هو الحی 💐
🔺یکی از مریدان #حسن_بصری ؛ عارف بزرگ ؛ در بستر مرگ استاد از او پرسید :
👈"مولای من! استاد شما که بود ؟ "
▪️حسن بصری پاسخ داد :
"صدها استاد داشته ام و نام بردنشان ماه ها و سال ها طول می کشد و باز هم شاید برخی را از قلم بیندازم ."
"
🔺کدام استاد تاثیر بیشتری بر شما گذاشته است ؟ "
👈حسن کمی اندیشید و بعد گفت :
"در واقع مهمترین امور را #سه نفر به من آموختند،
▪️اولین استادم یک #دزد بود! در بیابان گم شدم و شب دیر هنگام به خانه رسیدم.
👈کلیدم را پیش همسایه گذاشته بودم و نمی خواستم آن موقع شب بیدارش کنم. سرانجام به #مردی برخوردم ، از او #کمک خواستم ، و او در چشم بر هم زدنی ، در خانه را باز کرد.
▪️حیرت کردم و از او خواستم این کار را به من #بیاموزد.
👈گفت کارش #دزدی است ، ☝اما آن اندازه سپاسگزارش بودم که دعوت کردم شب در خانه ام بماند.
▪️یک ماه نزد من ماند.
▪️ هر شب از خانه بیرون می رفت و می گفت : می روم سر #کار ؛ به راز و نیازت ادامه بده و برای من هم دعا کن و وقتی بر می گشت ، می پرسیدم چیزی بدست آورده یا نه. با بی تفاوتی پاسخ می داد : " #امشب چیزی گیرم نیامد!
☝اما انشا ء الله فردا دوباره سعی می کنم!!!
👈مردی راضی بود و هرگز او را افسرده ی ناکامی ندیدم.
🔺از آن پس، هر گاه #مراقبه می کردم و #هیچ اتفاقی نمی افتاد و هیچ #ارتباطی با خدا برقرار نمی شد ، به یاد جملات آن دزد می افتادم : #امشب_چیزی_گیرم_نیامد ، ☝اما انشا ءالله ، فردا دوباره سعی می کنم ، و این جمله ، به من #توان ادامه راه را می داد...
ادامه دارد ...
ان شاالله 💐✋🏻
https://eitaa.com/JAVALDUZ