجک آموزشی بود به اشتباه به این اتاق افتاد....همه ما انگار مسخ شده بودیم و حیرت زده از کار آقا ابراهیم...
گویی این نارنجک آمده بود فقط و فقط برای سنجیدن مردانگی ما ...
#انتشار_دهید📢
🔹🔷🌸 @EtreHussein🌸🔹🔷
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
📽از لشکر امام حسین (علیه السلام)برای مصاحبه با شهید اومده بودن:
✍چه پیامی برای مردم دارید؟
🗣شهید تورجی زاده:ما ساکن #جبهه و اهل جبهه ایم هر دفعه به عنوان مهمان به شهر شما وارد می شویم،مسائلی را می بینیم که #تذکرش لازم است.✋
✍اول اینکه مسئله #حجاب را باید تذکر بدهم که متاسفانه رعایت نمی شود😪 ما هر #شهیدی که به #خون_می_غلطد 💔 وصیت نامه اش را که می خوانیم مسئله #حجاب را تذکر داده...✅
🕊شادی روح شهدا امام شهدا صلوات
📚بخشی از مصاحبه شهید،
برگرفته از کتاب به نام مادر.
#سربندهای_خاکی
#انتشار_با_ذکر_منبع_مجاز
@EtreHussein
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_احمد_کاظمی
❌پست و مقام رفتنی است.
🗣گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟سئوال عجیب و غریبی بود! ولی میدانستم بدون حکمت نیست
گفتم: شما فرماندهی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.😊
به صندلیاش اشاره کرد.گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛😩
ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا خبری نیست!😄👌
آن وقتها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.
با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم.
سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو #نمازخون و #قرآن_خون کردی این برات میمونه؛از این پستها و درجهها چیزی در نمیآد!😇
🕊شادی روح شهدا امام شهدا صلوات
#سربندهای_خاکی
#انتشار_با_ذکر_منبع_مجاز
@EtreHussein
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_بابک_نوری_هریس
یکی دوروز قبل از شهادت بابک بود،مصادف با شهادت امام حسن(ع)سردارصمدی رفت روی مین جاده ای و به شهادت رسید،راننده سردار حق بین مارو دیدگفت:یک نفر رو لازم داریم تاکمک کنه پیکر شهید روبیاره،بین ما بابک از همه حرف گوش کن تر بود اون رو فرسادیم ،بعداز اینکه برگشت ازش پرسیدم پیکر کی بود؟😢گفت سردار صمدی،بنده خدا خیلی بد شهید شده بود جفت پاهاش از ران قطع شده بود😓شب پست میدادیم که یهو بابک گریه کردو گفت دلم میخاد منم شهید شم؛گفتم پس خانوادت چی؟گفت اونارو سپردم دست خدا😊
🕊شادی روح شهدا امام شهدا صلوات🕊
#سربندهای_خاکی
#انتشار_با_ذکر_منبع_مجاز
@EtreHussein
﷽
#شهید_ابراهیم_هادی
#خاطرات_ناب_شهدا
جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم. #ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. یکدفعه گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام ولت نمیکنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت" مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهائی که بغض کردهاند گفت: "سزای #چشمی که به #نامحرم بیفته همینه."
#سربند_های_خاکی
#انتشار_با_ذکر_منبع_مجاز
🕊شادی روح شهدا امام شهدا صلوات🕊
@Etrehussein