سلام دوستان هرشب به نیت یه شهیدی یه ختم صلواتی گذاشتیم هر نفر می تونه ۱۰ تا ۱۰۰ یا بیشتر می تونه بفرسته . وانشالله این صلواتا به روح این شهدا برسه وانشالله ماهم شفاعت کننن.ممنون میشم همکاری کنید .اگه نظری پیشنهادی هم دارید می تونید انتقاد کنید.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹
🌷بسم رب الشهدا 🌷
خاطره کوتاه و ناب از فرمانده دریا دل لشکر۲۷ محمدرسول الله (ص) سردار شهید حاج «سعید مهتدی» در روز شهادت شهید محمد ابراهیم همت🌱✨
… روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون، حوالی بعدازظهر بود که دیدم میگویند بیسیم تو را میخواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت:
«سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، از طرف این شاخ شکستهها، دارند بچههای ما را اذیت میکند… من به عقب میرم تا به کمک به این بچهها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».
گفتم: «مفهوم شد حاجی، اجازه میدی من هم با شما بیام؟»
گفت: «نه عزیزم، شما چون نسبت به موقعیت منطقه توجیه هستی، همین جا باش تا خط رو تحویل بچههای لشکر امام حسین(ع) بدی و کمکشان کنی. هر وقت کارت تموم شد، بیا به همون سنگر… – منظور حاجی از اصطلاح «همون سنگر»، قرارگاه تاکتیکی حاج قاسم سلیمانی بود- … بعد بیا اونجا؛ من هم غروب میآم همون جا، تا با هم صحبت کنیم».
برگشتم پیش بچههایمان در خط و کنارشان ماندم. دشمن که وحشت از دست دادن جزایر خواب از چشمهایش ربوده بود، حتی برای یک لحظه، دست از گلولهباران جزایر برنمیداشت. ما هم داخل سنگرها و کانالهای نفر روبی که به تازگی حفر شده بود، پناه گرفته بودیم و از خطمان دفاع میکردیم. چند ساعتی گذشت. از طریق بیسیم با قرارگاه تماس گرفتم و پرسیدم: حاجی آمده یا نه؟!
گفتند: «نه، هنوز برنگشته!»
مدتی بعد، دوباره تماس گرفتم و سراغاش را گرفتم. جواب دادند: «نه، خبری نیست!» دیگر دلشوره رهایم نکرد. طاقت نیاوردم. خط را سپردم دست تعدادی از بچهها، آمدم کمی عقبتر و با یک جیپ ۱۰۶ که عازم عقب بود، راهی شدم به سمت سنگری که محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر که شدم، دیدم حاجی نیست. از برادرمان حاج «قاسم سلیمانی»؛ فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله پرسیدم حاج همت کجاست؟
ایشان گفت: «رفته قرارگاه لشکر ۲۷ و هنوز برنگشته.»
قرارگاه تاکتیکی ما در ضلع شرقی جزیره بود. گفتم: «ولی حاجی به من گفته بود برمیگرده اینجا، چون با من کار داره.»
حاج قاسم گفت: «هنوز که نیومده،ولی مرا هم نگران کردی، الان یه وسیله به شما میدم، برو به قرارگاه تاکتیکی لشکرتون، احتمال داره اینجا نیاد.»
با یکی از پیکهای فرمانده لشکر ثارالله، سوار بر یک موتور تریل، رفتیم سمت قرارگاه تاکتیکی لشکر ۲۷ در ضلع شرقی جزیره، و چند جا رو گشتیم ولی خبری نبود
با قرار گاه تماس گرفتیم خیلی سربسته جوابمان رو دادند اونجا بود که فهمیدیم حاج همت یا شهید شده یا به احتمال خیلی ضعیفی زخمی شدند
عباس (شهید کریمی)هم نگران بود. منتها چون بیسیمچیها کنار ما دو نفر نشسته بودند، صلاح نبود بیشتر از این، در باره دلنگرانیمان جلوی آنها صحبت کنیم.
اخر اگر این خبر شایع میشد که حاجی شهید شده، بر روحیه بچههای لشکر تاثیر منفی و ناگواری به جا میگذاشت، چون او به شدت مورد علاقه بسیجیها بود و برای آنها، باور کردن نبودن همت خیلی، خیلی دشوار به نظر میرسید.
آن شب، مدام لحظات خوش بودن با او، در نظرم تداعی میشد. خصوصا آن لحظهای که از «طلائیه» به جزیره جنوبی آمدیم، آن سخنرانی زیبا و بیتکلف حاجی برای بچههای بسیجی لشکر، بیرون کشیدن او از چنگ بسیجیها، ورودمان به سنگر فرماندهان لشکرهای سپاه و شلوغبازیهای رایج حاجی، رجزخوانیهای روحبخش او، بگو بخندش با احمد کاظمی، لبخندهای زینالدین در واکنش به شیرین زبانیهای حاجی و بعد، آن پاسخ سرشار از روحیه احمد کاظمی به ردههای بالا، پای بیسیم و در حالی که نیم نگاهی به حاجی داشت و گفته بود: «همین که همت با ماست، مشکلی نداریم!»
به هر مشقتی که بود، صبر کردیم تا صبح. دیگر برایمان یقین حاصل شد که حتما برای او اتفاقی افتاده. بعد از نماز صبح، عباس کریمی گفت: «سعید، تو همینجا بمون، من میرم به سر قرارگاه نجف، ببینم موضوع از چه قراره!»
وقتی برگشت؛ با چشمهایی مثل دو کاسه خون، خیس از اشک، عباس، عباس همیشگی نبود. به زحمت لب باز کرد و گفت: «همت و یک نفر دیگر سوار بر موتور، سمت «پد» میرفتند که تانک بعثی آنها را هدف تیر مستقیم قرار داد و شهید شدند».
درحالی که کنار آمدن با این باور که دیگر او را نمیبینم، برایم محال به نظر میرسید. کم کم دستخوش دلهره دیگری شدم؛ این واقعه را چطور میبایست برای بچه رزمندههای لشکر مطرح میکردیم؟!
طوری که خبرش، روحیه لطیف آنها را تضعیف نکند.
– هنوز هم باور نبودن همت برایم سخت است، بدجوری ما را چشم به راه گذاشت … و رفت
✨🌿شهید همت شهید مهتدی🌿✨
ღ🌸ღ
#یاداوری🔔
به نیابت از#شهید_نوید_صفری یک زیارت عاشورا ختم میکنیم.🌹
ان شاالله که حاجت دست جمع مستجاب شود.📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راز سید مسعود رشیدی
جوانی که میگفتند حتی بلد نبود سلام کند، چه بود که سیوسه روزه خداوند او را خرید و شهید شد؟!
❤️ شهید سید مسعود رشیدی ❤️
👌 حتما حتما حتما ببینید
#شهیدانه
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#نمازهفت_بانوبراےگشایش
#درازدواج_دختران_وپسران
💯✍🏻نماز هفت بانو از نمازهاے مجرب براے بخت گشایی و ازدواج سریع است . نماز هفت بانو فقط باید توسط مادر پسرها یا دخترها باید خوانده شود. دستورالعمل این نماز این است ڪه : دو رڪعت نماز براے هر ڪدام هفت بانو بطور مجزا بخواند (در مجموع چهارده رڪعت) و سپس یڪصد مرتبه صلوات بفرستد و ثوابش را به بانوی والامقامی ڪه برایش نماز و صلوات را فرستاده هدیه ڪند .
۱ – حضرت خدیجه ۲- حضرت فاطمه (س)۳- فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی ۴- ام البنین مادر قمر بنی هاشم ۵- حضرت زینب (س) ۶- حضرت معصومه (س) ۷- نرجس خاتون مادر امام مهدے(عج ) .
💯توجه شود :
بهتر است پس از نماز صبح در روزهاے پنچ شنبه یا جمعه انجام شود.
به مدت چهارهفته متوالی در روزهاے جمعه یا پنجشنبه انجام دهد.💯
❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
۰[🎊💛] ۰
#استوری
#عید_قربان
عیدقربانبهحقیقتزخداوندکریم
آفتابیبهشبظلمتانسانآمد🤍:)
🔻عید سعید قربان بر همه بندگان صالح حضرت حق مبارک باد...
به امید روزی که همه بتوانیم نفس اماره خود را برای او قربانی کنیم و به رستگاری برسیم.
#عید_قربان
✾💕⋆ ﷽ ✾💕⋆
🌼 #حدیث_روز
💠امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود :
شنیدم رسول خدا ﷺ روز #عید_قربان خطبه میخواند و میفرمود:
⇦• امروز، روز «ثجّ» و «عجّ» است.🌴
✨◽️↫◄ #ثجّ، خون قربانی هاست كه میریزید.
پس نیّت هر كس صادق باشد، اولین قطره خونِ قربانی او كفّاره همهٔ گناهان اوست.💐👌
✨◽️↫◄ و «#عجّ» دعاست،
پس به درگاه خداوند دعا كنید،🤲
قسم به آنكه جان محمّد ﷺ در دست اوست،
از اینجا هیچكس برنمیگردد،
مگر آمرزیده شود،
جز كسی كه گناه كبیره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود، تصمیم بر ترك آن ندارد.🌾
📗{کتاب حج و عمره در قرآن و حدیث، صفحه۳۶۱}