eitaa logo
خانواده و سواد رسانه‌ای
1.8هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
376 فایل
"فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد" "مقام معظم رهبری" ✅️رزرو کارگاههای آموزشی سوادرسانه و فضای مجازی، مدارس، مساجد ادارات، حوزه های علمیه، دانشگاه ها، مشاوره آنلاین خانواده کودک ونوجوان ارتباط باما👇 @ADMINfamily_literacy
مشاهده در ایتا
دانلود
انتظار در بعضی مکان ها برای بچه هایمان شاید حوصله سَربَر و خسته کننده باشد مکان هایی مثل رستوران ، فرودگاه ، مطب دکتر و... اگر شما مثل من به بچه تان گفته باشید که صبح بیدار می شویم و لباس می پوشیم و با ماشین به سمت فرودگاه می رویم تا سوار هواپیما شویم رسما یک نکته مهم را در تعریف اتفاق ها جا انداخته اید آن هم انتظار طولانی و صبر و حوصله کافی است که در طی این فرآیند خیلی به آن نیاز داریم. یعنی ما می گفتیم صبحانه بخور هم قبول نمی کرد و فکر می کرد همین که چشمش را باز کرده باید لباس بپوشد و به محض ورود به فرودگاه هم سوار هواپیما شود و بلافاصله هم پرواز کنیم این انتظار های طولانی برایش کلافه کننده شده بود و توضیحات من هم دیگر اثری نداشت و می گفت :"تو گفتی توی فرودگاه سوار هواپیما میشیم، پس چرا نمیریم سوار شیم؟؟😫" حالا ما هزار بار هم می گفتیم عزیزم فرزندم پسرم باید صبر کنیم تا شماره پرواز ما را اعلام کنند او گوشش بدهکار نبود و از آنجایی هم که سالن فرودگاه امکاناتی برای خانواده های بچه دار نداشت ما پس از خوردن چندین نوع خوراکی مختلف که در فاصله های زمانی متفاوت از توی کیف مان رونمایی می کردیم و چند دقیقه ای مشغولش می کردیم به سرمان زد که بازی اختراع کنیم یا بازی هایی با امکانات کم را اجرا کنیم در جهت اینکه هم لذت ببرد هم زمان بگذرد و انتظار برایش خسته کننده و ملال آور نشود مثل بازی پریدن جفت پا یا لی لی توی سرامیک ها یا بازی گل یا پوچ یا سنگ کاغذ قیچی و.... ✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @manjahadiam
از روی تخت مشغول پریدن بود و با هر بار پریدن کل خانه می لرزید 😬 با خودم گفتم الانه که همسایه بیاد بالا یه چیزی بهمون بگه گفتم:《 پسر عزیزم چی کار می کنی؟》 گفت :《می خوام پرنده بشم 🐤》 گفتم:《 آهان 🙄 فقط می خوای روی بالش بپری که همسایه اذیت نشه؟》 گفت:《 باشه》 رفت توی اتاق و یه جعبه بزرگ مقوای اسباب بازی رو آورد و دستش گرفت و گفت :《می خوام با اینا برا خودم بال درست کنم، میشه کمک کنی؟》🪃 صدای توی ذهنم گفت :《دوباره شروع کرد به دادن ایده های مسخره ... آخه با جعبه مقوا میشه بال درست کرد😏😏، الان هم کلی چسب می خواد حروم کنه خودش هم که نمی تونه من باید وقت بذارم و کمکش کنم، برای چیزی که خودم از اول می دونم شدنی نیست》 اما یه لحظه به خودم اومدم و به همون صدای ذهنم گفتم :《مگه نمی خوای خلاقیتش رشد کنه؟ اعتماد به نفسش زیاد بشه؟》🤔 -خب آره می خوام😒 +پس اگه الان بزنی توی ذوقش و بگی این ایده ات شدنی نیست و پسرجان آدمها که نمی تونن پرواز کنن؛ اون خلاقیت و اعتماد به نفس داغون نمیشه؟ -خب آره شاید داغون بشه🥴 +پس یکم چسب و دو دقیقه وقت بذار و ایده اش رو تحویل بگیر و بذار خودش آزمایش کنه.✂️🧪 وقتی رفت چسب را آورد و بالها را برایش چسباندم و پرید برق چشمهایش را از اجرای ایده اش دیدم🤩 و با هم در دنیای خیال پرنده شدیم و کلی پرواز کردیم و لذت بردیم😇🤗🦅 (عکس بالهای مقوایی رو مشاهده می کنید.) برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید @Family_literacy
من داشتم ظرف می شستم که اومد جلو گفت مامان یه سوال دارم گفتم بفرمایید گفت: مامان چرا از حمام میایم بیرون لباس های قبلی مون رو نمی پوشیم؟؟ می خواستم یه جمله جواب سوال رو بگویم و به بقیه کارهایم برسم، گفتم : چونکه.... اما به ذهنم رسید که جواب سوال را انقدر مستقیم و صاف و پوست کنده و هلو توی گلو ندهم حرفم را خوردم... گفتم: خودت چی فکر می کنی؟ گفت: به نظر من خبببببب چون کثیفی هامون به لباس ها چسبیده و این شروعی شد برای اینکه فکر کند و تخیل کند و باهم گفتگو کنیم اگر کمی به بچه ها فرصت تامل و تفکر بدهیم و سریع پاسخ سوالات آنها را ندهیم و برای آنها حل مسئله نکنیم، هم به مهارت تفکر آنها کمک کردیم و هم باعث پرورش خلاقیت آنها شدیم. موقع سوال پرسیدن آنها کافیست از آنها بپرسیم :《خودت چی فکر می کنی؟》 یا 《نظرت خودت چیه؟》تا فرصت ارائه و ابراز پاسخ های مختلف را داشته باشند. برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید. @Family_literacy
هر وقت که می گفت کارت بازی کنیم می گفتم الان نمی شود، داداشت بیدار است و کارتها را خراب می کند او هم قبول می کرد و می رفتیم سراغ بازی های دیگر🚶‍♂️🚶‍♂️ اما امروز بعد از ناهار که دید داداش خوابیده گفت:《 حالا که داداش خوابه کارت بازی بیارم باهم بازی کنیم؟؟؟ 》من هم استقبال کردم🃏🀄 کارت ها را چیدیم و به یاد قدیم ها مشغول بازی شدیم و صحبت کردیم و لذت بردیم🥰 صبح هم موقع استراحت بین کلاسم پسر کوچولو آمد و بهم نشان داد که دلش قایم با شک(موشک)می خواهد هر ۳دور بازی رفت دقیقا یک جا قایم شد و با هر پیدا کردنش یک دنیا ذوق می کرد و می خندیدیم😍 👶 الان که هر دویشان خوابیدند و وقت تنهایی با خودم رسیده،  دیدم با یه وقت کوتاه اختصاصی‌ که می شود برایشان بگذاریم یک دنیا حال خوب و متفاوت را هر دوی ما تجربه می کنیم😌 و یک فضای آزاد و رها به دور از هر نگرانی مثل توجه مساوی به نیاز هر دو و... برای ما ایجاد می شود  که   منحصر و مخصوص یک بچه است و انگار ظرف ارتباطی تک و تنهای ما با فرزندمان را هم پر می کند...💞 از این زمان ها مخصوص می توانیم برای هر کدام از بچه ها به صورت اختصاصی با پدر یا مادر برنامه ریزی کنیم یا حتی زمان هایی که پدر و مادرها باهم وقت بگذارند حتی اگر در حد یک چای خوردن،باشد.🤪☕ 🎭تجربه نوشت های خود را برای ما ارسال کنید برای انتشار در کانال  خانواده و سواد رسانه‌ای 💫 برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @family_literacy
🎭بسیاری از والدین هر روزه دچار این اشتباه می‌شوند که باید تمام مشکلات فرزند خود را رفع و رجوع کنند. هرچند هم که فرزند سن کمی داشته باشد، باید تلاش برای حل مشکلات، به ویژه آن‌هایی که خود باعث‌شان شده است، را یاد بگیرد. برای مثال اگر کودک یا نوجوان شما در محیط مدرسه با دوست خود و یا یکی از معلم‌ها دچار مشکل شد، به هیچ عنوان در مراحل اولیه مداخله نکنید. به وی اجازه دهید که خود با چالش ایجاد شده دست و پنجه نرم کند. به جای مداخله‌های بی مورد و بدون نتیجه که هیچ آموزشی نیز برای فرزند به همراه ندارند، جهت تربیت کودکان مسئولیت پذیر ، مهارت‌های حل مسئله را به آن‌ها انتقال دهید و برای افزایش تجربه‌ی آن‌ها همانند یک راهنما عمل کنید. شرایطی ایجاد کنید که کودک یا نوجوان شما مجبور به تفکر و استفاده از مهارت‌های خود برای کمک به رفع آن شود. حال می‌توانید بررسی کنید که چه کارهایی از دست آن‌ها ساخته است و در چه زمینه‌هایی نیازمند آموزش بیشتر هستند. مثلا می توانید سوالی مطرح کنید و از او بخواهید درباره‌اش فکر کند. ✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
🎭کامل گوش دادن به شما کمک می‌کند تا لحظات شگفت انگیز بیشتری در ارتباط را تجربه کنید، این امر زمانی اتفاق می‌افتد که دو نفر با قلب ‌ها و ذهن های باز باهم ارتباط برقرار کنند. بله، رابطه خوب این گونه توصیف می شود، و همچنین در مکالمات خود، زمانی که یاد بگیرید چگونه واقعاً گوش دهید، محقق می شود. ما در وبینار *گوش دادن موثر* اصول فعالانه و همدلانه گوش دادن را برای یک ارتباط موثر می آموزیم. @ADMINfamily_literacy ✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
🙏این شب ها علاوه بر اینکه به مهمانی می رویم ، مهمان هم به منزلمان می آید و بعضی ها هم بچه هایی دارند که همبازی پسر ما می شوند🧑‍🤝‍🧑 دیشب بعد از اینکه مهمان ها رفتند وارد اتاق آقا پسرمان شدم و دیدم یاااا خدااا...😱😱 همه اسباب بازی ها از توی کمد و جعبه و بسته و هر آن چیزی که شما فکر کنید بیرون ریخته و وسط اتاق پخش شده است 😳 خب معلوم هست آن لحظه چه احساسی را تجربه می کردم ... "عصبانیت"😡 عصبانی بودم از دست پسری که بدون فکر همه چی را اینطور پخش و پلا کرده است و معلوم نیست که در این شهر شلوغ چند مهره گم شده یا وسیله ای خراب شده... عصبانی بودم از اینکه او دیده من چطور همیشه این ها را تفکیک می کنم و هر کدام را تا جمع نکردیم، اسباب بازی جدید نمی آورم ولی حالا کاری کرده تا اتاق به حال و روز در بیاید آمدم یک جیغ بنفش سرش بکشم و بگویم واقعا که بی لیاقتی ... این وضع نگهداری از وسایل هست؟؟... تو واقعا نمی فهمی نباید همه اسباب بازی ها را باهم بیرون نریزی؟؟؟🤬 اما به خودم گفتم یه لحظه وایسا!!✋🏻✋🏻✋🏻 دیدم همه این لذت بازی و خوش گذرانی با دوستانش را با جیغ  و دعوا و توهین و تحقیر و سرزنش خراب می کنم و آخرش اینطور می شود که او از آمدن هر مهمانی اضطراب می گیرد و می ترسد که نکند دست از پا خطا کند 😕 فکر کردم شاید می خواسته در رفاقت سنگ تمام بگذارد و حالی به دوستانش بدهد که اجازه داده اتاق این شکلی شود... خب راستش اصلا من قبلش نکته ای هم در این زمینه  به او نگفته بودم و بدون اینکه از او درخواستی کنم یا راهنمایی اش کنم انتظار داشتم "خودش باید می فهمیده که این کارها را نکند " حالا دیگر آرام تر شده بودم خبری از آن خشم اژدها نبود 🙂 آرام صدایش کردم و برایش توضیح دادم و باهم صحبت کردیم که چی شده و به چه علتی اتاق به این حال و روز درآمده و بعد هم تصمیم گرفتیم که وقتی مهمان آمد چه کار کنیم که هم به مهمان ها خوش بگذرد و هم وسایل هایمان وسط اتاق پخش و پلا نشود...😅 و بار دیگر معجزه دیدن دنیا از لنز و دریچه نگاه کودکم را دیدم که چطور توانست یک خشم بزرگ را به آرامش و گفتگو تبدیل کند...😌 برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپيونديد 👇👇👇 ✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
🎭کامل گوش دادن به شما کمک می‌کند تا لحظات شگفت انگیز بیشتری در ارتباط را تجربه کنید، این امر زمانی اتفاق می‌افتد که دو نفر با قلب ‌ها و ذهن های باز باهم ارتباط برقرار کنند. بله، رابطه خوب این گونه توصیف می شود، و همچنین در مکالمات خود، زمانی که یاد بگیرید چگونه واقعاً گوش دهید، محقق می شود. ما در وبینار *گوش دادن موثر* اصول فعالانه و همدلانه گوش دادن را برای یک ارتباط موثر می آموزیم. @ADMINfamily_literacy ✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
دیروز خانه ما جنگ جهانی راه افتاد و دیگه خیلی کم مونده بود که خون و خون ریزی هم بشود👹👿 وقت ناهار شد و مثل همیشه ما گفتیم بیاین بریم سفره پهن کنیم... پسر بزرگ پرسید: 《مامان ناهار چی داریم؟》 منم از آنجایی که می دونستم خورش آلو اسفناج دوست ندارد و خورش قرمه سبزی را دوست دارد گفتم:《داداش قرمه سبزی😋》 گفت :《من دوست ندارم.》 گفتم:《 حالا بیا سفره رو ببریم》 سر سفره نشستیم توی ظرفش برنج ریخته بودم و خورش را سر سفره آوردم گفتم:《 برایت بریزم؟》 گفت:《نههههه من داداش قرمه سبزی دوست ندارم.》 گفتم :《یکمی امتحان کن اگه خوشت نیامد دیگه نخور》 گفت:《 نهههه نمی خواااام 😫》 حالا از من اصرار و از او انکار... پسر کوچکتر را آوردم و نشاندم کنار خودم و قاشق را در دهانش گذاشتم و همان ابتدای کار کل غذا را روی سفره تف کرد و بلند شد و رفت 🤮 من دیگه یواش یواش داشت به اینجام می رسید 😡 آمدم دست پسر کوچولو را گرفتم و دوباره سر سفره آوردم و سعی داشتم هر طور شده قاشق را توی دهان مبارکش کنم او هم مدام سرش را می چرخاند و قصد داشت خودش را از دست من نجات دهد و انننننقدر اصرار کردم تا زد زیر گریه و همین باعث شد رهایش کنم😭 همین حین اصرار هایم به پسر بزرگتر هم ادامه داشت اگه نخوری قوی نمیشی شوت های محکم بزنی ها .... اگه نخوری من دیگه باهات حرف نمی زنم ها... اگه نخوری از دستت ناراحت میشم ها... شده بودم یک دختر بچه یک دنده و لجباز 😖که می خواهد دیگران به حرف های زورش گوش کند و این گفتگو ها و رفتارها و واکنش های بچه ها مثل یک سیکل معیوبی یک دندگی من را بیشتر و خشمم را بالاتر می برد ... یک لحظه صدای کسی را توی ذهنم شنیدم که می گفت: 《 تو فکر می کنی خودشان نمی فهمند کِی گرسنه اند؟ فکر می کنی باید با زور و دعوا و تهدید و القای احساس گناه به آنها غذا بدهی؟ فکر می کنی وقتی غذایی را دوست ندارد باید مجبورش کنی تا بخورد؟》🦉 من انقدر عصبانی بودم که حوصله جواب دادن به صدای ذهنم را نداشتم ولی همانجا گفتم:《باشه نمی خورید نخورید من هم همه خوراکی ها رو جمع می کنم تا هر وقت گرسنه شدید غذا بخورید.》😤 حالا یواش یواش داشتم به یک مادر سی ساله نزدیک می شدم و دست از غُد(قُد)بازی بر می داشتم 🤦🏻‍♀️ و به خودم می گفتم:《بچه ات از همون ابتدای تولدش همه توانمندی ها و احساس هارو داره و نیازی نیست تو بهش یاد بدی که کِی گرسنه است کی سردشه کی دستشویی داره و.... تو فقط کنارش وایسا و بهش اعتماد کن 😌 و اینکه غذایی هم که دوست نداره بخوره نمی خواهد اصرارکنی که حتتتتتما بخور!!! حالا یه روز برنج سفید بخوره آسمون به زمین نمیاد😏》 برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Family_literacy
یه شب توی گروه کلاس پسرم خوندم که معلم شون اعلام کردن روزهای برگزاری کلاس به جای یک روز در هفته تغییر پیدا کرده و شده دو روز در هفته😳 بدون اینکه توی گروه نظرسنجی انجام‌بدن یا حتی ببینن ما امکان این تغییر رو داریم یا نه!!!! منم یه پیام عریض و طویل نوشتم و به مدیر مجموعه برگزار کننده کلاسها فرستادم🤨 فرداش که رفتم پسرم‌ رو بردم کلاس دیدم مادر ها همه جمع هستن و معلم هم در حال صحبت که شرایط اینجوری شد و ما مجبور به تغییر روزهای کلاس شدیم و غیر مستقیم یه اشاره هایی هم به پیام من می کرد😒 من یه گوشه نشستم و به صحبت های مربی گوش دادم و به زبان بدنش توجه کردم که توی چشمانم نگاه نمی کنه و لحنش یه جوریه که انگار گله منده😞 پسرم گذاشتم و اومدم توی ماشین نشستم ولی بهم ریخته بودم😖 همزمان احساس عذاب وجدان و سرزنش و ناراحتی و عصبانیت اومده بود سراغم از خودم و معلم و مدیر مجموعه و هممممه ناراحت بودم😔 این بهم ریختگی درونم کلافه ام کرده بود نمی دونستم باید زنگ بزنم به مدیر بگم آخه این چه وضع انتقال صحبت هاست یا باید به معلم بگم اصلا خوب کاری کردم کارتون اشتباه بوده یا باید خودم رو از نگاه و حرف زدن با معلم پنهان کنم یا باید بقیه جلسه ها رو بیخیال بشم و دیگه پسرم رو نفرستم یا باید... اومدم خونه و از خودم پرسیدم توی رابطه ای که با معلم پسرت داری چی می خوای؟؟ ناراحتی؟دلگیر شدن؟خشم و عصبانیت؟کینه؟ نه من اینها رو نمی خواستم ... من یه ارتباط گرم و پر از مهر و صمیمی رو می خواستم پس تصمیم گرفتم که برم یه *ترمیم* داشته باشم رفتم و با معلم صحبت کردم ، مسولیت اشتباه خودم رو برداشتم که به جای مدیر مجموعه باید به معلم پیام میدادم و نیازم رو گفتم که نیاز به نظم و تعهد داشتم و معذرت خواهی کردم از اینکه باعث شده بودم او هم ناراحت و خجالت زده بشه و پیشنهاد دادم که می تونسته اطلاع رسانی بهتری داشته باشه و او هم گفت که این بی نظمی چه جوری ایجاد شده و یه جایی هم اشتباه فکر میکرده... حالا این همه داستان گفتم که چی بشه؟ *اینهارو گفتم که بپرسم ازتون توی هر رابطه ای که تجربه می کنید با همسرتون، پدر و مادرتون، فرزندتون و... شده وقتی فهمیدید یه رفتار شما باعث ناراحتی و رنجش و ناکارآمدی در رابطه تون شده برید و یه قدم برای ترمیم بردارید؟ مسولیت اشتباه تون رو قبول کنید؟نیازتون رو بگید؟ یه جایی شاید لازم باشه معذرت خواهی کنید؟ تجربه کردید اون وقت به جای گله و شکایت و کینه و ناراحتی و سنگینی ، مهر و محبت و صمیمیت و آرامش و سبکی جایگزین شده باشه؟؟ اگه این تجربه رو داشتید یا می خواهید که برید و تجربه کنید با ❤ می تونید همراهی تون رو نشان بدید😊 * #کودک باماهمراه باشید با تازه‌ترین ها👇 📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy