سفرهی این خانواده شیر میدان پرور است
قاسمو اکبر ندارد ، اصغرش هم حیدر است :)
امّالبنین به پیش همه روضه خواند و گفت ؛ شرمندهام رباب ، پسرم را حلال کن . . .
ابیعبدالله ، هر روز که میگذره ، فکر اربعینت نوکراتو نابود تر از دیروز میکنه :)
غَـــريــق ؛
_
قامتِ تازه جوانم شده با خاک یکی ؛ جایجایِ بدنش رفته و ساییده شد . . .
گفت برایمان روضهیکشتنِ حسین را
بخوان ؛ رفت بالایِ منبر روضه علیاکبر
خواند :)