eitaa logo
فاطمی
425 دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 💠 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 💠 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 💠 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... ✍️نویسنده: @fatfmi_ar
✍️ 💠 انگار گناه و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندش‌آور پرخاش کرد :«هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد!» در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر می‌شد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین می‌کوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. 💠 سعد زیر لب به ولید ناسزا می‌گفت و من نمی‌دانستم چرا در ایام آواره اینجا شده‌ایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمی‌بری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟» صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر می‌دانست که به‌جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو می‌دونن!» 💠 از روز نخست می‌دانستم سعد است، او هم از من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه می‌کردیم. حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرت‌زده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدم‌های احمقی کار می‌کنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگی‌ام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمی‌کنیم! ما فقط از این احمق‌ها استفاده می‌کنیم!» 💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم می‌رسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز خندید و گفت :«همین احمق‌ها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!» سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمق‌های وحشی می‌تونیم حکومت رو به زانو دربیاریم!» 💠 او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم تمام شب‌هایی که خانه نوعروسانه‌ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا می‌کردم و او فقط در شبکه‌های و می‌چرخید، چه خوابی برای نوروزمان می‌دیده که دیگر این بود، نه مبارزه! ترسیده بودم، از نگاه مرد که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من می‌ترسم!» در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه‌ام صورتش از عرق پُر شده و نمی‌خواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمی‌شد به هوای هم که شده برمی‌گشت. از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه‌هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. 💠 قدم‌هایم را دنبالش می‌کشیدم و هنوز سوالم بی‌پاسخ مانده بود که پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من زندگی می‌کنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می‌اومدیم !» باورم نمی‌شد مردی که بودم فریبم دهد و او نمی‌فهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد می‌مونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از نمی‌دیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من می‌خوام برگردم!» 💠 چند قدم بین‌مان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکم‌تر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم را در دهانم حس می‌کردم و سردی نگاه سعد سخت‌تر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای را می‌شنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله می‌کشید و از پشت شیشه گریه می‌دیدم جمعیت به داخل کوچه می‌دوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانه‌ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین می‌رفت و طوری شانه‌ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه می‌زدم... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
شهید مهدی زین الدین: هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند شادی روح شهدا الفاتحة مع الصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 💚 امروز جمعه ۱۶ مهر ۱۴۰۰ ۱ ربیع‌الاول ۱۴۴۳ ۸ اکتبر ۲۰۲۱ : " اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ" خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما. الإمامُ المهديُّ عليه السلام :  أمّا وَجـهُ الانْتِفاعِ بي في غَيبَتي فكالانْتِفاعِ بالشَّمسِ إذا غَيَّبها عَنِ الأبصارِ السَّحابُ ، وإنّي لَأمانٌ لأهلِ الأرضِ كما أنّ النُّجومَ أمانٌ لأهلِ السَّماءِ .  [ بحار الأنوار : 52 / 92 / 7 . ] امام مهدى عليه السلام : چگونگى بهره مند شدن از من در روزگار غيبتم همچون بهره مند شدن از خورشيد است، آنگاه كه در پس ابر از ديدگان پنهان مى شود. من مايه امان زمينيانم همچنان كه ستارگانْ مايه امان آسمانيان هستند. ┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈ 🌷@fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 *جامعه خراب است که بچه ها خراب میشوند؟!* 🔻 آنهایی که اراده خود را آکبند گذاشته‌اند و نمی‌خواهند از آن استفاده کنند می‌گویند وراثت، محیط و آموزش عوامل اصلی تربیت هستند و همه گناهان را گردن این سه عامل می‌گذارند. می‌گویند: جامعه و مدرسه و پدر مادر ما خراب بودند که ما خراب شدیم و آنهایی که خوب شدند پدر و مادر و مربی خوبی داشتند. اما کسانی که از اراده‌شان خوب استفاده می‌کنند، سه عامل را عامل فرعی می‌دانند. خداوند در آیه ۱۱ و ۱۲ سوره تحریم، ضرب المثل کفار را همسر جناب نوح و لوط و ضرب المثل ایمان را همسر فرعون معرفی می‌کن. یعنی در خانه دو پیغمبر، ضرب المثل کفر و در خانه فرعون ضرب المثل ایمان رشد می‌کند. این دو آیه بیان می‌کند، زور اراده از محیط بیشتر است. یعنی آسیه در محیط کفر است اما اراده اش بر توحید است، با اراده‌اش توحیدی زندگی می‌کند، حتی نهی از منکر می‌کند و شهید می‌شود. یعنی در کاخ فرعون که بدترین محیط است می‌توانیم موحد باشیم به شرط اینکه بخواهیم! از آن طرف در محیط توحیدی خانه جناب لوط و نوح با اراده خودشان کافر شدند. بنابراین اراده می‌تواند نقش وراثت، محیط و مربی را تقویت و یا خنثی کند. حجت الاسلام ماندگاری @fatemi_ar
22.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفسیرآیه ۸۸ سوره بقره.دلهای درغلاف @fatemi_ar
✋بسته خبری فاطمی 🔺در بسته خبری پیش رو، مهم‌ترین اخبار ۲۴ ساعت گذشته را با هم مرور می‌کنیم. این صبحانه خبری مفید و مختصر را بخوانید. 🔵 امیرعبداللهیان: از کمک به لبنان دریغ نخواهیم کرد وزیر امور خارجه در بیروت: از لبنان با صدای بلند اعلام می‌کنیم که ایران به حمایت‌های خود از لبنان ادامه خواهد داد. برای شکستن تحریم‌های لبنان با تمام توان در کنار مردم لبنان خواهیم ماند. 🔵 احتمال دیدار پوتین و رئیسی تا پایان سال جاری میلادی سخنگوی کرملین از احتمال دیدار روسای جمهور ایران و روسیه تا پایان سال جاری میلادی و آمادگی دو طرف برای این امر خبر داد. 🔵 اسکوچیچ: مقابل یک تیم دفاعی نمایش خوبی داشتیم سرمربی تیم ملی فوتبال ایران: مقابل تیمی که تدافعی بازی می‌کرد نمایشی خوب داشتیم. بیشتر بازیکنان ایران از اروپا می‌آیند و ما خیلی تحت تأثیر شرایط آب‌وهوایی بودیم. 🔵 ماموریت غریب آبادی در وین رو به پایان است سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان‎های بین‌المللی در وین از پایان ماموریتش خبر داد و‌ نوشت: ماموریت من در وین از ١۵ اکتبر (٢٣ مهر) به منظور تصدی مسئولیت جدید در تهران، پایان می‎یابد. 🔵 رئیس عملیات علیه ایران در سیا بازنشسته شد رئیس آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) روز پنجشنبه اعلام کرد که سازماندهی مجدد را با هدف تمرکز بیشتر بر چین آغاز خواهد کرد. پومپئو در دوره ریاست خود بر سامان، دفاتری را برای تمرکز بر کره شمالی و ایران ایجاد کرد. این گروه­ها اکنون بر خاورمیانه و شرق آسیا متمرکز می شوند. با پایان یافتن کار دفتر ایران، مایکل دندریا، رئیس فعلی آن، از این سازمان بازنشسته می‌شود. انتصاب دندریا در سال ۲۰۱۷، که سابقه طولانی فرماندهی عملیات علیه القاعده و دیگر اهداف تروریستی را داشت، نشانه خط مشی دولت ترامپ در قبال ایران بود. 🔵 رهگیری قایق‌های آمریکایی توسط سپاه نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار تصاویری، قدرت رهگیری و اشراف کامل خود را بر نیرو‌های آمریکایی در خلیج فارس نشان داد که اقتدار نیروی دریایی سپاه را بر بالای سر آمریکایی‌ها نمایش می‌دهد. این تصاویر نشان می‌دهد که چگونه شناور‌های تندرو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشراف کاملی بر تردد شناور‌ها و ناو‌های بیگانه در آب‌های دریای عمان و خلیج فارس دارند. 🔵 درخواست آمریکا از کره جنوبی درمورد مذاکرات وین خبرگزاری رسمی کره جنوبی، یونهاپ، روز پنجشنبه ۱۵ مهر اعلام کرد نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ایران با معاون وزیر خارجه کره جنوبی، در مورد همکاری بر سر احیای توافق هسته‌ای ایران موسوم به برجام، گفت‌وگوی تلفنی کرده است.بیانیه وزارت خارجه کره جنوبی تصریح می کند که رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، در گفت‌وگو با چوی جونگ کان معاون وزیر خارجه کره جنوبی خواستار ادامه نقش «سازنده» سئول برای از سرگیری مذاکرات شده است. 🔵 آخرین آمار کرونا در ایران بنابر اعلام وزارت بهداشت، از چهاردهم تا ۱۵ مهرماه ۱۴۰۰ تعداد ۱۱ هزار و ۶۲۵ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد که۱۷۴۲ نفر از آنها بستری شدند و مجموع بیماران کووید۱۹ در کشور به ۵ میلیون و ۶۷۴ هزار و ۸۳ نفر رسید. متاسفانه ۲۳۳ بیمار کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جان باختگان این بیماری به ۱۲۲ هزار و ۱۲ نفر رسید. ✅ @fatemi_ar